در این بخش شما را با معنی get to the bottom آشنا کرده و با ذکر مثال کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
اگر اصطلاح get to the bottom را کلمهبهکلمه ترجمه کنیم، به معنی پایین رفتن است ولی معنی استعاری آن فهمیدن حقیقت در مورد یک شرایط و وضعیت است. البته این اصطلاح معانی دیگری هم دارد؛ مثل آشکار کردن حقایق با تحقیق و پردهبرداری کردن از چیزی که اتفاق افتاده. در ادامه چند کاربرد و معنی این اصطلاح را میخوانید. حتما به مثالها توجه کنید چون فقط در قالب مثال است که میتوانید کاربرد صحیح این اصطلاح را در جمله و گفتوگوهای خود یاد بگیرید.
معانی و کاربرد
- به اصل مطلب پی بردن
- به واقعیت پی بردن
- پرده برداشتن از اصل مطلب
- سردرآوردن از چیزی
- کشف حقیقت مربوط به یک موقعیت
- مشخص کردن این که دقیقا چه اتفاقی افتاده است
- افشای حقایق از طریق تحقیق
مثال
The murderer will not get away with it, the news anchor said. She assured the audiences that the police will get to the bottom of it all.
مجری خبر گفت: قاتل قسر در نمیرود. او به حضار اطمینان داد که پلیس به حقیقت ماجرا پی خواهد برد.
To get to the bottom of this, I will need to stay awake and guard the kitchen. That is perhaps the best way to find out for myself of where all the cupcakes are going.
برای رسیدن به حقیقت ماجرا، باید بیدار بمانم و از آشپزخانه محافظت کنم. این شاید بهترین راه برای خودم باشد که بفهمم کیکها کجا میروند.
It is wonderful that you are travelling so far to get to the bottom of your family history. Very few people have such zeal to know about their roots.
این بسیار خوب است که شما برای رسیدن به اصل مطلب تاریخچهی خانوادگی خود آنقدر سفر میکنید. تعداد بسیار کمی از مردم چنین شوقی دارند که در مورد ریشههای خود بدانند.
I need to get to the bottom of this mystery or I will not be able to close the book and sleep.
من باید به اصل حقیقت این راز برسم وگرنه نمیتوانم کتاب را ببندم و بخوابم.
It is doubtful if political interference will allow the investigators to get to the bottom of the case.
تردید وجود دارد که دخالتهای سیاسی به بازپرسان اجازه دهد تا به حقیقت ماجرا پی ببرند.