واژۀ "judge" به عنوان یک اسم (Noun)، به معنای «قاضی» و به عنوان یک فعل (Verb)، به معنای «نظر دادن» و «قضاوتکردن» است. بهطور کلی، از این واژه میتوانیم همراه با حروف اضافۀ زیر استفاده کنیم:
By
From
Of
On
Judge by
از عبارت "judge buy"، به معنی مشاهده (Observe) و برای اشاره به چیزی که مورد قضاوت قرار گرفته است، استفاده میکنیم؛ برای مثال:
1. Judging by her qualifications, I think she is not fit for this job.
با توجه به شرایطش، فکر میکنم که او برای این کار مناسب نیست.
2. Judging by her last email, they are having a wonderful time.
با توجه به آخرین ایمیلش، آنها اوقات فوقالعادهای را سپری میکنند.
3. You will be judged by the work you have produced over the years.
شما با اثری که در طول سالها تولید کردهاید، مورد قضاوت قرار خواهید گرفت.
4. Judging by the opinion polls, he seems to be succeeding.
با توجه به نظرسنجیها، به نظر میرسد که او موفق است.
5. You should not judge people by their appearance.
نباید افراد را از روی ظاهرشان قضاوت کنید.
Judge from
از این عبارت نیز برای توضیح دلیلی که بر اساس آن چیزی را قضاوت کردهایم، استفاده میکنیم:
1. The age of the furniture can be judged from the type of wood used.
سن مبلمان را میتوان از روی نوع چوب مورداستفاده قضاوت کرد.
2. Don't judge people from the way they look.
افراد را از روی ظاهرشان قضاوت نکنید.
3. Don't judge from his words. He means well.
از روی حرفهاش قضاوت نکن. منظور خوبی داره.
4. Judge them from their published writings.
آنها را از روی نوشتههای منتشرشدهشان قضاوت کنید.
5. We are able to judge from our sources.
ما میتوانیم از منابع خود قضاوت کنیم.
Judge of
از عبارت "judge of" به معنی نظردادن (Giving Opinion) استفاده میکنیم. به مثالهای زیر دقت کنید:
1. Without going in details, how can you judge of this?
چگونه میتوانید بدون پرداختن به جزئیات، در این مورد قضاوت کنید؟
2. You shall judge of a man by his foes as well as by his friends.
باید یک انسان را به اندازۀ دوستانش، از روی دشمنانش قضاوت کنید.
3. I’ll let you be the judge of that.
من به شما اجازه میدهم که در این مورد قضاوت کنید.
4. I'm happy to give you my opinion, but I'm really no judge of food.
خوشحالم که نظرم را به شما بگویم؛ اما من واقعاً نظری دربارۀ غذا ندارم.
5. I'm sure he would be a good judge of the value of such paintings.
مطمئنم که او قضاوت خوبی درمورد ارزش این نقاشیها خواهد کرد.
Judge on
هنگامی که میخواهیم بگوییم که یک چیز بر اساس یک چیز دیگر قضاوت شده است، از حرف اضافۀ "on" بعد از واژۀ "judge" استفاده میکنیم:
1. Schools should not be judged only on exam results.
مدارس نباید فقط بر اساس نتایج امتحانات قضاوت شوند.
2. Each painting must be judged on its own merits.
هر نقاشی را باید بر اساس شایستگیهای خودش ارزیابی کرد.
3. He was often judged solely on his looks.
او اغلب فقط بر اساس ظاهرش قضاوت میشد.
4. Your slogan will be judged on its originality and style.
شعار شما بر اساس اصالت و سبک آن مورد قضاوت قرار خواهد گرفت.
5. Justice is to judge men on their own merits, not according to their names or their ideas.
عدالت این است که انسانها را بر اساس شایستگیهایشان قضاوت کنیم، نه بر اساس نام یا عقایدشان.
با استفاده از برخی کلمات اضافه با یک واژۀ خاص، میتوانید معنای یک عبارت را تغییر دهید. برای مثال همانطور که دیدید، میتوانید در موقعیتهای متفاوت، از حروف اضافۀ مختلفی همراه با واژۀ "judge" استفاده کنید. برای یادگیری نحوۀ استفاده از حروف اضافۀ انگلیسی در جملات خود، میتوانید از دورههای آموزشی و تمرینهای اپلیکیشن زبانشناس استفاده کنید.