آموزش مکالمهی انگلیسی در مورد آینده موضوع امروز مقالهی ما است. تا انتها همراه ما باشید و خواندن این مطلب کاربردی را از دست ندهید.
مکالمهی انگلیسی در مورد آینده بین امیلی و گریس
امیلی و گریس دوستانی هستند که معمولا در مورد موضوعات مختلفی با یکدیگر صحبت میکنند. موضوع صحبت امروز این دو دوست، آینده است. با هم به گفتوگوی آنها توجه میکنیم:
Emily: Hi Grace, how are you?
امیلی: سلام گریس، حالت چطوره؟
Grace: I'm good, thanks. How about you?
گریس: من خوبم، ممنون. تو چطوری؟
Emily: I'm fine, too. I'm so excited about the future. Do you have any plans or dreams?
امیلی: من هم خوبم. خیلی برای آینده هیجانزدهام. تو برنامه یا رویایی داری؟
Grace: Well, I'd like to go to university and study psychology. I think it's a fascinating subject and I want to help people with their mental health.
گریس: خب، من دوست دارم به دانشگاه بروم و روانشناسی بخوانم. فکر میکنم موضوع جذابی است و میخواهم به مردم در زمینهی سلامت روانشان کمک کنم.
Emily: That sounds amazing. I'm sure you will do great. Psychology is very important these days.
امیلی: شگفتانگیز به نظر میرسد. من مطمئنم که عالی عمل خواهی کرد. این روزها روانشناسی بسیار مهم است.
Grace: Thank you. What about you? What do you want to do in the future?
گریس: ممنون. تو چطور؟ در آینده میخواهی چه کار کنی؟
Emily: I'm not sure yet. I have many interests and hobbies, but I don't know what I want to do as a career. I like writing, drawing, playing music, and traveling.
امیلی: هنوز مطمئن نیستم. من علایق و سرگرمیهای زیادی دارم، اما نمیدانم بهعنوان شغل میخواهم چه کار کنم. من نوشتن، طراحی، نواختن موسیقی و سفر را دوست دارم.
Grace: Maybe you can combine some of those things and become a journalist, an artist, a musician, or a travel blogger. You are very talented and creative.
گریس: شاید بتوانی برخی از آنها را ترکیب کنی و روزنامهنگار، هنرمند، موسیقیدان یا وبلاگنویس سفر شوی. تو بسیار بااستعداد و خلاق هستی.
Emily: Aw, thanks. You are very kind and supportive. I hope I can find my passion and purpose in life.
امیلی: اوه، ممنون. تو بسیار مهربان و حامی هستی. امیدوارم بتوانم اشتیاق و هدفم را در زندگی پیدا کنم.
Grace: I'm sure you will. You just need to explore your options and try new things. The future is full of possibilities and opportunities.
گریس: مطمئنم که این کار را میکنی. فقط باید گزینههای خود را بررسی کنی و چیزهای جدید را امتحان کنی. آینده پر از امکانات و فرصتهاست.
Emily: You are right. The future is bright and exciting. I can't wait to see what it holds for us.
امیلی: حق با توئه. آینده روشن و هیجانانگیز است. من نمیتوانم صبر کنم تا ببینم چه چیزی برای ما دارد.
Grace: Me too. Let's make a promise to always stay in touch and support each other, no matter what.
گریس: من هم همینطور. بیایید قول بدیم که همیشه با هم در ارتباط باشیم و یکدیگر را حمایت کنیم، شرایط هر چه میخواهد باشد.
Emily: Of course. You are my best friend and I love you.
امیلی: البته. تو بهترین دوست من هستی و دوستت دارم.
Grace: I love you too. You are my best friend and I'm proud of you.
گریس: من هم دوستت دارم. تو بهترین دوست من هستی و من به تو افتخار میکنم.
مکالمهی انگلیسی در مورد آینده بین ویکتوریا و جیکوب
جیکوب پژوهشگر است و از او در یک برنامه دعوت شده تا در مورد آینده و رباتها صحبت کند. به این مکالمهی جالب، توجه کنید:
Victoria: Hi Jacob, I'm glad you could join me for this podcast. Today we're going to talk about the relationship between humans and robots. What are your thoughts on this topic?
ویکتوریا: سلام جیکوب، خوشحالم که تونستی برای این پادکست به من بپیوندی. امروز قصد داریم در مورد رابطهی بین انسان و ربات صحبت کنیم. نظر شما در مورد این موضوع چیست؟
Jacob: Hi Victoria, thank you for having me. I think this is a very interesting and important topic, especially in the age of artificial intelligence and automation. I believe that humans and robots can have different kinds of relationships, depending on the context and the purpose of the interaction.
جیکوب: سلام ویکتوریا، از اینکه من را دعوت کردی، متشکرم. بهنظر من این موضوع بسیار جالب و مهم است؛ بهخصوص در عصر هوش مصنوعی و اتوماسیون. من معتقدم که انسانها و رباتها بسته به زمینه و هدف تعامل میتوانند انواع مختلفی از روابط را داشته باشند.
Victoria: Can you give me some examples of these relationships?
ویکتوریا: میتوانید چند نمونه از این روابط را به من بگویید؟
Jacob: Sure. For instance, some robots are designed to be companions or assistants for humans, such as social robots, service robots, or personal robots. These robots can provide emotional support, entertainment, information, or help with daily tasks. In these cases, humans and robots may form bonds of friendship, trust, or affection.
جیکوب: حتما. برای مثال، بعضی از رباتها طوری طراحی شدهاند که همدم یا دستیار انسانها باشند؛ مانند رباتهای اجتماعی، رباتهای خدماتی یا رباتهای شخصی. این رباتها میتوانند حمایت عاطفی، سرگرمی، اطلاعات یا کمک در کارهای روزمره را ارائه دهند. در این موارد، انسانها و رباتها ممکن است روابطی از دوستی، اعتماد، یا محبت با هم برقرار کنند.
Victoria: I see. And what about other types of robots?
ویکتوریا: متوجهم و انواع دیگر رباتها چطور؟
Jacob: Well, some robots are designed to be collaborators or co-workers for humans, such as industrial robots, medical robots, or military robots. These robots can perform tasks that are dangerous, difficult, or tedious for humans, or augment human capabilities and skills. In these cases, humans and robots may form relationships of cooperation, coordination, or respect.
جیکوب: خوب، برخی از رباتها بهعنوان مشارکتکننده یا همکار برای انسان طراحی شدهاند؛ مانند رباتهای صنعتی، رباتهای پزشکی یا رباتهای نظامی. این رباتها میتوانند کارهای خطرناک، سخت یا طاقتفرسا را برای انسان انجام دهند یا تواناییها و مهارتهای انسان را تقویت کنند. در این موارد، انسانها و رباتها ممکن است روابط همکاری، هماهنگی یا احترام ایجاد کنند.
Victoria: That makes sense. And do you think these relationships are beneficial for both parties?
ویکتوریا: منطقی است و آیا فکر میکنید این روابط برای هر دو طرف مفید است؟
Jacob: I think so. I think that humans and robots can learn from each other, complement each other, and enhance each other's well-being and performance. Of course, there are also some challenges and risks involved, such as ethical, social, or psychological issues. But I think that with proper design, regulation, and education, we can overcome these challenges and foster positive and meaningful relationships between humans and robots.
جیکوب: بهنظر من همینطور است. بهنظر من انسانها و رباتها میتوانند از یکدیگر یاد بگیرند، یکدیگر را تکمیل کنند و رفاه و عملکرد یکدیگر را بهبود بخشند. البته، در این راه هم چالشها و خطراتی وجود دارد؛ مثل مسائل اخلاقی، اجتماعی یا روانی. اما بهنظر من با طراحی، قانونگذاری و آموزش مناسب، میتوانیم به این چالشها غلبه کنیم و روابط مثبت و معناداری بین انسانها و رباتها ایجاد کنیم.
مکالمهی انگلیسی در مورد آینده بین ایتان و آنتونی
خبر برخورد یک سیارک به زمین باعث شده تا دو دوست بهنامهای ایتان و آنتونی نگران شوند. در دیداری که با هم دارند در مورد این موضوع و اینکه چه اتفاقاتی ممکن است در آینده رخ دهد با هم صحبت میکند. به گفتوگوی جالب آنها توجه کنید:
Ethan: Hey, Anthony. Have you seen the latest news? They say that NASA has detected a huge asteroid heading towards Earth. It could wipe out all life on the planet in a matter of weeks.
ایتان: هی، آنتونی. آیا آخرین اخبار را دیدهای؟ میگویند که ناسا یک سیارک بزرگ در حال حرکت به سمت زمین را شناسایی کرده است. میتواند در عرض چند هفته تمام حیات روی این سیاره را از بین ببرد.
Anthony: Yeah, I heard about that. It's pretty scary, isn't it? Do you think they can do anything to stop it?
آنتونی: بله، من در مورد آن شنیدم. خیلی ترسناک است، اینطور نیست؟ آیا فکر میکنید آنها میتوانند کاری برای جلوگیری از آن انجام دهند؟
Ethan: Well, they are trying to launch a mission to divert or destroy the asteroid, but it's very risky and uncertain. They need to act fast, before it's too late.
ایتان: خوب، آنها در تلاش هستند تا ماموریتی را برای منحرف کردن یا نابود کردن سیارک انجام دهند، اما این بسیار خطرناک و نامشخص است. باید سریع عمل کنند، قبل از اینکه خیلی دیر شود.
Anthony: I hope they succeed. I don't want to die like this. I have so many dreams and plans for the future.
آنتونی: امیدوارم موفق شوند. من نمیخوام اینجوری بمیرم. من رویاها و برنامههای زیادی برای آینده دارم.
Ethan: Me too, man. Me too. But you know what? Maybe this is not the end. Maybe there is something more beyond this world. Maybe there are other civilizations out there, in the vastness of space, that we can contact or join.
ایتان: من هم همینطور مرد. من هم همینطور. اما میدونی چیه؟ شاید این پایان کار نباشد. شاید چیزی فراتر از این دنیا وجود داشته باشد. شاید تمدنهای دیگری در آنجا، در وسعت فضا، وجود داشته باشند که بتوانیم با آنها تماس بگیریم یا به آنها ملحق شویم.
Anthony: You mean aliens? Do you really believe in them?
آنتونی: منظورت بیگانگان است؟ آیا واقعا به آنها اعتقاد داری؟
Ethan: Why not? The universe is so big and diverse, there must be other forms of life somewhere. Maybe they are watching us right now, and maybe they can help us somehow. Or maybe they are the ones who sent the asteroid, as a way of testing us or punishing us.
ایتان: چرا که نه؟ جهان بهقدری بزرگ و متنوع است که باید اشکال دیگری از زندگی در جایی وجود داشته باشد. شاید آنها در حال حاضر ما را زیر نظر دارند و شاید بتوانند بهنحوی به ما کمک کنند. یا شاید آنها کسانی هستند که سیارک را بهعنوان راهی برای آزمایش یا مجازات ما فرستادند.
Anthony: That's a bit paranoid, don't you think? Why would they do that? What have we done to them?
آنتونی: بهنظرت این کمی بدگمانی نیست؟ چرا آنها این کار را انجام میدهند؟ ما با آنها چه کردهایم؟
Ethan: I don't know. Maybe they see us as a threat, or a nuisance, or a curiosity. Maybe they have their own reasons and agendas, that we can't comprehend. Maybe they are just bored and cruel, and enjoy playing with us like toys.
ایتان: نمیدانم. شاید ما را بهعنوان تهدید یا مزاحم یا برای کنجکاوی میبینند. شاید آنها دلایل و برنامههای خود را دارند که ما نمیتوانیم آنها را درک کنیم. شاید فقط بیحوصله و بیرحم هستند و از بازی با ما مانند اسباببازی لذت میبرند.
Anthony: That's a horrible thought. I hope you are wrong. I hope they are friendly and benevolent, and want to share their knowledge and wisdom with us. Maybe they can teach us how to live in harmony and peace, and how to overcome our problems and challenges.
آنتونی: این یک فکر وحشتناک است. امیدوارم اشتباه کرده باشید. امیدوارم آنها دوستانه و خیرخواه باشند و بخواهند دانش و خرد خود را با ما به اشتراک بگذارند. شاید بتوانند به ما بیاموزند که چگونه در هماهنگی و آرامش زندگی کنیم و چگونه بر مشکلات و چالشهای خود غلبه کنیم.
Ethan: That would be nice, wouldn't it? But how would we communicate with them? How would we understand them, and they us? How would we trust them, and they us? How would we coexist with them, and they us?
ایتان: خوب است، اینطور نیست؟ اما چگونه با آنها ارتباط برقرار کنیم؟ چگونه ما آنها را درک میکنیم و آنها ما را؟ چگونه ما به آنها اعتماد کنیم و آنها به ما؟ چگونه ما با آنها همزیستی خواهیم کرد و آنها با ما؟
Anthony: I guess we would have to find a common language, or a way of translating our messages. We would have to be open-minded and respectful, and try to learn from each other. We would have to be honest and cooperative, and try to build a relationship based on mutual benefit and goodwill. We would have to be tolerant and adaptable, and try to appreciate our differences and similarities.
آنتونی: فکر میکنم ما باید یک زبان مشترک پیدا کنیم، یا یک راه برای ترجمهی پیامهایمان. باید با ذهن باز و احترامآمیز رفتار کنیم و سعی کنیم از یکدیگر یاد بگیریم. باید صادق و همکار باشیم و سعی کنیم یک رابطهی مبتنیبر منفعت متقابل و اخلاق خوب بسازیم. باید صبور و تطبیقپذیر باشیم و سعی کنیم تفاوتها و شباهتهایمان را قدر بدانیم.
Ethan: That sounds like a lot of work, and a lot of risk. Do you think we are capable of that? Do you think they are willing to do that?
ایتان: بهنظر کار زیادی است و ریسک بسیاری دارد. بهنظر شما آیا ما توانایی این کار را داریم؟ آیا فکر میکنی آنها حاضر به انجام این کار هستند؟
Anthony: I don't know. I hope so. I think it's worth a try. I think it's better than facing the end of the world alone.
آنتونی: نمیدانم. امیدوارم. بهنظر من ارزش امتحان کردن دارد. فکر میکنم بهتر از این است که بهتنهایی با پایان دنیا روبهرو شوید.
Ethan: Yeah, I agree. Maybe this is our chance to make a difference. Maybe this is our destiny. Maybe this is the beginning of a new era.
ایتان: بله، موافقم. شاید این شانس ما برای ایجاد تفاوت باشد. شاید این سرنوشت ما باشد. شاید این آغاز یک دورهی جدید باشد.
Anthony: Maybe. Or maybe we are just dreaming. Maybe we are just wasting our time. Maybe we are just fooling ourselves.
آنتونی: شاید. یا شاید فقط خواب میبینیم. شاید فقط وقت خود را تلف میکنیم. شاید فقط خودمان را گول میزنیم.
Ethan: Maybe. But I'd rather die with hope, than with despair. I'd rather die with a friend, than with an enemy. I'd rather die with a smile, than with a frown.
ایتان: شاید. اما ترجیح میدهم با امید بمیرم تا با ناامیدی. ترجیح میدم با دوست بمیرم تا با دشمن. ترجیح میدهم با لبخند بمیرم تا با اخم.
Anthony: Me too, Ethan. Me too.
آنتونی: من هم ایتان. من هم همینطور.
سخن پایانی
در این مطلب به بررسی چند مکالمهی انگلیسی جذاب در مورد آینده پرداختیم. با درگیر شدن در مکالمهی روزمرهی انگلیسی در مورد آینده، میتوانیم دیدی مثبت و واقعبینانه از آیندهی خود ایجاد کنیم و برای تحقق آن دستبهکار شویم.