شتاب دهنده ی تسلط ج
آموزش رایگان زبان انگلیسی > دوره: داستان های واقعی / فصل: زندگی یا مرگ / درس: شتاب دهنده ی تسلط جسرفصل های مهم
شتاب دهنده ی تسلط ج
توضیح مختصر
در این درس، سوالاتی از درسنامهی اصلی پرسیده میشود که با پاسخ به این سوالات میتوانید تسلط خود را به زبان انگلیسی قویتر نمایید.
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل صوتی
متن انگلیسی درس
LIFE OR DEATH?
Fluency Booster C
He didn’t know what to do. After five days, Aron gave up. He was defeated. He knew he would die.
What happened after five days? After five days, Aron gave up. He knew he would die.
Then, he had a vision. He saw himself in the future with only one arm playing with a small boy. What did he see in his vision? He saw himself in the future with only one arm playing with a small boy.
The boy had blond hair and a red shirt. Aron had no children, but he knew this was his future son.
What color was the boy’s hair? The boy’s hair was blond. What color was the boy’s shirt? The boy’s shirt was red. Did Aron have children? No, Aron didn’t have children. Who was the boy? The boy was Aron’s future son.
He also knew that he could not give up. He could not die. He had a son in the future that he needed to meet.
Who did he need to meet? He had a son in the future that he needed to meet.
His knife was too weak to cut his bone, but he had an idea. He wouldn’t cut the bone. He would break it.
What was he going to do to the bone? He was going to break the bone.
After breaking his bone, he was free!
What happened after breaking his bone? After breaking his bone, he was free.
He had been alone for five days. He took a picture of the rock and his hand before leaving.
What did he do before leaving? He took a picture of the rock and his hand before leaving.
The place where he was trapped for five days was twenty meters from the ground.
How long was he trapped? He was trapped for five days. How high was he? He was twenty meters from the ground.
Aron was an experienced climber, but now he had only one hand. Very carefully, he used his ropes to climb down to the ground.
What did he use to climb down to the ground? He used his ropes to climb down to the ground.
He was still twenty miles from anyone in the middle of the desert.
How far was Aron from anyone? He was twenty miles from anyone.
He didn’t have a cell phone, so he began to hike back.
Did he have a cell phone? No, he didn’t have a cell phone.
After some time, Aron met a family of hikers. They gave Aron food and water and called for help.
Who gave Aron food and water? A family of hikers gave Aron food and water.
Soon, Aron was on an emergency helicopter that took him to the hospital.
Where did the emergency helicopter take Aron? The emergency helicopter took Aron to the hospital.
Aron lost his arm that day, but he learned a lot about himself.
What did Aron learn about? He learned about himself.
He also learned that the most important thing in life is relationships.
What did Aron learn about the most important thing in life? Aron learned that the most important thing in life is relationships.
When he almost died, thinking about his family and future son helped him not give up.
What helped him not give up? Thinking about his family helped him not give up.
He still climbs mountains and does other adventure sports.
Has Aron quit climbing? No, Aron hasn’t quit climbing mountains. He still climbs mountains and does other adventure sports.
Aron also travels the world and talks about his experience to schools and businesses.
Who does Aron talk to about his experiences? Aron talks to schools and businesses about his experiences.
In 2010, Aron and his wife had a baby boy named Leo.
What is their baby’s name? Their baby’s name is Leo.
Aron believes that Leo saved his life back in 2003.
Who saved Aron’s life in 2003? His son, Leo, saved his life.
ترجمهی درس
زندگی یا مرگ؟
تقویت کننده روان بودن C
او نمی دانست چه کاری انجام دهد. پس از پنج روز ، آرون منصرف شد. او شکست خورد. او می دانست که خواهد مرد.
بعد از پنج روز چه اتفاقی افتاد؟ پس از پنج روز ، آرون منصرف شد. او می دانست که خواهد مرد.
سپس ، او بینایی داشت. او خود را در آینده تنها با یک بازو با پسر کوچک می دید. او در بینش چه دید؟ او خود را در آینده تنها با یک بازو با پسر کوچک می دید.
پسر موهای بلوند و پیراهنی قرمز داشت. آرون فرزندی نداشت ، اما می دانست این پسر آینده او است.
موهای پسر چه رنگی بودند؟ موهای پسر بور بود. پیراهن پسرانه چه رنگی بود؟ پیراهن پسرانه قرمز بود. آیا آرون بچه دار شد؟ نه ، آرون بچه نداشت. پسر کی بود؟ پسر پسر آینده آرون بود.
او همچنین می دانست که نمی تواند تسلیم شود. او نمی توانست بمیرد. او در آینده صاحب پسری شد که باید ملاقات کند.
چه کسی باید ملاقات کند؟ او در آینده صاحب پسری شد که باید ملاقات کند.
چاقوی او خیلی ضعیف بود که بتواند استخوانش را برش دهد اما او ایده ای داشت. او استخوان را نمی برید. او آن را می شکست.
می خواست تا استخوان چه کند؟ او قصد داشت استخوان را بشکند.
پس از شکستن استخوان ، آزاد شد!
بعد از شکستن استخوانش چه اتفاقی افتاد؟ پس از شکستن استخوان ، آزاد شد.
او پنج روز تنها بود. او قبل از عزیمت از سنگ و دستش عکس گرفت.
قبل از عزیمت چه کرد؟ او قبل از عزیمت از سنگ و دستش عکس گرفت.
محلی که پنج روز در آن گیر افتاده بود ، بیست متر از زمین فاصله داشت.
چه مدت او به دام افتاده بود؟ او پنج روز گرفتار بود. چه قد بلندی داشت؟ او با زمین بیست متر فاصله داشت.
آرون کوهنورد باتجربه ای بود اما اکنون تنها یک دست داشت. با دقت بسیار زیاد ، از طنابهای خود برای پایین آمدن به زمین استفاده کرد.
از چه چیزی برای پایین آمدن به زمین استفاده کرد؟ او از طنابهای خود برای پایین آمدن به زمین استفاده کرد.
او هنوز بیست مایل با هر کسی که در وسط بیابان بود فاصله داشت.
آرون چقدر با کسی فاصله داشت؟ او با هر کسی بیست مایل فاصله داشت.
او تلفن همراه نداشت ، بنابراین شروع به برگشتن کرد.
آیا او تلفن همراه داشت؟ نه ، او تلفن همراه نداشت.
پس از مدتی آرون با خانواده ای از کوهنوردان آشنا شد. آنها به آرون غذا و آب دادند و درخواست کمک کردند.
چه کسی به آرون غذا و آب داد؟ خانواده ای از کوهنوردان به آرون غذا و آب دادند.
به زودی آرون در یک هلی کوپتر اورژانس بود که او را به بیمارستان منتقل کرد.
هلی کوپتر اورژانس آرون را کجا برد؟ هلی کوپتر اورژانس آرون را به بیمارستان منتقل کرد.
آرون آن روز بازوی خود را از دست داد ، اما چیزهای زیادی درباره خودش آموخت.
آرون از چه چیزهایی یاد گرفت؟ او درباره خودش یاد گرفت.
او همچنین یاد گرفت که مهمترین چیز در زندگی روابط است.
آرون در مورد مهمترین چیز زندگی چه چیزهایی یاد گرفت؟ آرون یاد گرفت که مهمترین چیز در زندگی روابط است.
وقتی تقریباً درگذشت ، فکر کردن در مورد خانواده و پسر آینده به او کمک کرد تا تسلیم نشود.
چه چیزی به او کمک کرد تا تسلیم نشود؟ فکر کردن در مورد خانواده به او کمک کرد تا تسلیم نشود.
او هنوز هم کوهنوردی می کند و ورزش های ماجراجویی دیگری نیز انجام می دهد.
آیا آرون کوهنوردی را ترک کرده است؟ نه ، آرون کوهنوردی را ترک نکرده است. او هنوز هم کوهنوردی می کند و ورزش های ماجراجویی دیگری نیز انجام می دهد.
آرون همچنین به جهان سفر می کند و از تجربه خود با مدارس و مشاغل صحبت می کند.
آرون در مورد تجربیات خود با چه کسی صحبت می کند؟ آرون در مورد تجربیات خود با مدارس و مشاغل صحبت می کند.
در سال 2010 ، آرون و همسرش یک پسر بچه به نام لئو داشتند.
نام کودک آنها چیست؟ نام کودک آنها لئو است.
آرون معتقد است که لئو جان او را در سال 2003 نجات داده است.
چه کسی زندگی آرون را در سال 2003 نجات داد؟ پسرش ، لئو ، جان او را نجات داد.