کاربرد و معنی pass on چیست؟

با ما همراه شوید تا با معانی و کاربردهای مختلف pass on آشنا شوید.

pass on.jpg

در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی pass on آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان می‌کنیم.

ترجمه و معنی pass on

به طور خلاصه ترجمه pass on در فارسی به معانی زیر است:

رساندن (به‌دست کسی)؛

منتقل کردن؛

فوت کردن؛

و غیره

کاربرد pass on

اگر بعد از دریافت چیزی آن را به دست دیگری می‌رسانید؛ با pass on می‌توانید این عمل را بیان کنید. فعل pass on یکی از افعال عبارتی و یا phrasal verbs انگلیسی بوده که معمولا به‌صورت pass something on و یا pass on something مورد استفاده قرار می‌گیرد. شما می‌توانید از این فعل به‌صورت pass on something or someone to someone و یا pass something on to someone نیز استفاده کنید. معنی pass on به فارسی عبارت است از:

  • (چیزی) رد کردن، دست‌به‌دست کردن، رساندن به و یا دادن؛

  • (اخبار، پیام و غیره) رساندن، مخابره کردن، نقل کردن، انتقال دادن و منتقل کردن؛

  • (بیماری) منتقل کردن، دادن، انتقال دادن و یا سرایت دادن؛

  • درگذشتن، فوت کردن، از دنیا رفتن، به رحمت خدا رفتن و یا مرحوم شدن؛

  • نپذیرفتن، قبول نکردن، از دست دادن و یا رد کردن؛

  • سپردن به، دادن به و یا واگذار کردن به؛

  • (در مورد کار و غیره) ادامه دادن.

علاوه بر موارد فوق؛ شما می‌توانید از عبارت pass on to something نیز به‌معنی به چیزی (تازه و یا دیگر) پرداختن و یا سر چیزی (تازه یا دیگر) رفتن استفاده کنید. در ادامه به شما مثال‌های مختلفی از نحوه کاربرد و معنی این فعل در جمله ارائه خواهیم داد.

فعل pass on در گروه افعال باقاعده زبان انگلیسی جای دارد که می‌توانید با افزودن ed به انتهای آن، زمان گذشته و کاملش را بسازید. در نتیجه زمان گذشته و شکل سوم این فعل passed on می‌شود. هم‌چنین شما می‌توانید از passing on نیز به‌عنوان اسم مصدر (gerund) و یا حالت استمراری این فعل در جمله استفاده کنید.

مثال برای فعل pass on

You should wear a mask over your mouth so that you don't pass on the disease.

شما باید ماسکی روی دهان خود قرار دهید تا بیماری را منتقل نکنید.

It's important to remember friends and family who have passed on.

مهم است که دوستان و خانواده‌ای که از دنیا رفته‌اند را به خاطر بسپارید.

After taking your piece of cake, pass the plate on to the next person.

بعد از برداشتن تکه کیک‌تان، بشقاب را به نفر بعدی برسانید.

He passed on the chance to be head coach and took a job in Florida.

او شانس سرمربی شدن را از دست داد و در فلوریدا مشغول به کار شد.

My family was very poor so when I grew too big for my clothes, I had to pass them on to my younger brothers and sisters.

خانواده‌ام بسیار فقیر بودند، بنابراین وقتی برای لباس‌هایم بزرگ شدم (لباس‌هایم برایم کوچک شد)، مجبور شدم آن‌ها را به برادران و خواهران کوچک‌ترم بدهم.

If he provided us with any information, no one passed it on to me.

اگر او اطلاعاتی به ما می‌داد، کسی آن را به من منتقل نمی‌کرد.

Could you pass it on to Laura when you've finished reading it?

آیا می‌توانید پس از پایان خواندن‌تان آن را به لورا دست‌به‌دست کنید؟

You may want a way to pass on money to your children or to cover the taxes on your estate.

ممکن است بخواهید راهی برای انتقال دادن پول به فرزندان‌تان و یا پوشش مالیاتی بر دارایی خود داشته باشید.

She passed on the baby to her aunt.

او بچه را به خاله‌اش سپرد.