لکچر انگلیسی درباره هنر با ترجمه فارسی

در این بخش قصد داریم لکچر انگلیسی درباره هنر به همراه ترجمه فارسی آن را به شما ارائه دهیم.

لکچر انگلیسی درباره هنر با ترجمه فارسی.jpg

کافی است لحظه‌ای دنیا را بدون هنر تصور کنید تا با کابوسی وحشتناک روبه‌رو شوید. شاید زندگی بدون هنر و هنرمندان بسیار بی‌معنا بود و انسان‌ها در طول زندگی خود آنقدری که باید از زندگی لذت نمی‌بردند. اما یک سوال مهم و اساسی: هنر برای چه؟ در این لکچر انگلیسی درباره هنر با ترجمه فارسی درباره این سوال اساسی صحبت می‌شود که قطعا برای افرادی که اهل هنر هم نیستند، بسیار جذاب است. پس پیشنهاد می‌کنم حتما تا انتهای این لکچر انگلیسی درباره هنر، همراه ما باشید. یادتان نرود در بخش لکچر انگلیسی زبانشناس می‌توانید لکچرهای ترجمه شده با موضوعات متنوع را مطالعه کنید.

What Is Art For?

هنر برای چه است؟

For decades, Western culture has been reluctant to assign an inherent value or a purpose to art. even as it continues to hold art in high esteem. Though we no longer seem comfortable saying so, our reverence for art must be founded on a timeless premise: that art is good for us. If we don’t believe this, then our commitment—in money, time, and study—makes little sense. In what way might art be good for us? The answer, I believe, is that art is a therapeutic instrument: its value lies in its capacity to exhort, console, and guide us toward better versions of ourselves and to help us live more flourishing lives, individually and collectively.

برای دهه‌ها، فرهنگ غربی تمایلی به قرار دادن ارزشی یا هدفی ذاتی برای هنر نداشته است. حتی اگر همچنان به هنر احترام زیادی قائل است. اگرچه دیگر به نظر نمی‌رسد در گفتنش راحت باشیم، اما احترام ما به هنر باید بر اساس یک فرض فارغ از زمان باشد: اینکه هنر برای ما خوب است. اگر این را باور نکنیم، تعهد ما به هنر - چه در پول، زمان و مطالعه - چندان منطقی نیست. هنر از چه نظر می تواند برای ما خوب باشد؟ به عقیده من، پاسخ این است که هنر یک ابزار درمانی است: ارزش آن در این توانایی است که -می‌تواند- ما را تشویق کند، دلداری دهد، و ما را به سوی نسخه‌های بهتری از خودمان راهنمایی کند و به ما کمک کند تا زندگی‌های فردی و جمعی شکوفاتر داشته باشیم.

Resistance to such a notion is understandable today, since “therapy” has become associated with questionable, or at least unavailing, methods of improving mental health. To say that art is therapeutic is not to suggest that it shares therapy’s methods but rather its underlying ambition: to help us to cope better with existence. While several predominant ways of thinking about art appear to ignore or reject this goal, their ultimate claim is therapeutic as well.

امروزه مقاومت در برابر چنین مفهومی قابل درک است، زیرا "درمان" با روش های پرسش برانگیز یا در پایین‌ترین حالت، بی‌فایده برای بهبود سلامت روان همراه شده است. گفتن اینکه هنر درمانی است به این معنا نیست که همان روش‌های درمانی مانند تراپی را تکرار می‌کند، بلکه هدف اصلی‌اش این است: کمک به ما برای کنار آمدن بهتر با هستی و وجودمان. در حالی که به نظر می رسد چندین روش غالب تفکر در مورد هنر این هدف را نادیده گرفته یا رد می کنند، ادعای نهایی آنها نیز در راستای خاصیت درمانی هنر است.

Art’s capacity to shock remains for some a strong source of its contemporary appeal. We are conscious that, individually and collectively, we may grow complacent; art can be valuable when it disrupts or astonishes us. We are particularly in danger of forgetting the artificiality of certain norms. It was once taken for granted, for instance, that women should not be allowed to vote and that the study of ancient Greek should dominate the curricula of English schools. It’s easy now to see that those arrangements were far from inevitable: they were open to change and improvement.

ظرفیتی که هنر برای شوکه کردن مخاطب دارد، همچنان برای خیلی‌ها در زمان معاصر منبعی قوی از جذابیت است. ما آگاه هستیم که به صورت فردی و جمعی، ممکن است از خود راضی و خودشیفته شویم. هنر زمانی می تواند ارزشمند باشد که ما را در هم گسیخته یا شگفت زده کند. ما به ویژه در خطر فراموشی مصنوعی بودن بعضی هنجار‌های خاص هستیم. به عنوان مثال، زمانی مسلم تلقی می شد که زنان نباید حق رای داشته باشند و مطالعه زبان یونانی باستان باید بر برنامه های درسی مدارس انگلیسی تسلط داشته باشد. اکنون به راحتی می توان فهمید که این ترتیبات به هیچ وجه بدیهی نبودند: آنها می‌توانستند تغییر کنند و بهبود یابند.

When Sebastian Errazuriz created dollar signs out of ordinary street markings in Manhattan, his idea was to jolt passersby into a radical reconsideration of the role of money in daily life; to shake us out of our unthinking devotion to commerce and to inspire, perhaps, a more equitable conception of wealth creation and distribution. (One would completely misunderstand the work if it were taken as an encouragement to work harder and get rich.)

زمانی که سباستین ارازوریز از خط کشی‌های معمولی خیابان‌ها در منهتن تابلوهای دلاری ایجاد کرد، ایده‌اش این بود که رهگذران را به بازنگری اساسی در نقش پول در زندگی روزمره تشویق کند؛ تا ما را از سرسپردگی ناباورانه خود به تجارت -و مادی‌گرایی- رها کند و شاید تصور عادلانه تری از خلق و توزیع ثروت را القا کند. (می‌شد از آن کار برداشتی کاملا اشتباه هم کرد که تشویق کردن به کار بیشتر و پولدارتر شدن است.)

Yet the shock-value approach depends upon a therapeutic assumption. Shock can be valuable because it may prompt a finer state of mind—more alert to complexity and nuance and more open to doubt. The overarching aim is psychological improvement.

با این حال، رویکردی که برای تعیین ارزش شوک -به مخاطب از طریق اثر هنری- داریم، به یک فرض درمانی بستگی دارد. شوک می‌تواند ارزشمند باشد زیرا ممکن است موقعیت ذهنی بهتری را ایجاد کند: ذهنیتی هوشیارتر نسبت به پیچیدگی و نکات ظریف و پذیرای شک کردن. هدف اصلی پیشرفت روانی است.

Shock can do little for us, though, when we seek other adjustments to our moods or perceptions. We may be paralyzed by doubt and anxiety and need wise reassurance; we may be lost in the labyrinth of complexity and need simplification; we may be too pessimistic and need encouragement. Shock is pleasing to its adherents in its assumption that our primary problem is complacency. Ultimately, however, it is a limited response to impoverished thinking, timid or ungenerous reactions, or meanness of spirit.

البته وقتی به دیگر موقعیت‌ها، حالت روحی و ادراک ما می‌نگریم، امکان این وجود دارد که شوک نتواند کار زیادی برایمان کند. ممکن است در اثر شک و اضطراب فلج شویم و به اطمینان خاطری عاقلانه نیاز داشته باشیم؛ ممکن است در هزارتوی پیچیدگی گم شویم و به ساده‌ سازی نیاز داشته باشیم؛ ممکن است خیلی بدبین باشیم و نیاز به تشویق داشته باشیم. شوک برای افرادی که خواهان آن هستند، با این فرض که مشکل اصلی ما رضایت باشد خوشایند است. با این حال، در نهایت این یک پاسخ محدود است به تفکر فقیرانه، واکنش‌های از روی ترس یا سخاوتمندانه، یا روحیه‌ای فرومایه.

Another way of addressing these shortcomings is to pursue a deeper understanding of the past. Vittore Carpaccio’s painting The Healing of the Madman offers a rare visual record of the Rialto Bridge—then still made of wood—before it was reconstructed, so it has much to teach us about the architecture of Venice circa 1500.

راه دیگر برای رفع این کاستی‌ها، گشتن به دنبال راهی برای درکی عمیق‌تر از گذشته است. تابلوی شفای دیوانه اثر ویتوره کارپاچیو یک ثبت بصری کمیاب از پلِ ریالتو -که در آن زمان هنوز از چوب ساخته شده بود- قبل از بازسازی ارائه می دهد، بنابراین در مورد معماری ونیز در حدود سال 1500 چیزهای زیادی برای آموزش به ما دارد.

It’s also highly instructive about ceremonial processions, the prominent civic role of religion (and its intersection with commerce), how patricians and gondoliers dressed, how ordinary people wore their hair, and much else. We also gain insight into how the painter imagined the past; the ceremony depicted took place over 100 years before the picture was painted. We learn something about the economics of art: The image is part of a series commissioned by a wealthy commercial fraternity.

همچنین در مورد دسته‌های راهپیمایی تشریفاتی، نقش برجسته مدنی دین (و تلاقی آن با تجارت)، نحوه لباس پوشیدن پاتریسیون‌ها و گوندولی ها، نحوه‌ای که مردم عادی موی خود را می‌پوشاندند و بسیاری موارد دیگر بسیار آموزنده است. ما همچنین بینشی در مورد چگونگی تصور نقاش از گذشته به دست می آوریم؛ مراسم به تصویر کشیده شده بیش از ۱۰۰ سال قبل از نقاشی انجام شده است. ما چیزی در مورد اقتصاد هنر می‌آموزیم: این نقاشی بخشی از مجموعه‌ای است که توسط یک انجمن برادری تجاری ثروتمند سفارش داده شده است.

In a less scholarly way, the richness with which a past era becomes visually present allows us to imagine what it would have been like to clatter across the wooden bridge, to be rocked along the canals in a covered gondola, and to live in a society in which belief in miracles was part of the state ideology.

با روشی که کمتر علمی محسوب می‌شود، غنای موجود در اثر که دوران گذشته را از نظر بصری به زمان حال تبدیل می‌کند به ما این امکان را می‌دهد تا تصور کنیم که صدای تق تق هنگام عبور از پل چوبی چگونه بود، در امتداد کانال‌های در یک تله کابین سرپوشیده تکان بخوریم و در جامعه‌ای زندگی کنیم که در آن اعتقاد به معجزه بخشی از ایدئولوژی دولتی بود.

We value historical information of this kind for various reasons: because we want to understand more about our ancestors and how they lived and because we hope to gain insight from these distant people and cultures. But these efforts lead back, eventually, to a single idea: that we might benefit from an encounter with history as revealed in art. In other words, the historical approach does not deny that the value of art is ultimately therapeutic—it assumes this, even if it tends to forget or dismiss the point. Hence the irony (to put it gently) of scholarly resistance to the idea of art’s therapeutic benefit. Erudition is valuable only as a means to an end, which is to shed light on our present needs.

ما اطلاعات تاریخی از این نوع را به دلایل مختلف ارزشمند می‌دانیم: زیرا می‌خواهیم درباره اجدادمان و نحوه زندگی آنها بیشتر بدانیم و امیدواریم که بینشی از این مردمان و فرهنگ‌های دور به دست آوریم. اما این تلاش‌ها در نهایت به یک ایده منتهی می‌شوند: اینکه ما ممکن است از مواجهه با تاریخ گذشتگان که در هنر آشکار شده است، سود ببریم. به عبارت دیگر، رویکرد تاریخی این را انکار نمی کند که ارزش هنر در نهایت درمانی است - حتی اگر تمایل به فراموش کردن یا نادیده گرفتن این موضوع را داشته باشد، این را هم‌چنان مفروض می‌دارد. از این رو طعنه (به بیان ملایم) مقاومت علم، در برابر ایده‌ی فایدهِ درمانیِ هنر است. دانش تنها به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف، یعنی امید بخشیدن به حل نیازهای کنونی ما ارزشمند است.

لکچر انگلیسی درباره هنر.jpg

CAMERAPHOTO ARTE, VENICE/ART RESOURCE, NY

Opening a window onto the Venetian past: Carpaccio’s The Healing of the Madman.

باز کردن پنجره‌ای به گذشته ونیز: شفای دیوانه اثر کارپاچیو

Another approach sees art as a succession of discoveries or innovations in the representation of reality. In this almost scientific way of evaluating art, we elevate artists who pioneered new techniques, much as we prize explorers and inventors from history (“Who discovered America?” “Who built the first steam engine?”). Leonardo da Vinci is crucial, in this view, because he was an early adopter of sfumato, an artistic technique for showing shapes without using outlines.

رویکردی دیگر وجود دارد که هنر را توالی اکتشافات یا نوآوری‌ها در بازنمایی واقعیت می‌داند. در این روشِ تقریباً علمی برای ارزیابی هنر، ما هنرمندانی را که پیشگام تکنیک‌های جدید هستند ارزشمند قلمداد می‌کنیم، همان‌طور که به کاشفان و مخترعان تاریخ جایزه می‌دهیم. ("چه کسی آمریکا را کشف کرد؟" "چه کسی اولین موتور بخار را ساخت؟") در چنین دیدگاهی لئوناردو داوینچی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، زیرا او اولین اتخاذ کننده تکنیک اسفوماتو (محو کاری) بود، تکنیکی هنری برای نشان دادن اشکال بدون استفاده از خطوط.

Likewise, Paul Cézanne’s Mont Sainte-Victoire is seminal for being one of the earliest works to emphasize the flat surface of the canvas. In his image of the mountain as seen from Les Lauves, his property near Aix-en-Provence, Cézanne uses blocks of paint to symbolize shrubs—though they are, on closer examination, equally colored marks forming an abstract pattern. (This is most apparent if the top half of the painting is covered.) We are presented not with the illusion of three-dimensional space but with the admission that this is a two-dimensional work.

به همین ترتیب، مونت سنت ویکتوری اثر پل سزان به دلیل اینکه یکی از اولین آثاری است که -تکنیک اصلی آن- نحوه تکیه بر سطح صاف بوم می‌باشد، بسیار مهم است. سزان در تصویر خود از کوه که از له لوو، خانه او در نزدیکی شهر اکسا-پروا دیده می‌شود، از بلوک‌های رنگ برای نمادی از درختچه‌ها استفاده می‌کند - اگرچه در بررسی دقیق تر، آنها به همان اندازه که درختچه باشند، علائمی رنگی برای تشکیل یک الگوی انتزاعی می‌باشند. (در صورت پوشاندن نیمه بالایی نقاشی، چنین چیزی بیشتر آشکار می‌شود.) ما نه فقط با توهم فضای سه بعدی (در نقاشی‌های منظره)، بلکه با اعتراف به اینکه این یک اثر دو بعدی نیز هست، روبرو می‌شویم.

Cézanne’s approach is so familiar to sophisticated enthusiasts that it seems almost embarrassing to point out that his technique explains little about the work’s value to us. The worth of an invention can be assessed externally only in terms of the genuine benefits that it brings. Technical discussions reveal only the changes in methods of design or production.

رویکرد سزان به قدری برای علاقه مندان پیچیدگی در هنر، آشنا است که تقریباً شرم آور به نظر می رسد که به این نکته اشاره کنیم که تکنیک او به ما درباره ارزش اثر او چیزی می‌گوید. ارزش یک اختراع را از بیرون می توان فقط بر اساس مزایای واقعی آن ارزیابی کرد. بحث‌های فنی فقط تغییرات روش‌های طراحی یا تولید را آشکار می‌کنند.

The new ways are not good in themselves; they are good only if we have reason to believe that they are better than the old. Hence the technical view of art has a buried assumption: it presupposes that the works in question are beneficial to us. It does not explain why this should be so but, like the historical approach, takes this for granted. Technical advances are valuable insofar as they bring new, or enhanced, therapeutic resources to the art form.

راه‌های جدید (نوآوری در خلق اثر) به خودی خود خوب نیستند. آن‌ها فقط در صورتی خوب هستند که دلیلی برای این باور داشته باشیم که آنها بهتر از -متد‌های- قدیمی هستند. از این رو، دیدگاه فنی هنر دارای یک فرض مدفون در خود است: فرض را بر این می‌گذارد که آثار "سوال‌برانگیز" برای ما سودمند هستند. دیدگاه فنی این را توضیح نمی‌دهد که چرا باید چنین باشد، اما مانند رویکرد تاریخی، این فرضیه را نیز بدیهی می‌داند. پیشرفت‌های فنی تا آن‌ جایی با ارزش هستند که منابع درمانی جدید یا پیشرفته‌‌تری را به هنر وارد می‌کنند.

If one agrees with Hegel that art is the sensuous presentation of the idea (or ideal), it remains to be explained why such a presentation is valuable. What is the nature of our troubles or aspirations, such that art is something that we need?

اگر کسی با هگل موافق باشد که هنر ارائه حسی ایده (یا ایده آل) است، هنوز باید توضیح داد که چرا چنین ارائه‌ای ارزشمند است. ماهیت مشکلات یا آرزوهای ما چیست، که -در پاسخ به این مشکلات و آرزوها- هنر چیزی است که ما به آن نیاز داریم؟

The therapeutic thesis is not simply another idea about art’s value. It homes in on the only area in which such value could be explained: art’s capacity to improve our lives. Art can be:

این تز که هنر خاصیت درمانی دارد، صرفاً ایده دیگری در مورد ارزش هنر نیست. این ایده به خوبی تطابق دارد با تنها حیطه‌ای که می‌توان ارزش درمانی برای هنر در نظر گرفت: ظرفیت هنر برای بهبود زندگی ما. هنر می‌تواند این‌ها باشد:

A corrective of bad memory : Art makes the fruits of experience memorable and renewable. It is a mechanism to keep our best insights in good condition and make them publicly accessible.

اصلاح کننده یک خاطره بد: هنر ثمره تجربه را به یاد ماندنی و تجدیدپذیر می‌کند. این مکانیزمی است برای حفظ بهترین بینش‌های ما در شرایط خوب و در دسترس قرار دادن آن‌ها برای عموم.

A purveyor of hope : Art keeps pleasant and consoling things in view, fortifying us against despair.

تامین کننده امید: هنر آن چه در نظرمان است را دلپذیر و تسلی دهنده نگاه می‌دارد و ما را در برابر ناامیدی تقویت می‌کند.

A source of dignified sorrow : Art reminds us of the legitimate place of sorrow in a good life, so that we recognize our difficulties as elements of any noble existence.

منبع اندوهی با وقار: هنر جایگاه مشروع غم و اندوه را در یک زندگی خوب به ما یادآوری می کند، به طوری که ما دشواری‌های خود را به عنوان عناصری اصیل در زندگی می‌شناسیم.

A balancing agent : Art encodes with unusual clarity the essence of our good qualities; it holds them before us to help rebalance our natures and direct us to our best possibilities.

یک عامل متعادل کننده: هنر با وضوحی غیرعادی ماهیت ویژگی‌های خوب ما را رمزگذاری می‌کند. آن‌ها را در برابر ما نگه می‌دارد تا به تعادل مجدد طبیعت‌مان کمک کند و ما را به سمت بهترین چیز‌های ممکن هدایت کند.

A guide to self-knowledge : Art can help us identify what is central to life but difficult to put into words. Visual art helps us recognize ourselves.

راهنمای خودشناسی: هنر می‌تواند به ما کمک کند تا بفهمیم چه چیزی در زندگی نقش مرکزی دارد اما بیان آن با کلمات دشوار است. هنرهای تجسمی به ما کمک می‌کند خودمان را بشناسیم.

A guide to the extension of experience : Art is an immensely sophisticated accumulation of experience, presented to us in well-organized forms. We can hear the voices of other cultures, extending our notions of ourselves and the world. At first, much art seems merely “other”—but we discover that it contains ideas that we can make our own, in ways that enrich us.

راهنمای بسط تجربه انسانی: هنر یک انباشت فوق العاده پیچیده از تجربه است که به شکل و فرم‌هایی منظم به ما ارائه می‌شود. ما می‌توانیم صدای فرهنگ‌های دیگر را بشنویم و تصورات خود را از خود و جهان گسترش دهیم. در ابتدا، بسیاری از هنرها صرفاً «دیگری» به نظر می‌رسند – اما متوجه می‌شویم که حاوی ایده‌هایی هستند که می‌توانیم آن‌ها به روش‌هایی که به نفع خودمان است، از آن خود کنیم.

A tool of re-sensitization : Art saves us from our habitual disregard for what is all around us. We recover our sensitivity and look at the familiar in new ways. We are reminded that novelty and glamour are not the only solutions.

ابزار حساس‌سازی مجدد: هنر ما را از بی‌اعتنایی همیشگی نسبت به آنچه در اطراف ماست نجات می‌دهد. ما حساسیت خود را بازیابی می‌کنیم و به چیزهای آشنا به روش‌های جدید نگاه می‌کنیم. به ما یادآوری می‌شود که تازگی و زرق و برق تنها راه حل‌های ممکن نیستند.

Consider, for example, Tischbein’s Goethe at the Window of His Roman Apartment. We see the great man from behind: a slipper falls casually from his foot as he leans out, and the dim coolness of the room and the bright sunshine of the street make a powerful contrast. Some might see in this work an attempt to preserve the lessons learned on holiday. Away from home and work, in the warm South, Goethe became (like most travelers) a slightly different—and, in some ways, better—version of himself.

به عنوان مثال نقاشی گوته از تیشبین را در پنجره آپارتمان رومی خود در نظر بگیرید. مردی بزرگ را از پشت سر می‌بینیم: دمپایی در همان‌طور که به بیرون خم می‌شود به طور اتفاقی از پایش می‌افتد و خنکی کم اتاق و آفتاب روشن خیابان تضاد قدرتمندی ایجاد می‌کنند. برخی ممکن است در این اثر تلاشی برای حفظ درس های آموخته شده در تعطیلات ببینند. دور از خانه و محل کار، در جنوب گرم، گوته (مانند بیشتر مسافران) به نسخه‌ای کمی متفاوت و از جهاتی بهتر از خود تبدیل شد.

The drawing attempts to memorialize the good version of the self and make that more prominent and more readily accessible when one has returned to familiar surroundings. The point is not so much to recall that Rome was interesting as to encapsulate who one became there. Goethe could hardly take the Italian weather back to Weimar; what he could do was hold on to the insight into his nature and needs that he gained while away.

این نقاشی تلاش می‌کند تا نسخه‌ای خوب از شخص را به یاد بیاورد و هنگامی که فرد به محیط آشنا بازگشت، برجسته‌تر و قابل دسترس‌تر شود. نکته این نیست که مخاطب جالبی شهر رم را به خاطر بیاورد، بلکه این است که بگوییم فرد در آن شهر تبدیل به چه کسی شده است. گوته به سختی ‌می‌توانست هوای ایتالیا در شهر وایمار نیز تجربه کند؛ کاری که او می‌توانست انجام دهد این بود که به بینش نسبت به ماهیت و نیازهای خود که در زمان دوری -از ایتالیا- به دست آورده بود، اتکا کند.

Hence it is a pity if one is more likely to encounter such images on the walls of a pensione in Trastevere than in a subway station in a metropolis, where its meditative qualities are more needed.

از این رو حیف است اگر کسی بیشتر با چنین تصاویری بر روی دیوارهای یک پانسیون در تراستور روبرو شود تا اینکه در ایستگاه مترو در یک کلان شهر؛ جایی که ویژگی‌های مراقبه‌ای و آرامش‌بخش آن بیشتر مورد نیاز است.

لکچر درباره هنر به انگلیسی.jpg

© 2012. PHOTO SCALA, FLORENCE / BPK, BILDAGENTUR FUER KUNST, KULTUR UND GESCHICHTE, BERLIN: 137

Tischbein depicts Goethe in his Roman apartment.

تیشبین گوته را در آپارتمان خود در رم به تصویر می‌کشد.

In Rocky Reef on the Sea Shore, Caspar David Friedrich uses a striking, jagged rock formation, a spare stretch of coast, the bright horizon, far away clouds, and a pale sky to induce a mood. We might imagine walking in the predawn hours, after a sleepless night, on the bleak headland, away from human company, alone with the basic forces of nature.

در نقاشی صخره سنگی ​​در ساحل دریا، کاسپار دیوید فردریش از یک ترکیب صخره‌ای برجسته و دندانه‌دار، یک بخش اضافی به شکل ساحل، افقی روشن، ابرهای دوردست و آسمان رنگ پریده برای القای حالت روحی خود استفاده می‌کند. ممکن است تصور کنیم که در ساعات قبل از سحر، پس از یک شب بی‌خوابی، در کوهستان تاریک، به دور از همراهی دیگر انسان‌ها، تنها با نیروهای اصلی طبیعت قدم می‌زنیم.

The lower portion of the sky is formless and empty, a pure silvery nothingness, but above it are clouds that catch the light on their undersides and pass on in their pointless, transient way, indifferent to our concerns.

قسمت پایینی آسمان بی شکل و خالی است، یک نیستیِ خالص و نقره‌ای، اما بالای آن ابرهایی هستند که نور را در زیر خود می‌گیرند و آن‌ را به روش بی‌معنا و گذرای خود عبور می‌دهند، بی‌تفاوت به دغدغه‌های ما.

The image of nature does not refer directly to human relationships or to the stresses and tribulations of daily life. Its function is to give us access to a state of mind in which we are acutely conscious of the largeness of time and space.

تصویر طبیعت مستقیماً به روابط انسانی یا استرس‌ها و مصیبت‌های زندگی روزمره اشاره نمی‌کند. کارکرد آن این است که به ما امکان دسترسی به حالتی از ذهن را بدهد که در آن ما به شدت از بزرگی زمان و مکان آگاهیم.

The work is somber, rather than sad; calm, but not despairing. And in that condition of mind—that state of soul, to put it more romantically—we find ourselves, as so often with works of art, better equipped to deal with our intense, intractable, and particular griefs.

این اثر غمگین نیست، بلکه محزون و تاریک است؛ آرام است اما سبب ناامیدی نیست. و در آن وضعیت ذهنی - به بیان عاشقانه‌تر، در آن حالت از روح انسان- مانند اغلب آثار هنری، خود را برای مقابله با غم‌های شدید، غیرقابل حل و خاص خود، مجهزتر می‌یابیم.

لکچر هنری به انگلیسی.jpg

IMAGE COURTESY STAATLICHE KUNSTHALLE, KARLSRUHE

Friedrich’s Rocky Reef on the Sea Shore evokes the largeness of time and space.

نقاشی صخره سنگی در ساحل دریا اثر فردریش، تداعی‌کننده بزرگی زمان و مکان است.

The idea that art’s value should be understood in therapeutic terms is not new. In fact, it is the most enduring way of thinking about art, having its roots in Aristotle’s philosophical reflections on poetry and drama.

این ایده که ارزش هنر را باید در شرایط درمانی درک کرد، ایده جدیدی نیست. در واقع، این ماندگارترین شیوه تفکر درباره هنر است که ریشه در تاملات فلسفی ارسطو در شعر و نمایش دارد.

In the Poetics, Aristotle argued that tragic drama can elevate how we experience fear and pity; two emotions that help shape our experience of life. The broad implication is that the task of art is to help us flourish, to be “virtuous,” in Aristotle’s special sense of that word: that is, to be good at living, even in challenging circumstances.

ارسطو در شاعرانه‌ها استدلال کرد که درام تراژیک می‌تواند چگونگی تجربه ترس و ترحم را ارتقا دهد؛ دو احساسی که به شکل دادن به تجربه ما از زندگی کمک می‌کنند. مفهوم گسترده اینجا این است که وظیفه هنر کمک به ما برای شکوفایی، «دارای فضیلت» بودن، به معنای خاص ارسطو از آن کلمه است: یعنی حتی در شرایط چالش برانگیز، خوب زندگی کنیم.

This understanding of art has been in abeyance in recent decades, but it is, I believe, the only plausible way of thinking about art’s value. Other approaches, as we have seen, must tacitly assume it, even when they deny it. To consider art from a therapeutic point of view is not to abandon profundity but to embrace it and to return art to a central place in modern culture and modern life.

این درک از هنر در دهه‌های اخیر دچار وقفه شده است، اما به اعتقاد من، این تنها راه قابل قبول برای تفکر در مورد ارزش هنر است. رویکردهای دیگر، همانطور که دیدیم، باید به طور ضمنی آن را فرض کنیم، حتی اگر آن را انکار کنند. در نظر گرفتن هنر از منظر درمانی، رها کردن ژرف نگری نیست، بلکه پذیرش آن و بازگرداندن هنر به جایگاهی مرکزی برای انسان در فرهنگ مدرن و زندگی مدرن است.

اپلیکیشن زبانشناس

اگر به دنبال راهی آسان و جذاب برای یادگیری زبان انگلیسی هستید، همین حالا اپلیکیشن زبان‌شناس را دانلود و نصب کنید. این اپلیکیشن با الگوبرداری از بهترین اپلیکیشن‌های خارجی آموزش زبان انگلیسی و بومی سازی آن به زبان فارسی، به یکی از بهترین اپلیکیشن‌های ایرانی زبان انگلیسی تبدیل شده است. امکانات فوق‌العاده‌ای مانند یادگیری زبان انگلیسی با موسیقی و فیلم، جعبه لایتنر زبانشناس، واژگان ضروری انگلیسی و بسیاری از دوره‌های آموزش زبان انگلیسی در سطح مبتدی، متوسط و پیشرفته و … یادگیری زبان انگلیسی را برایتان لذت بخش می‌کند.

سخن پایانی

امیدوارم از مطالعه این لکچر انگلیسی درباره هنر لذت برده باشید. درک هنر برای افراد مختلف، متفاوت است و این تفاوت‌ها در نگاه به هنر باعث زیبایی و جلوه‌بخش بودن آن می‌شود. خوب است در کنار کارهایی که انجام می‌دهید، یک هنر را دنبال کنید و از ارتباط گرفتن و انجام آن لحظات زیبایی برای خود بسازید. راستی یادگیری زبان انگلیسی و صحبت کردن هم یک هنر به حساب می‌آید. پس سعی کنید به خوبی یاد بگیرید. هنر مورد علاقه شما چیه؟ در بخش کامنت‌ها برامون بنویسید. پیشنهاد مطالعه مقاله بعدی: 5 داستان کوتاه انگلیسی درباره زندگی