کاربرد و معنی fit in چیست؟

با ما همراه شوید تا با معانی و کاربردهای مختلف fit in آشنا شوید.

fit in.jpg

در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی fit in آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان می‌کنیم.

ترجمه و معنی fit in

به طور خلاصه ترجمه fit in در فارسی به معانی زیر است:

سازگار بودن؛

جا دادن؛

وقت دادن به؛

جور بودن؛

و غیره

کاربرد fit in

اگر برای چیزی، جا و یا زمان کافی داشته باشید؛ فعل fit in مناسب این حالت خواهد بود. هم‌چنان اگر در گروهی پذیرفته شده و به عنوان عضوی از آن گروه محسوب شوید نیز می‌توانید از این فعل استفاده کنید. فعل fit in یکی از افعال عبارتی و یا phrasal verbs انگلیسی است که هم می‌توان از آن به صورت fit someone or something in در جملات استفاده کرد و هم به صورت fit in someone or something. از نظر ترجمه به فارسی نیز معنی fit in برابر خواهد بود با:

  • جا گرفتن، جا افتادن و یا خوردن؛
  • جا دادن، گنجاندن ؛
  • وقت دادن به، پذیرفتن و یا دیدن.
  • تطبیق دادن، سازگار کردن، دمساز کردن، جور کردن، وفق دادن ، و یا متناسب کردن؛
  • تطبیق کردن، خواندن، سازگار شدن، دمساز بودن و یا جور بودن؛

شما می‌توانید برای سازگار شدن با و یا جور شدن با از fit in with نیز در جملات خود استفاده کنید. هم‌چنین می‌توانید از fit into نیز به معنی مناسب چیزی بودن، به چیزی تعلق داشتن، در چیزی گنجاندن و یا جور بودن با چیزی نیز بهره ببرید. در ادامه با ارائه مثال‌های مختلف به شما کمک می‌کنیم تا با معنی و کاربرد این فعل در جملات آشنا شوید.

فعل عبارتی fit in از جمله افعال انگلیسی است که هم می‌توان آن را در دسته افعال بی‌قاعده در نظر گرفت و برای زمان گذشته و حالت کاملش از fit in استفاده کرد و هم می‌توان به عنوان یک فعل باقاعده آن را محسوب کرد و با افزودن ed به انتهای آن (و البته افزودن یک t دیگر قبل از ed) به صورت fitted in از آن بهره برد. اسم مصدر (gerund) و یا حالت استمراری این فعل را نیز می‌توانید با fitting in بیان کنید.

مثال برای فعل fit in

The refrigerator won’t fit in our kitchen.

یخچال به آشپزخانه‌مان نمی‌خورد.

I needed to switch around a bit to fit in with my new workplace and co-workers.

نیاز داشتم کمی در اطراف چرخ بزنم تا با محیط کاری و هم‌کاران جدیدم سازگار شوم. (جور شوم).

Her project didn't fit in with the organization's policy and plans.

پروژه او با برنامه‌ها و خط مشی سازمان تطبیق نداشت. (متناسب نبود؛ سازگار نبود).

I have fit in three people already today.

امروز به سه نفر وقت داده‌ام. (سه نفر را پذیرفته‌ام).

This peg does not fit into this hole.

این گیره مناسب این سوراخ نیست.

I think I can fit you into my schedule.

فکر می‌کنم بتوانم شما را در برنامه خود بگنجانم. (جای دهم)

I really feel as if I fit in with that group of people.

واقعا حس می‌کنم با این گروه از مردم جور هستم. (سازگارم).