در این مقاله به آموزش مکالمهی انگلیسی در مورد تصادف ماشین میپردازیم. این مکالمهها به شما در یادگیری و استفاده از اصطلاحات و جملات مفید در مواقع ناگهانی کمک میکند. به این مکالمههای جذاب توجه کنید.
مکالمهی انگلیسی در مورد تصادف ماشین بین باربارا و ریچارد
ریچارد بهخاطر اینکه یک آهو سر راهش قرار میگیرد، تصادف میکند. دوستش باربارا از این موضوع خبردار میشود و برای اینکه جویای احوال او شود، به او سر میزند و مکالمهی انگلیسی زیر بین آنها شکل میگیرد:
Barbara: Richard, I'm so glad you're okay. I was so worried when I heard about the accident.
باربارا: ریچارد، خیلی خوشحالم که حالت خوبه. وقتی خبر تصادف را شنیدم خیلی نگران شدم.
Richard: Thanks, Barbara. I'm lucky to be alive. It was a terrible crash.
ریچارد: ممنون، باربارا. خوششانسم که زندهام. تصادف وحشتناکی بود.
Barbara: What happened exactly? How did it happen?
باربارا: دقیقا چی شد؟ چگونه اتفاق افتاد؟
Richard: Well, I was driving on the highway, and suddenly a deer jumped out of nowhere. I tried to avoid it, but I lost control of the car and hit the guardrail. The car flipped over and rolled several times. It was a nightmare.
ریچارد: خوب، من در بزرگراه رانندگی میکردم، ناگهان یک آهو از جایی پرید. سعی کردم از آن دوری کنم، اما کنترل ماشین را از دست دادم و به گاردریل برخورد کردم. ماشین چند بار واژگون شد و غلتید. یک کابوس بود.
Barbara: Oh, my God. That sounds horrifying. Were you wearing your seatbelt?
باربارا: اوه، خدای من. وحشتناک است. کمربند ایمنیات را بسته بودی؟
Richard: Yes, I was. And the airbag deployed. That probably saved my life.
ریچارد: بله، بسته بودم و کیسهی هوا باز شد. این احتمالا جان من را نجات داد.
Barbara: Thank goodness. Did anyone else get hurt?
باربارا: خدا را شکر. آیا شخص دیگری صدمه دیده است؟
Richard: No, I was alone in the car. And there were no other cars involved. The deer ran away, I think.
ریچارد: نه، من در ماشین تنها بودم و هیچ ماشین دیگری درگیر تصادف نشد. فکر کنم آهو فرار کرد.
Barbara: How is your car? Is it totaled?
باربارا: ماشینت چطوره؟ کاملا خراب شده؟
Richard: Yeah, it's a wreck. The insurance company said it's not worth repairing. I have to buy a new one.
ریچارد: آره، ابوقراضه شده. شرکت بیمه گفت ارزش تعمیر ندارد. باید یک (ماشین) جدید بخرم.
Barbara: I'm so sorry, Richard. That's a huge loss. Your car was brand new, right?
باربارا: خیلی متاسفم ریچارد. این یک ضرر بزرگ است. ماشینت نو بود درسته؟
Richard: Yeah, I bought it last month. It was my dream car. A red convertible. I loved it.
ریچارد: آره، ماه پیش خریدمش. ماشین رویایی من بود یک کانورتیبل قرمز. دوستش داشتم.
Barbara: I know, I saw it. It was beautiful. I'm sure you'll find another one someday.
باربارا: میدونم، دیدمش. زیبا بود. مطمئنم یه روز یکی دیگه پیدا میکنی.
Richard: Maybe, but it won't be the same. I had so many plans for that car. I wanted to take you for a drive along the coast, remember?
ریچارد: شاید، اما مثل قبل نخواهد بود. برنامههای زیادی برای آن ماشین داشتم. میخواستم تو را برای رانندگی در ساحل ببرم، یادت هست؟
Barbara: I remember. You asked me out last week. I was looking forward to it.
باربارا: یادم میآید. هفتهی پیش از من خواستی بیرون برویم. من منتظرش بودم.
Richard: Me too. I really like you, Barbara. I was hoping to impress you with my car.
ریچارد: من هم همینطور. من خیلی دوستت دارم، باربارا. امیدوار بودم که با ماشینم تو را تحتتاثیر قرار دهم.
Barbara: Richard, you don't need a car to impress me. I like you for who you are, not what you have.
باربارا: ریچارد، برای تحتتاثیر قرار دادن من نیازی به ماشین نداری. من تو را بهخاطر آنچه هستی دوست دارم، نه آنچه که داری.
Richard: Really? You mean that?
ریچارد: واقعا؟ منظورت اینه؟
Barbara: Of course I do. You're a kind, smart, funny, and handsome guy. You have a lot to offer.
باربارا: البته که اینه. تو مردی مهربان، باهوش، بامزه و خوشتیپ هستی. چیزهای زیادی برای ارائه داری.
Richard: Wow, thank you. That means a lot to me. You're very sweet, Barbara. And beautiful, too.
ریچارد: وای، ممنون. این برای من خیلی ارزش دارد. تو خیلی شیرینی باربارا و همچنین زیبا.
Barbara: Thank you.
باربارا: ممنون.
Richard: So, can I ask you something?
ریچارد: خب، میتوانم ازت چیزی بپرسم؟
Barbara: Sure, what is it?
باربارا: حتما، چیه؟
Richard: Would you still go out with me, even without a car?
ریچارد: آیا باز هم با من بیرون میروی، حتی بدون ماشین؟
Barbara: Absolutely. I don't care about the car. I care about you.
باربارا: قطعا. ماشین برام مهم نیست من به تو اهمیت میدهم.
Richard: That's great to hear. So, when are you free?
ریچارد: خوشحالم که اینو میشنوم. پس، کی وقت داری؟
Barbara: How about tomorrow night?
باربارا: فردا شب چطوره؟
Richard: Perfect. I'll pick you up at eight.
ریچارد: عالیه. ساعت هشت میبرمت.
Barbara: Okay. I'll be waiting.
باربارا: باشه. منتظر خواهم ماند.
Richard: Great. I can't wait to see you.
ریچارد: عالیه. بیصبرانه منتظر دیدنت هستم.
Barbara: Me neither. See you tomorrow, Richard.
باربارا: من هم همینطور. فردا میبینمت، ریچارد.
Richard: See you tomorrow, Barbara. Bye.
ریچارد: فردا میبینمت، باربارا. خداحافظ.
Barbara: Bye.
باربارا: خداحافظ.
جملات و اصطلاحات مهم مکالمه انگلیسی در مورد تصادف ماشین
I'm lucky to be alive.
این یک جملهی انگلیسی است و برای بیان اینکه کسی از یک حادثه یا خطر جان سالم به در برده است، استفاده میشود.
Jumped out of nowhere.
این جمله برای توصیف چیزی که ناگهانی و غیرمنتظره ظاهر میشود، استفاده میشود.
The airbag deployed.
این جمله برای بیان اینکه کیسهی هوا در ماشین باز شده است، استفاده میشود.
Is it totaled?
این جمله برای پرسیدن اینکه آیا ماشین کاملا خراب شده است یا نه استفاده میشود.
You're making me blush.
این جمله برای بیان اینکه کسی از تعریف یا تحسین دیگری خجالت میکشد، استفاده میشود.
مکالمهی انگلیسی در مورد تصادف ماشین بین مارگارت و چارلز
چارلز درگیر یک تصادف رانندگی در بزرگراه میشود و خیلی شانس میآورد که زنده میماند. دوستش مارگارت به دیدن او میآید و آنها با یکدیگر در این رابطه صحبت میکنند. به این گفتوگوی جالب، توجه کنید:
Margaret: Hi, Charles. I heard you had a car accident yesterday. Are you OK?
مارگارت: سلام، چارلز. شنیدم دیروز تصادف کردی. خوبی؟
Charles: Hi, Margaret. Yes, I'm fine, thanks. It was just a minor collision, but it was very scary.
چارلز: سلام مارگارت. بله، من خوبم، ممنون این فقط یک برخورد جزئی بود، اما بسیار ترسناک بود.
Margaret: What happened exactly?
مارگارت: دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
Charles: Well, I was driving on the highway, and suddenly a car in front of me slammed on the brakes. I tried to stop, but I couldn't avoid hitting it from behind.
چارلز: خب، من در بزرگراه رانندگی میکردم، ناگهان ماشینی که جلوی من بود، ترمز کرد. سعی کردم بایستم اما نتوانستم از پشت به آن ضربه نزنم.
Margaret: Oh, no. That's terrible. Was anyone hurt?
مارگارت: اوه، نه. این وحشتناک است. کسی صدمه دیده؟
Charles: No, luckily no one was injured. The other driver and I got out of our cars and checked on each other. We were both shaken, but not hurt.
چارلز: نه، خوشبختانه کسی آسیب ندید. من و رانندهی دیگر از ماشینهایمان پیاده شدیم و همدیگر را چک کردیم. هر دو تکان خوردیم اما صدمهای ندیدیم.
Margaret: That's good to hear. Did you call the police?
مارگارت: چه خوب. به پلیس زنگ زدی؟
Charles: Yes, we did. They arrived quickly and took our statements. They also gave me a ticket for following too closely.
چارلز: بله، زنگ زدم. آنها سریع رسیدند و اظهارنامههای ما را گرفتند. همچنین به من یک جریمه برای فاصلهی کم دادند.
Margaret: Oh, that's too bad. How much was the fine?
مارگارت: اوه، خیلی بد است. جریمه چقدر بود؟
Charles: It was $200. Plus, I have to pay for the damage to my car and the other car. It's going to be expensive.
چارلز: ۲۰۰ دلار بود. بهعلاوه، من باید خسارت وارده به ماشین خود و ماشین دیگر را بپردازم. گران میشود.
Margaret: I'm sorry to hear that. Do you have insurance?
مارگارت: از شنیدن این حرف متاسفم. بیمه داری؟
Charles: Yes, I do. But I have a high deductible, so I still have to pay a lot out of pocket.
چارلز: بله، دارم. اما من بخش کسرپذیر بالایی دارم، پس باز هم باید هزینهی زیادی از جیبم بپردازم.
Margaret: That's unfortunate. Well, I'm glad you're OK. You should be more careful next time.
مارگارت: مایهی تاسف است. خب خوشحالم که حالت خوبه دفعهی بعد باید بیشتر مراقب باشی.
Charles: I know, I know. I learned my lesson. I should always keep a safe distance from the car in front of me, and pay attention to the traffic signals. Driving is not a joke. It's a big responsibility.
چارلز: میدانم، میدانم. عبرت گرفتم. همیشه باید فاصلهی ایمن با ماشین جلویی داشته باشم و به علائم راهنمایی و رانندگی توجه کنم. رانندگی شوخی نیست. این یک مسئولیت بزرگ است.
Margaret: That's right. Driving is a privilege, not a right. We should always respect the rules and regulations of the road. They are there for our safety and the safety of others.
مارگارت: درست است. رانندگی یک امتیاز است، نه یک حق. ما باید همیشه به قوانین و مقررات جاده احترام بگذاریم. آنها برای امنیت ما و دیگران در نظر گرفته شدهاند.
Charles: You're absolutely right. Thank you for your concern, Margaret. I appreciate it.
چارلز: کاملا حق با شماست. از نگرانی شما متشکرم مارگارت. من از آن قدردانی میکنم.
Margaret: You're welcome, Charles. Take care of yourself, and drive safely.
مارگارت: خواهش میکنم، چارلز. مراقب خودت باش و امن رانندگی کن.
Charles: I will. Thanks again. Bye.
چارلز: باشه. بازم ممنون خداحافظ.
Margaret: Bye.
مارگارت: خداحافظ.
مکالمهی انگلیسی در مورد تصادف ماشین بین جسیکا و توماس
توماس بهخاطر یک کامیون که ناگهان جلوی او میپیچد، تصادف میکند. این موضوع باعث میشود که دچار ترس بعد از حادثه شود. جسیکا که با او دیدار میکند متوجه وخامت اوضاع او میشود. از این رو با او صحبت میکند و راههایی را برای آرام شدن پیشنهاد میدهد. به این مکالمهی انگلیسی توجه کنید:
Jessica: Hi Thomas, how are you feeling today?
جسیکا: سلام توماس، امروز چه احساسی داری؟
Thomas: Not so good, Jessica. I had a car accident yesterday on my way home from work.
توماس: خیلی خوب نیستم، جسیکا. دیروز در مسیر برگشت از محل کارم تصادف رانندگی کردم.
Jessica: Oh no, that's terrible! Are you hurt?
جسیکا: اوه نه این وحشتناک است! آسیب دیدی؟
Thomas: Luckily, I only have some bruises and scratches. But my car is totaled.
توماس: خوشبختانه من فقط مقداری کبودی و خراش دارم. اما ماشینم کاملا از بین رفته است.
Jessica: I'm so sorry to hear that. How did it happen?
جسیکا: از شنیدن این حرف خیلی متاسفم. چگونه اتفاق افتاد؟
Thomas: Well, I was driving on the highway, and suddenly a truck swerved into my lane. I tried to avoid it, but I lost control and hit the guardrail.
توماس: خب، من در بزرگراه رانندگی میکردم، ناگهان یک کامیون وارد خط (لاین) من شد. سعی کردم از آن اجتناب کنم، اما کنترل را از دست دادم و به گاردریل برخورد کردم.
Jessica: That sounds scary. Did the truck driver stop to help you?
جسیکا: ترسناک به نظر میرسد. آیا رانندهی کامیون برای کمک به تو توقف کرد؟
Thomas: No, he just drove away. I think he was drunk or something.
توماس: نه، او فقط رانندگی کرد. فکر کنم مست بود یا همچین چیزی.
Jessica: That's awful. Did you call the police?
جسیکا: افتضاح است. به پلیس زنگ زدی؟
Thomas: Yes, I did. They came and took my statement. They also called an ambulance for me.
توماس: بله، زنگ زدم. آمدند و اظهارنامهام را گرفتند. برای من آمبولانس هم صدا کردند.
Jessica: I'm glad you're okay, Thomas. But you must be feeling shaken up by the accident.
جسیکا: خوشحالم که حالت خوبه توماس. اما حتما از این حادثه متزلزل شدهاید.
Thomas: Yeah, I am. I keep having flashbacks and nightmares about it. I feel anxious whenever I think about driving again.
توماس: آره، شدم. من مدام حوادث آن روز و کابوس میبینم. هر وقت دوباره به رانندگی فکر میکنم احساس اضطراب میکنم.
Jessica: That's understandable, Thomas. You may have some psychological effects from the car accident. It's normal to feel stressed, scared, or angry after a traumatic event.
جسیکا: قابل درک است، توماس. ممکن است برخی از اثرات روانی ناشی از تصادف رانندگی را داشته باشی. احساس استرس، ترس یا عصبانیت پس از یک رویداد آسیبزا طبیعی است.
Thomas: Really? How do I cope with these feelings?
توماس: واقعا؟ چگونه با این احساسات کنار بیایم؟
Jessica: Well, there are some things you can do to help yourself. First, you should talk to someone you trust, like a friend, a family member, or a counselor. They can listen to you and support you.
جسیکا: خب، کارهایی هست که میتوانی برای کمک به خودت انجام دهی. ابتدا باید با فردی که به او اعتماد داری صحبت کنی؛ مانند یک دوست، یکی از اعضای خانواده یا مشاور. آنها میتوانند به حرفهای تو گوش دهند و از تو حمایت کنند.
Thomas: Okay, that makes sense. I'm glad I have you as a friend, Jessica. You're very kind and helpful.
توماس: خب، منطقی است. من خوشحالم که با تو دوستم، جسیکا. تو بسیار مهربان و کمککننده هستی.
Jessica: Thank you, Thomas. I'm happy to be here for you. Second, you should take care of yourself physically and mentally. Get enough rest, eat healthy, and do some relaxing activities. Avoid alcohol, drugs, or anything that may worsen your mood.
جسیکا: متشکرم توماس. خوشحالم که کنارتم. دوم اینکه باید از نظر جسمی و روحی از خودت مراقبت کنی. استراحت کافی داشته باشی، سالم غذا بخوری و فعالیتهای آرامشبخش انجام دهی. از الکل، مواد مخدر یا هر چیزی که ممکن است خلقوخوی تو را بدتر کند، اجتناب کنی.
Thomas: Alright, I'll try to do that. I don't want to harm myself or others.
توماس: باشه، سعی میکنم این کار را انجام دهم. نمیخواهم به خودم یا دیگران آسیب برسانم.
Jessica: Good, Thomas. Third, you should learn some coping skills, like deep breathing, meditation, or positive thinking. These can help you calm down and reduce your anxiety.
جسیکا: خوبه توماس. سوم اینکه باید برخی از مهارتهای مقابلهای مانند تنفس عمیق، مدیتیشن یا تفکر مثبت را بیاموزی. اینها میتوانند به تو کمک کنند تا آرام شوی و اضطراب خود را کاهش دهی.
Thomas: I see. Do you have any examples of these skills?
توماس: میفهمم. آیا نمونهای از این مهارتها داری؟
Jessica: Sure, I can show you some. For example, you can do deep breathing by inhaling slowly through your nose, holding your breath for a few seconds, and exhaling slowly through your mouth. Repeat this several times until you feel more relaxed.
جسیکا: مطمئنا، من میتوانم به تو چند مورد را نشان دهم. بهعنوان مثال، میتوانی با دم به آرامی از طریق بینی، نگه داشتن نفس برای چند ثانیه و بازدم آهسته از طریق دهان، نفس عمیق بکشی. این کار را چندین بار تکرار کنی تا زمانی که احساس آرامش بیشتری کنی.
Thomas: Okay, let me try that. (Breathes deeply) Hmm, I do feel a bit better.
توماس: باشه، بذار امتحانش کنم. (نفس عمیق میکشد) هوم، کمی احساس بهتری دارم.
Jessica: Great, Thomas. You can also do meditation by finding a quiet place, sitting comfortably, and focusing on your breathing. You can also repeat a positive phrase, like "I am safe" or "I can overcome this".
جسیکا: عالیه، توماس. همچنین میتوانی با پیدا کردن یک مکان آرام، نشستن راحت و تمرکز بر تنفس خود مدیتیشن انجام دهی. همچنین میتوانی یک عبارت مثبت مانند «من در امنیتم» یا «من میتوانم بر این امر غلبه کنم» را تکرار کنی.
Thomas: I see. That sounds soothing. I'll give it a try later.
توماس: میفهمم. به نظر آرامشبخش میرسد. بعدا امتحانش میکنم.
Jessica: Good, Thomas. You can also do positive thinking by replacing negative thoughts with positive ones. For example, instead of thinking "I'm a bad driver" or "I'll never drive again", you can think "I'm a good driver" or "I can drive again with caution".
جسیکا: خوبه توماس. همچنین میتوانی با جایگزین کردن افکار منفی با افکار مثبت، تفکر مثبت داشته باشی. برای مثال، بهجای اینکه فکر کنی «من رانندهی بدی هستم» یا «دیگر هرگز رانندگی نخواهم کرد»، میتوانی فکر کنی «من رانندهی خوبی هستم» یا «میتوانم دوباره با احتیاط رانندگی کنم».
Thomas: I see. That sounds helpful. I'll try to do that too.
توماس: میفهمم. به نظر مفید میرسد. من هم سعی میکنم این کار را انجام دهم.
Jessica: Good, Thomas. I hope these coping skills will help you deal with the psychological impact of the car accident. Remember, you're not alone, and you can get through this.
جسیکا: خوبه توماس. امیدوارم این مهارتهای مقابلهای به تو کمک کند تا با تاثیرات روانی تصادف رانندگی مقابله کنی. به یاد داشته باش، تنها نیستی و میتوانی از آن عبور کنی.
Thomas: Thank you, Jessica. You're a great friend. I appreciate your advice and support.
توماس: متشکرم، جسیکا. تو دوست خوبی هستی من از مشاوره و حمایتت قدردانی میکنم.
Jessica: You're welcome, Thomas. I'm always here for you. Let me know if you need anything else.
جسیکا: خواهش میکنم، توماس. من همیشه در خدمتم. اگر به چیز دیگری نیاز داری به من اطلاع بده.
Thomas: Okay, Jessica. Thank you for everything. Bye for now.
توماس: باشه جسیکا. برای همهچیز ممنون. فعلا خداحافظ.
Jessica: Bye, Thomas. Take care.
جسیکا: خداحافظ توماس. مراقب باش.
سخن پایانی
در این مطلب چند مکالمهی انگلیسی در مورد تصادف ماشین را یاد گرفتیم. با استفاده از مکالمهی روزمرهی انگلیسی و مواجهه با موقعیتهای واقعی، میتوانید زبان انگلیسی را با اعتمادبهنفس بیشتری به کار ببرید.