کاربرد و معنی fight off چیست؟

با ما همراه شوید تا با معانی و کاربردهای مختلف fight off آشنا شوید.

fight off.jpg

در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی fight off آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان می‌کنیم.

ترجمه و معنی fight off

به طور خلاصه ترجمه fight off در فارسی به معانی زیر است:

مقابله کردن با؛

از خود دور کردن؛

دفع کردن؛

غلبه کردن بر؛

و غیره

کاربرد fight off

اگر در تلاش هستید تا از حمله کسی به خودتان یا صدمه رساندن فردی به خود جلوگیری کنید؛ فعل fight off می‌تواند گزینه مناسبی برای بیان آن باشد. فعل fight off در گروه افعال عبارتی و یا phrasal verbs انگلیسی است که معمولا به صورت fight someone or something off در جملات به کار برده می‌شود. البته که می‌توانید از آن به صورت fight off someone or something نیز استفاده کنید. معنی fight off به فارسی معادل است با:

  • (حمله و غیره) دفع کردن، عقب راندن، پس زدن؛
  • (بیماری، شخص و غیره) جنگیدن با، مقابله کردن با، مبارزه کردن با، مقاومت کردن در برابر؛
  • (میل، فکر، خواسته و غیره) غلبه کردن بر، سرکوب کردن، مقابله کردن با؛
  • (خواب و غیره) از خود دور کردن، کنار زدن، پس راندن؛
  • (انتقاد و غیره) پاسخ دادن به.

از آن‌جایی که فعل fight off معانی و کاربردهای متنوعی دارد؛ در ادامه به شما مثال‌های مختلفی ارائه خواهیم داد تا بتوانید بهتر معنی و کاربرد آن را در جمله، ملکه ذهن خود کنید. فعل عبارتی fight off در لیست افعال بی‌قاعده زبان انگلیسی است که زمان گذشته و کامل آن از هیچ قاعده و قانون خاصی پیروی نمی‌کند. زمان گذشته و شکل سوم این فعل fought off خواهد بود. هم‌چنین اسم مصدر (gerund) این فعل نیز به صورت fighting off در جملات مورد استفاده قرار می‌گیرد.

مثال برای فعل fight off

I've been fighting off a cold all week.

من تمام هفته در برابر سرماخوردگی مقاومت کردم. (با سرماخوردگی مبارزه کردم)

We fought the enemy attack off, but they returned almost immediately.

ما حمله دشمن را دفع کردیم اما آن‌ها تقریبا بلافاصله برگشتند.

She fought off the mosquitoes all evening.

او تمام شب، پشه‌ها را از خود دور کرد. (کنار زد).

Jed fought the attacker off.

جِد با مهاجم جنگید. (مبارزه کرد).

I was trying to fight off the urge to sneak into the kitchen for something to eat.

داشتم سعی می‌کردم که بر میل رفتم به آشپزخانه و خوردن چیزی غلبه کنم. (مقابله کنم).

Her body couldn’t fight the infection off.

بدنش نتوانست در برابر عفونت مقابله کند.