در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی put in آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
ترجمه و معنی put in
به طور خلاصه ترجمه put in در فارسی به معانی زیر است:
صرف کردن زمان یا انرژی ؛
نصب کردن؛
تقاضا کردن؛
و غیره
کاربرد put in
اگر میزان معینی از زمان یا انرژی را صرف انجام کاری میکنید؛ میتوانید از put in برای بیان این امر استفاده کنید. همچنین زمانی که بخش اعظمی از تجهیزات را داخل اتاق، خانه و یا ساختمان مونتاژ میکنید نیز میتوانید از این فعل بهره ببرید. فعل put in یکی دیگر از افعال عبارتی و یا phrasal verb انگلیسی است که بهشکل put in something و یا put something in مورد استفاده قرار میگیرد. معنی put in به فارسی عبارت است از:
گماردن و یا منصوب کردن؛
(حزب) انتخاب کردن، بهقدرت رساندن و یا سرکار آوردن؛
(در بازی کریکت) توپ زدن را به عهده کسی گذاشتن؛
نصب کردن، قرار دادن، ساختن و یا گذاشتن؛
(مطلب و غیره) اضافه کردن، افزودن، یادآور شدن، گفتن و یا متذکر شدن؛
تقاضا کردن و یا درخواست کردن؛
(ضربه) زدن و یا خواباندن؛
(حرف) زدن و یا گفتن؛
(توصیه) کردن؛
(وقت، انرژی و غیره) صرف کردن و یا اختصاص دادن؛
(کار، تلاش و غیره) انجام دادن، کردن و یا بهعمل آوردن؛
بهطور معترضه گفتن ؛
(کشی، خدمه کشتی و غیره) وارد شدن به.
علاوه بر موارد فوق، عبارت put in for میتواند به معنی (کار و غیره) تقاضا کردن و یا درخواست کردن باشد.
همچنین اصطلاح put oneself in for نیز میتواند بهمعنی داوطلب چیزی شدن، خود را نامزد چیزی کردن و یا تقاضای شرکت در چیزی را کردن بهکار برده شود.
عبارت put someone in for something نیز به معنی کسی را نامزد چیزی کردن و یا کسی را برای چیزی داوطلب کردن کاربرد خواهد داشت.
اصطلاح put someone in a bad mood نیز میتواند بهمعنی خُلق کسی را تنگ کردن مورد استفاده قرار گیرد.
شما میتوانید از فعل عبارتی put into نیز در موارد زیر استفاده کنید:
(وقت، تلاش و غیره) بر سر چیزی گذاشتن؛
(نیرو، انرژی و غیره) صرف چیزی کردن؛
وارد چیزی شدن و یا وارد شدن به.
در ادامه چند مثال از کاربرد، جایگاه و معنی فعل put in در جمله به شما ارائه خواهیم کرد. فعل عبارتی put in از جمله افعال بیقاعده زبان انگلیسی است که زمان گذشته و شکل سوم آن نیز put in میشود. اگر نیاز به اسم مصدر (gerund) و یا حالت استمراری آن نیز داشتید میتوانید putting in را بهکار ببرید.
مثال برای فعل put in
She's put in the hard work you need to put in to develop a talent, so she deserves the success she's had.
او کار سختی را انجام داده است که شما برای شکوفا کردن یک استعداد باید انجام دهید، بنابراین او سزاوار موفقیتی است که به دست آورده است.
I've just had a solar heating system put in, and it works perfectly.
من بهتازگی دادهام یک سیستم گرمایش خورشیدی نصب کردند و عالی کار میکند.
He must have put a lot of hours in to get the business up and running by himself.
او باید ساعتهای زیادی را صرف راهاندازی کسبوکار خود کرده باشد.
If you put in a 10,000 dollars swimming pool, the property's value will increase by about 30,000 dollars.
اگر یک استخر 10000 دلاری نصب کنید، ارزش ملک حدود 30000 دلار افزایش مییابد.
If he had put in a bit more time and effort, he would have passed the exam.
اگر کمی وقت و تلاش بیشتری صرف کرده بود، در امتحان قبول میشد.
How much would it cost to put a new kitchen in?
هزینه ساختن یک آشپزخانه جدید چقدر است؟