در این بخش شما را با معنی gut feeling آشنا کرده و با ذکر مثال کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
اصطلاح gut feeling برای اشاره به احساسی استفاده میشود که ناخودآگاه و بدون دلیل خاصی نسبت به چیزی پیدا میکنید؛ مثلا فرض کنید که بیدلیل از یک مکان میترسید. میتوانید در فارسی آن را حس درونی یا حس ششم هم ترجمه کنید. چند کاربرد و معنی مختلف این اصطلاح را در ادامه میخوانید. حتما به مثالها توجه کنید؛ معنی اصطلاحات زبان انگلیسی و روش استفاده از آنها را فقط در قالب جمله میتوانید یاد بگیرید.
معانی و کاربرد
- یک احساس شخصی و شهودی
- یک احساس غریزی، بدون هیچ دلیل منطقی
- شهود در مورد چیزی
- احساسی مبتنی بر حس ششم، نه بر اساس واقعیات
- احساسی که مطمئن هستید درست است، اگرچه نمیتوانید دلیل آن را توضیح دهید
مثال
I had a gut feeling that he had been lying, and sure enough, it was later proved that he had been.
من احساس میکردم که او دروغ گفته است و مطمئناً بعداً ثابت شد که او دروغ گفته است.
After the interview, Jules said that he had a gut feeling that he would get the job this time.
پس از مصاحبه، ژولز گفت یک احساس درونی دارد که این بار شغل را به دست خواهد آورد.
As he approached the house, he had a gut feeling that something was wrong.
وقتی به خانه نزدیک شد، احساس کرد که چیزی اشتباه است.
My gut feeling is that she is going to be the right person for this job.
حس ششم من میگوید که او فرد مناسبی برای این کار خواهد بود.
Hurrying down the street, Susan had a gut feeling that she was being watched.
سوزان احساس میکرد که تحت نظر است و با عجله در خیابان حرکت میکرد.
Chuck said his gut feeling was that they were going to get delayed for their trip the next day, so he planned for some eventualities.
چاک گفت احساس درونی او این بود که قرار است روز بعد سفرشان به تعویق بیفتد؛ بنابراین برای برخی از احتمالات برنامهریزی کرد.
I have a gut feeling that something bad is going to happen when we go there.
حسی درونی به من میگوید وقتی به آنجا میرویم اتفاق بدی میافتد.