دبیرستان ابرقهرمان

توضیح مختصر

ابرقهرمان‌ها هم نیاز دارند که به مدرسه بروند و مهارت‌های ابرقهرمانی را یاد بگیرند. این داستان را گوش دهید تا ببینید یک مدرسه‌ی ابرقهرمان چگونه است.

  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این داستان انگلیسی

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی داستان انگلیسی

Superhero High School

“This is my cousin’s new school. It’s called Superhero High. This morning she’ll show us around.”

“First, I’ll put my uniform on. This is our headmaster, Mr Kent’s, office.”

“Hello, have you seen my pen?”

“He’s very strong.”

“Let’s go to my first class. This is the ‘How to get dressed and undressed in a telephone box’ class.”

“Try again Peter.”

“Wow, and I thought maths was difficult.”

“Quick the next class is starting.”

“Which class is it?”

“It’s the ‘How to see through walls’ class.”

“Okay Rania. How many pens is Brad holding?”

“Seven?”

“No.”

“I can’t see any pens.”

“Try these special glasses.”

“Three?”

“Well done. That’s correct”

“This is my favourite class. We learn how to fly in here”

“It’s lunch time. Let’s eat.

“You really have a great school. Everything is super!”

“Not everything is great. Wait until you taste the food.”

“Mmm, I think you need a super chef too!”

ترجمه‌ی داستان انگلیسی

دبیرستان قهرمانان

پسر: اینجا مدرسه جدید دخترعموی من است. اسمش دبیرستان ابرقهرمان است. امروز او اینجا را به ما نشان می‌دهد.

دختر: اول یونیفورمم را می‌پوشم. اینجا دفتر مدیر مدرسه ما آقای کنت است.

آقای کنت: سلام، خودکار من را ندیدید؟

پسر: او خیلی قویه.

دختر: بیا به اولین کلاسمان برویم. این کلاس «چطور در کیوسک تلفن عمومی لباس‌هایمان را در آوریم و بپوشیم» است.

معلم: دوباره سعی‌کن پیتر.

پسر: فکر می‌کردم ریاضی سخت است.

دختر: عجله کن، کلاس بعدی الآن شروع می‌شود.

پسر: چه کلاسی است؟

دختر: کلاسِ «چطور آن‌طرف دیوار را ببینیم»

معلم: بسیار خوب رانیا. براد چند خودکار در دست دارد؟

رانیا: “هفت‌‌؟”

معلم: “نه.”

رانیا: من هیچ خودکاری نمی‌بینم.

معلم: این عینک‌ مخصوص را امتحان‌کن

رانیا: سه‌ تا؟

معلم: آفرین. درسته.

دختر: این کلاس محبوب من است. ما یاد می‌گیریم پرواز کنیم.

دختر: وقت ناهاره. بیا بریم غذا بخوریم.

پسر: مدرسه شما واقعاً عالیه. همه چیز درجه یک است!

دختر: همه چیز درجه یک نیست. صبر کن تا مزه‌ی غذا رو بچشی!

پسر: فکر کنم به یک سرآشپز درجه یک هم احتیاج دارید!