کاربرد و معنی think up چیست؟

با ما همراه شوید تا با معانی و کاربردهای مختلف think up آشنا شوید.

think up.jpg

در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی think up آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان می‌کنیم.

ترجمه و معنی think up

به طور خلاصه ترجمه think up در فارسی به معانی زیر است:

ابداع کردن؛

از خود درآوردن؛

سوار کردن؛

و غیره

کاربرد think up

اگر از قوه تخیل خود برای ابداع چیزی هم‌چون یک بهانه، داستان، نقشه، اسم و غیره استفاده کنید؛ می‌توانید آن را با think up بیان نمایید. فعل think up در شمار افعال عبارتی و یا phrasal verbs انگلیسی است که به‌شکل think of something و یا think something up کاربرد دارد. معنی think up به فارسی عبارت است از:

  • در محاوره: (عذر، بهانه و غیره) سرهم کردن، تراشیدن، خلق کردن، ابداع کردن و یا از خود درآوردن؛

  • (جواب، راه‌حل و غیره) پیدا کردن و یا اختراع کردن؛

  • (نقشه) سوار کردن؛

  • (برنامه) ریختن.

برای این‌که کاربرد و معنی think up را تا همیشه به‌خاطر بسپارید؛ در ادامه مثال‌های متنوعی از آن به شما ارائه خواهیم کرد. فعل عبارتی think up از جمله افعال بی‌قاعده زبان انگلیسی است که برای تغییر شکل دادن به زمان گذشته و کامل نیازی به ed نداشته و شکل آن تغییر می‌کند. درنتیجه زمان گذشته و شکل سوم آن thought up می‌شود. هم‌چنین شما می‌توانید از thinking up نیز به‌عنوان اسم مصدر (gerund) و یا حالت استمراری این فعل در جملات خود بهره ببرید.

مثال برای فعل think up

The boss wants me to work on Sunday mornings, but I'll have to think up an excuse because I love sleeping in on Sundays.

رئیس از من می‌خواهد یک‌شنبه‌ها صبح کار کنم، اما باید بهانه‌ای بتراشم، زیرا عاشق خوابیدن در روزهای یک‌شنبه هستم.

Just give him five minutes and he'll think up a solution.

فقط پنج دقیقه به او فرصت دهید و او راه حلی پیدا خواهد کرد.

We need a good name for our new computer game. Do you think you could help us think one up?

ما به یک اسم خوب برای بازی کامپیوتری جدیدمان نیاز داریم. فکر می‌کنید می‌توانید به ما کمک کنید تا یکی خلق کنیم؟

Don't worry. I'll find a way to do it. I can think a plan up in time to get it done.

نگران نباش من راهی برای انجام آن پیدا خواهم کرد. من می‌توانم به‌موقع نقشه‌ای برای انجام شدن آن سوار کنم.

I don't want to go to the party, so I'll have to think up an excuse.

من نمی‌خواهم به مهمانی بروم، بنابراین باید بهانه‌ای سرهم کنم.

John thought up a way to solve our problem.

جان راهی برای حل مشکل ما پیدا کرد.