در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی enter into آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
ترجمه و معنی enter into
به طور خلاصه ترجمه enter into در فارسی به معانی زیر است:
وارد شدن؛
آغاز کردن؛
پرداختن به؛
جزو چیزی بودن؛
و غیره
کاربرد enter into
اگر وارد و یا درگیر یک مباحثه، توافق، شراکت و یا امثالهم شوید؛ فعل enter into میتواند برای این موقعیت گزینه مناسبی باشد. فعل enter into در گروه افعال عبارتی و یا phrasal verbs انگلیسی است که معمولا به صورت enter into something در جملات استفاده و دیده میشود. معنی فعل enter into به فارسی معادل خواهد بود با :
· وارد شدن به، شروع کردن، آغاز کردن، وارد کاری شدن، شرکت کردن در، سهیم شدن در و یا شروع به کاری کردن؛
· (در مورد جزئیات و غیره) پرداختن به؛
· فهمیدن و یا درک کردن؛
· جزوِ چیزی آمدن، بخشی از چیزی محسوب شدن، عاملی در چیزی بودن، مربوط به چیزی بودن، قسمتی از چیزی بودن و یا در زمرۀ چیزی آمدن.
علاوه بر موارد فوق، اصطلاح enter into an agreement نیز به معنای توافق کردن و یا قرارداد بستن در جملات مورد استفاده قرار میگیرد. در ادامه با بیان چندین مثال به شما کمک میکنیم تا معنی و کاربرد این فعل در جمله را بهتر به خاطر بسپارید.
فعل عبارتی enter into جزو گروه افعال باقاعده زبان انگلیسی بوده که برای تبدیل آن به زمان گذشته و کامل، به ed نیاز داریم. در نتیجه زمان گذشته و حالت کامل این فعل به صورت entered into خواهد بود. همچنین حالت استمراری و اسم مصدر (gerund) این فعل نیز به صورت entering into مورد استفاده قرار میگیرد.
مثال برای فعل enter into
· She entered into the house and immediately went to work.
او وارد خانه شد و بلافاصله رفت سر کار.
· She just loves to enter into things and have a good time with people.
او دوست دارد در هر مسئلهای سهیم شده و با مردم اوقات خوشی را بگذراند. (در هر موردی شرکت کند).
· We had to think twice before we entered into these negotiations.
قبل از آغاز کردن مذاکرات باید دوباره فکر کنیم.
· The Council's opinion doesn't enter into it. It's up to us to make the decision.
نظر شورا به این مورد مربوط نیست. تصمیمگیری به خودمان مربوط است.
· As the people entered into the cathedral, they became quiet.
به محض اینکه افراد وارد کلیسای جامع شدند؛ سکوت کردند.
· I couldn’t get him to enter into the spirit of the party.
من نتوانستم او را وادار به شرکت کردن در روحیه حزبی کنم.
· Finances soon entered into the discussion.
امور مالی خیلی زود جزوی از بحث محسوب شدند. (وارد بحث شدند).
· The report entered into the effect of high interest rates
این گزارش به تاثیر نرخ بالای بهره پرداخت.
· It's a complex discussion and I don't want to enter into it now.
بحث پیچیدهایست و من نمیخواهم الان واردش شوم.