معنی get rid of چیست؟

با ما همراه شوید تا با معنی get rid of و کاربردهای مختلف این اصطلاح آشنا شوید.

معنی get rid of

در این بخش شما را با معنی get rid of آشنا کرده و با ذکر مثال کاربرد آن را در جمله بیان می‌کنیم.

اصطلاح get rid of به‌ معنای خلاص شدن از شر چیزی است. البته ممکن است این اصطلاح در جمله‌های مختلف معانی متفاوتی داشته باشد. همیشه برای درک معنی دقیق اصطلاح باید آن را در جمله در نظر بگیرید. در ادامه کاربردها و معانی دیگر آن را می‌خوانید و در قسمت مثال‌ها یاد می‌گیرید که چگونه از این اصطلاح در جمله‌ها و گفت‌وگوهای خود استفاده کنید.

معانی و کاربرد

  • چیزی یا کسی را حذف کردن
  • طوری اقدام کنید که دیگر چیزی مزاحم شما نشود
  • حذف یا دور انداختن چیزی یا کسی
  • خود را از دست کسی یا چیزی آزاد کردن
  • چیزی را دور انداختن
  • از دست چیزی یا کسی خلاص شدن
  • از سر باز کردن
  • دک کردن

مثال

He finally got rid of the door to door salesman, by saying he had to go out.

سرانجام او با گفتن اینکه باید بیرون برود از دست فروشنده‌ی دوره‌گرد خلاص شد.

We must get rid of this kettle and buy a new one. It doesn't work anymore.

ما باید از شر این کتری خلاص شویم و یک کتری جدید بخریم. دیگر کار نمی‌کند.

Every January, I get rid of people in my contact list that I haven’t spoken to all year.

هر ماه ژانویه، من از شر افرادی که در لیست تماس‌‌هایم هستند خلاص می‌شوم؛ کسانی که در تمام سال با آن‌ها صحبت نکرده‌ام.

It’s a good feeling to go through your wardrobe and get rid of your unwanted clothes.

این احساس خوبی است که کمد لباس خود را بررسی کنید و از شر لباس‌هایی که نمی‌خواهید خلاص شوید.

Every Tuesday, a van goes around the streets, collecting all the scrap metal that people want to get rid of.

هر سه‌شنبه، یک ون در خیابان‌ها می‌چرخد و تمام ضایعاتی را که مردم می‌خواهند از شر آن‌ها خلاص شوند جمع‌آوری می‌کند.

Hilary’s mother is so glad she got rid of her useless boyfriend and found herself a perfect gentleman.

مادر هیلاری بسیار خوشحال است که او از شر دوست‌پسر بی‌فایده‌اش خلاص شد و برای خودش یک جنتلمن عالی پیدا کرد.

Mrs. Bradbury offered to make me a cup of tea, but I had to get rid of it down the sink when she wasn’t looking. It tasted disgusting.

خانم بردبری به من پیشنهاد داد که یک فنجان چای درست کند، اما وقتی او نگاه نمی‌کرد، مجبور شدم آن را از داخل سینک بریزم و خلاص شوم؛ طعم ناخوشایندی داشت.

We finally got rid of my little sister by telling her scary stories.

بالاخره با گفتن داستان‌های ترسناک،خواهر کوچکم را دک کردیم.

I can’t wait to get rid of that ugly old couch.

نمی‌توانم صبر کنم تا از شر آن کاناپه‌ی قدیمی زشت خلاص شوم.