در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی leave behind آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
ترجمه و معنی leave behind
به طور خلاصه ترجمه leave behind در فارسی به معانی زیر است:
جا گذاشتن؛
ول کردن؛
نبردن؛
و غیره
کاربرد leave behind
اگر فراموش کنید چیزی یا کسی را با خود بیاورید و آن را جای گذاشتهاید؛ فعل leave behind بهخوبی میتواند بیانگر چنین اتفاقی باشد. فعل leave behind در لیست افعال عبارتی و یا phrasal verbs انگلیسی جای دارد و معمولا به صورت leave someone or something behind مورد استفاده قرار میگیرد. از نظر ترجمه به فارسی نیز معنی leave behind عبارت است از:
نبردن، گذاشتن و یا باقی گذاشتن؛
ول کردن، ترک کردن و یا پشت سر گذاشتن؛
جا گذاشتن و یا قال گذاشتن؛
جلو افتادن از و یا عقب گذاشتن.
علاوه بر موارد فوق؛ شما میتوانید از حالت مجهول این فعل یعنی to be left behind به معنی جا ماندن در جمله استفاده کنید. همانطور که میدانید فعل to be را با توجه به زمان و فاعل جمله مجهول میتوانید از بین am، is، are، was، were، have been، has been، had been و یا will be انتخاب کنید. در ادامه برای درک بهتر شما از معنی و کاربرد این فعل در جمله؛ چند مثال ارائه خواهیم داد.
فعل عبارتی leave behind در گروه افعال بیقاعده زبان انگلیسی جای دارد که برای تغییر شکل دادن به زمان گذشته و کامل، نیازمند ed نیست و شکل آن تغییر میکند. در نتیجه زمان گذشته و شکل سوم این فعل در جمله left behind خواهد بود. اگر نیاز به اسم مصدر (gerund) و یا حالت استمراری این فعل در جمله داشتید نیز میتوانید leaving behind را بهکار ببرید.
مثال برای فعل leave behind
When I got to the station I realized I had left my credit cards behind, so I went back home to get them.
وقتی به ایستگاه رسیدم متوجه شدم که کارتهای اعتباری خود را جا گذاشته بودم، بنابراین برای برداشتن آنها به خانه برگشتم.
After we left the beach, someone asked where Bobby was. I did a U-turn and went back to the beach because we'd left him behind!
بعد از اینکه ساحل را ترک کردیم، یکی پرسید بابی کجاست؟ من دور زدم و به ساحل برگشتم چون او را جا گذاشته بودیم!
Sandra realized she'd left her passport behind, so she went back to get it.
ساندرا متوجه شد که پاسپورتش را نبرده بود؛ (جا گذاشته بود) بنابراین برگشت تا آن را بردارد.
He was forced to leave the country, leaving behind his wife and children.
او مجبور شد کشور را ترک کند و همسر و فرزندانش را ول کند. (ترک کند؛ نبرد).
The army left a trail of destruction behind it.
ارتش ردی از ویرانی پشت سرش باقی گذاشت.
John was sick, so we had to leave him behind.
جان مریض بود و باید او را قال میگذاشتیم.