کاربرد و معنی fall in چیست؟

با ما همراه شوید تا با معانی و کاربردهای مختلف fall in آشنا شوید.

fall in.jpg

در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی fall in آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان می‌کنیم.

ترجمه و معنی fall in

به طور خلاصه ترجمه fall in در فارسی به معانی زیر است:

خراب شدن؛

به صف شدن؛

ریزش کردن؛

سرجای خود برگشتن؛

و غیره

کاربرد fall in

اگر چیزی هم‌چون سقف یا بام خانه به دلیل سستی و آسیب‌دیدگی فرو بریزد می‌توانید از فعل fall in برای بیان آن استفاده کنید. هم‌چنین اگر افراد پهلو به پهلو یا پشت سرهم ایستاده باشند و صفی تشکیل دهند نیز می‌توانید از این فعل برای بیان چنین موقعیتی استفاده کنید. فعل fall in یکی از افعال عبارتی و یا phrasal verbs انگلیسی است که معمولا به صورت fall someone or something in و یا fall in someone or something در جملات استفاده می‌شود. معنی fall in به فارسی معادل است با:

  • (ساختمان و غیره) فروریختن، خراب شدن؛
  • (دیواره، سنگر و غیره) ریزش کردن؛
  • (چاه و غیره) فروکش کردن؛
  • (سقف و غیره) شکم دادن، لُم دادن، ریختن؛
  • (در مکالمات نظامی) به صف شدن، به صف کردن، به خط شدن، به خط کردن، نظام دادن و یا نظام گرفتن افراد؛
  • (سرباز) به جای خود برگشتن و یا وارد صف شدن؛
  • (اجاره و غیره) مدتِ چیزی سررسیدن و یا منقضی شدن؛
  • (قرض و غیره) موعد پرداخت چیزی سررسیدن.

علاوه بر موارد فوق، عبارت fall in with someone or something نیز به معنای به (کسی یا چیزی) برخوردن، برخورد کردن با، اتفاقی دیدن، موافقت کردن با، موافقت داشتن با و یا سازگار بودن با خواهد بود. هم‌چنین فعل fall into نیز می‌تواند به معنی دچار چیزی شدن، گرفتار چیزی شدن، به چیزی مبتلا شدن و یا قابل تقسیم بودن به باشد. در ادامه به شما چندین مثال از جایگاه، کاربرد و معنی fall in در جملات ارائه خواهیم داد.

فعل عبارتی fall in یکی از افعال بی‌قاعده زبان انگلیسی است که زمان گذشته آن به صورت fell in و حالت کامل و یا شکل سوم آن نیز fallen in خواهد بود. اسم مصدر (gerund) و یا حالت استمراری این فعل نیز falling in می‌شود.

مثال برای فعل fall in

The Boy Scouts were told to fall in behind the leader.

به پسران پیش‌آهنگ گفته شد که پشت سر رهبر به صف شوند.

Ten miners were trapped underground when the roof of the tunnel fell in.

وقتی سقف تونل فروریخت، ده معدن‌چی زیر زمین گیر افتادند.

The soldiers fell in quickly.

سربازان سریع به جای خود برگشتند.

The snow was so heavy that we feared the roof would fall in.

برف به قدری سنگین بود که ترسیدیم سقف شکم بده (سقف بریزه).

He started to march away, and the others fell in behind him.

او شروع به قدم‌رو رفتن کرد و بقیه پشت سر او به خط شدند.