مکالمه‌ی انگلیسی در مورد مهاجرت با ترجمه‌ی فارسی

در این مقاله چند مکالمه‌ی انگلیسی درباره‌ی مهاجرت ارائه می‌دهیم. با دنبال کردن این مکالمه‌ها می‌توانید جمله‌های متنوعی یاد بگیرید و گفت‌وگوهای جذابی را شکل دهید.

با آموزش مکالمه‌ی انگلیسی درباره‌ی مهاجرت کردن و مسائل مربوط به آن می‌توانید به‌راحتی اطلاعات زیادی درباره‌ی این موضوع به دست آورید. همچنین می‌توانید از تجربیات دیگران نیز استفاده کنید.

مکالمه‌ی انگلیسی در مورد مهاجرت بین آلیس و باب

آلیس و باب و مهاجرانی هستند که در آمریکا زندگی می‌کنند. آن‌ها اتفاقی با هم آشنا می‌شوند و این آشنایی زمینه‌ی شکل‌گیری گفت‌وگوهای جذاب را برای آن‌ها فراهم کرده است. به مکالمه‌ی بین آلیس و باب توجه کنید:

Alice: Hi, I'm Alice. I'm from China. What about you?

آلیس: سلام، من آلیس هستم. من اهل چین هستم. شما چطور؟

Bob: Nice to meet you, Alice. I'm Bob. I'm from India.

باب: از آشنایی با شما خوشحالم، آلیس. من باب هستم. من اهل هند هستم.

Alice: How long have you been living in the United States?

آلیس: چند وقت است که در آمریکا زندگی می‌کنید؟

Bob: I've been here for about two years. I came here to study computer science at the university. And you?

باب: حدود دو سال است که اینجا هستم. برای تحصیل در رشته‌ی علوم کامپیوتر به دانشگاه آمدم. شما چطور؟

Alice: I've been here for only six months. I came here with my husband, who works as an engineer for a big company.

آلیس: من فقط شش ماه است که اینجا هستم. من با شوهرم که به‌عنوان مهندس در یک شرکت بزرگ کار می‌کند، به اینجا آمدم.

Bob: Do you like living here?

باب: دوست دارید اینجا زندگی کنید؟

Alice: Well, it's not easy to adjust to a new culture and a new language. Sometimes I feel lonely and homesick. But I also enjoy learning new things and meeting new people. How about you?

آلیس: خب، سازگار شدن با یک فرهنگ و زبان جدید آسان نیست. گاهی احساس تنهایی و دلتنگی می‌کنم. اما از یادگیری چیزهای جدید و آشنایی با افراد جدید لذت می‌برم. شما چطور؟

Bob: I have similar feelings. I miss my family and friends a lot. But I also appreciate the opportunities and the diversity here. I think living here is a valuable experience for me.

باب: من هم احساسات مشابهی دارم. دلم برای خانواده و دوستانم خیلی تنگ شده است. اما همچنین از فرصت‌ها و تنوع اینجا قدردانی می‌کنم. فکر می‌کنم زندگی در اینجا برای من یک تجربه‌ی ارزشمند است.

Alice: Do you plan to stay here after you graduate?

آلیس: آیا قصد دارید بعد از فارغ‌التحصیلی اینجا بمانید؟

Bob: I'm not sure yet. I like my field of study and I hope to find a good job here. But I also want to go back to my country and contribute to its development. What are your plans?

باب: هنوز مطمئن نیستم. رشته‌ی تحصیلی‌ام را دوست دارم و امیدوارم شغل خوبی در اینجا پیدا کنم. اما همچنین می‌خواهم به کشورم برگردم و در توسعه‌ی آن سهیم باشم. برنامه‌های شما چیه؟

Alice: Well, my husband has a work visa that allows us to stay here for another four years. After that, we have to decide whether to apply for a green card or to return to China. It's a hard decision to make.

آلیس: خب، شوهرم ویزای کار دارد که به ما اجازه می‌دهد چهار سال دیگر اینجا بمانیم. بعد از آن باید تصمیم بگیریم که برای گرین‌کارت اقدام کنیم یا به چین برگردیم. تصمیم‌گیری سخت است.

Bob: I understand. It's not easy to leave your home country and start a new life in a foreign land. But I think we are lucky to have this opportunity. Many people in the world don't have the freedom or the resources to migrate.

باب: می‌فهمم. این آسان نیست که کشور خود را ترک کنید و زندگی جدیدی را در یک سرزمین خارجی شروع کنید. اما فکر می‌کنم ما خوش‌شانس هستیم که این فرصت را داریم. بسیاری از مردم جهان آزادی یا منابع لازم برای مهاجرت را ندارند.

Alice: That's true. I think we should be grateful and make the best of our situation. Maybe we can help each other and other immigrants who face similar challenges.

آلیس: درست است. فکر می‌کنم باید قدردان باشیم و از شرایط خود بهترین استفاده را ببریم. شاید بتوانیم به یکدیگر و سایر مهاجرانی که با چالش‌های مشابهی روبه‌رو هستند کمک کنیم.

Bob: I agree. I think we have a lot in common and we can learn from each other. Maybe we can be friends.

باب: موافقم. فکر می‌کنم ما نقاط مشترک زیادی داریم و می‌توانیم از یکدیگر یاد بگیریم. شاید بتوانیم با هم دوست باشیم.

Alice: I would like that. Thank you for talking to me, Bob. You made me feel better.

آلیس: من دوست دارم. ممنون که با من حرف زدید، باب. حالم را خوب کردید.

Bob: Thank you, too, Alice. You are very kind and friendly. I hope to see you again soon.

باب: ممنون، آلیس. شما خیلی مهربان و صمیمی هستید. امیدوارم به‌زودی دوباره ببینمتان.

Alice: Me too. Bye for now.

آلیس: من هم همین‌طور. فعلا خداحافظ.

Bob: Bye, Alice. Take care.

باب: خداحافظ، آلیس. مراقب باش.

جملات و اصطلاحات مهم مکالمه‌ی انگلیسی در مورد مهاجرت

I came here to …

من اینجا اومدم برای…

این جمله را می‌توان برای بیان هدف یا دلیل مهاجرت به یک کشور استفاده کرد. مثلا می‌توان گفت:

I came here to study/work/marry/live …

من اومدم اینجا درس بخوانم/کار کنم/ازدواج کنم/زندگی کنم...

It’s not easy to adjust to a new culture and a new language.

تنظیم خود با یک فرهنگ و زبان جدید آسان نیست. این جمله را می‌توان برای بیان چالش‌ها و سختی‌هایی که مهاجران با آن‌ها روبه‌رو می‌شوند، استفاده کرد. مثلا می‌توان گفت:

It's not easy to adjust to a new culture and a new language, but I try to learn as much as I can.

سازگاری با فرهنگ جدید و زبان جدید آسان نیست، اما سعی می‌کنم تا جایی که می‌توانم یاد بگیرم.

I miss my family and friends a lot.

خیلی دلم برای خانواده و دوستانم تنگ شده است.

این جمله را می‌توان برای بیان احساس دلتنگی و اندوه از جدایی از عزیزان استفاده کرد. مثلا می‌توان گفت:

I miss my family and friends a lot, but I keep in touch with them through phone and internet.

من خیلی دلم برای خانواده و دوستانم تنگ شده است، اما از طریق تلفن و اینترنت با آن‌ها در ارتباط هستم.

I appreciate the opportunities and the diversity here.

من از فرصت‌ها و تنوع اینجا قدردانی می‌کنم.

این جمله را می‌توان برای بیان نقاط مثبت و مزایای زندگی در یک کشور جدید استفاده کرد. مثلا می‌توان گفت:

I appreciate the opportunities and the diversity here, because they help me grow and learn new things.

من از فرصت‌ها و تنوع اینجا قدردانی می‌کنم، زیرا به من کمک می‌کنند رشد کنم و چیزهای جدید یاد بگیرم.

We have to decide whether to apply for a green card or to return to …

ما باید تصمیم بگیریم که آیا برای گرین کارت درخواست بدیم یا به … برگردیم.

این جمله را می‌توان برای بیان یکی از مهم‌ترین تصمیماتی که مهاجران باید بگیرند، استفاده کرد. مثلا می‌توان گفت:

We have to decide whether to apply for a green card or to return to China, because our visa will expire soon.

ما باید تصمیم بگیریم که برای گرین کارت اقدام کنیم یا به چین برگردیم، زیرا ویزای ما به‌زودی تمام می‌شود.

مکالمه‌ی انگلیسی در مورد مهاجرت بین مری و سارا

سارا قرار است ماه آینده به کانادا مهاجرت کند. او تصمیم می‌گیرد که این موضوع را به دوست صمیمی‌اش یعنی مری بگوید و این مکالمه‌ی انگلیسی بین آن‌ها شکل می‌گیرد که به شرح زیر است:

Mary: Hi, Sara. How are you doing?

مری: سلام سارا. حالت چطوره؟

Sara: Hi, Mary. I'm good, thanks. How about you?

سارا: سلام، مری. من خوبم، ممنون. تو چطوری؟

Mary: I'm fine, too. Thanks for asking. So, what's new with you?

مری: من هم خوبم. متشکرم که پرسیدی. خب، چه خبر از تو؟

Sara: Well, I have some big news to tell you. I'm going to immigrate to Canada next month.

سارا: خب، من یک خبر بزرگ برایت دارم. می‌خواهم ماه آینده به کانادا مهاجرت کنم.

Mary: Wow, really? That's amazing. Congratulations!

مری: وای، واقعا؟ شگفت‌انگیزه. تبریک می‌گویم.

Sara: Thank you. I'm very excited and nervous at the same time.

سارا: ممنون. من بسیار هیجان‌زده و در عین حال عصبی هستم.

Mary: I can imagine. How did you decide to do that?

مری: می‌توانم تصور کنم. چگونه تصمیم گرفتی این کار را بکنی؟

Sara: Well, you know I've always wanted to live in a different country and experience a new culture. I've been working as an English teacher for five years and I have a master's degree in linguistics. I thought Canada would be a great option for me because it's a multicultural and bilingual country. I applied for the Express Entry program and I got an invitation to apply for permanent residency.

سارا: خب، می‌دانی که من همیشه دوست داشتم در یک کشور دیگر زندگی کنم و فرهنگ جدیدی را تجربه کنم. پنج سال است که به‌عنوان معلم زبان انگلیسی کار می‌کنم و مدرک کارشناسی ارشد زبان‌شناسی دارم. فکر کردم کانادا یک گزینه‌ی عالی برای من خواهد بود چون که یک کشور چندفرهنگی و دوزبانه است. من برای برنامه‌ی ورود سریع اقدام کردم و دعوت‌نامه‌ای برای درخواست اقامت دائم دریافت کردم.

Mary: That's awesome. How long did it take you to get the invitation?

مری: عالیه چقدر طول کشید تا دعوت‌نامه را دریافت کنی؟

Sara: It took me about six months. I had to take the IELTS test and get my educational credentials assessed. I also had to gather a lot of documents and fill out many forms. It was a bit stressful, but it was worth it.

سارا: حدود شش ماه طول کشید. من باید در آزمون آیلتس شرکت می‌کردم و ارزیابی مدارک تحصیلی‌ام را می‌گرفتم. مجبور بودم مدارک زیادی جمع کنم و فرم‌های زیادی را پر کنم. کمی استرس داشت اما ارزشش را داشت.

Mary: I'm so happy for you. Do you know where you're going to live in Canada?

مری: خیلی برات خوشحالم. آیا می‌دانی قرار است در کجای کانادا زندگی کنی؟

Sara: I'm going to live in Toronto. I have a cousin who lives there and he offered me to stay with him until I find a place of my own. He also said he would help me find a job and settle down.

سارا: من قصد دارم در تورنتو زندگی کنم. من پسرعمویی دارم که در آنجا زندگی می‌کند و او به من پیشنهاد داد که با او بمانم تا جای خودم را پیدا کنم. همچنین گفت که به من کمک می‌کند تا کار پیدا کنم و مستقر شوم.

Mary: That's very nice of him. Do you have any plans for what you're going to do in Canada?

مری: او خیلی مهربان است. آیا برنامه‌ای برای کاری که قرار است در کانادا انجام دهی، داری؟

Sara: Well, my first priority is to find a job as an English teacher. I hope I can use my skills and experience to teach English to newcomers or students. I also want to continue my education and maybe pursue a PhD in linguistics. And of course, I want to explore the country and make new friends.

سارا: خب، اولین اولویت من پیدا کردن شغل به‌عنوان معلم انگلیسی است. امیدوارم بتوانم از مهارت و تجربه‌ی خود برای آموزش زبان انگلیسی به تازه‌واردان یا دانشجویان استفاده کنم. می‌خواهم ادامه تحصیل هم بدهم و شاید دکتری زبان‌شناسی را ادامه دهم و البته می‌خواهم کشور را بگردم و دوستان جدیدی پیدا کنم.

Mary: That sounds wonderful. I'm sure you'll have a great time in Canada. I'm going to miss you a lot, though.

مری: این فوق‌العاده است. مطمئنم که در کانادا اوقات خوبی را سپری خواهی کرد. هر چند دلم برایت خیلی تنگ خواهد شد.

Sara: I'm going to miss you, too. You're one of my best friends and I'm so grateful for your support and friendship. But don't worry, we'll keep in touch. We can talk on the phone, text, or video chat. And maybe you can come and visit me someday.

سارا: منم دلم برات تنگ می‌شه. تو یکی از بهترین دوستان من هستی و از حمایت و دوستی تو بسیار سپاسگزارم. اما نگران نباش ما در تماس خواهیم بود. می‌توانیم تلفنی، پیامک یا چت تصویری صحبت کنیم و شاید بتوانی روزی به من سر بزنی.

Mary: I would love that. Maybe I can come next summer and we can go on a road trip together.

مری: دوستش دارم. شاید بتوانم تابستان آینده بیایم و با هم به یک سفر جاده‌ای برویم.

Sara: That would be awesome. I can't wait to see you again.

سارا: این عالی خواهد بود. من نمی‌توانم صبر کنم تا دوباره تو را ببینم.

Mary: Me too. Well, I'm really happy for you, Sara. I wish you all the best in your new adventure.

مری: منم همین‌طور. خب من واقعا برات خوشحالم سارا برای تو در ماجراجویی جدید آرزوی موفقیت دارم.

Sara: Thank you, Mary. You're very kind. I appreciate your good wishes.

سارا: ممنون مری. تو خیلی مهربانی. قدردان آرزوهای خوبت هستم.

جملات و اصطلاحات مهم مکالمه‌ی انگلیسی درباره‌ی مهاجرت

I'm going to immigrate to Canada next month.

من ماه آینده قصد مهاجرت به کانادا را دارم. این جمله را می‌توان برای بیان نیت یا تصمیم مهاجرت به یک کشور استفاده کرد. مثلا می‌توان گفت:

I'm going to immigrate to Germany next year.

من سال آینده قصد مهاجرت به آلمان را دارم.

I applied for the Express Entry program and I got an invitation to apply for permanent residency.

من برای برنامه‌ی ورود سریع درخواست دادم و دعوت‌نامه‌ی اقامت دائم گرفتم. این جمله را می‌توان برای بیان روند و نتیجه‌ی درخواست مهاجرت به کانادا استفاده کرد. مثلا می‌توان گفت:

I applied for the skilled worker program and I got a confirmation of permanent residency.

من برای برنامه‌ی نیروی کار ماهر درخواست دادم و تاییدیه‌ی اقامت دائم گرفتم.

I have a cousin who lives there and he offered me to stay with him until I find a place of my own.

من یک پسرعمو دارم که آنجا زندگی می‌کند و او پیشنهاد داد که با او بمانم تا جای خودم را پیدا کنم. این جمله را می‌توان برای بیان داشتن یک خویشاوند یا دوست در کشور مقصد و کمکی که از طرف او دریافت می‌کنید استفاده کرد. مثلا می‌توان گفت:

I have a friend who lives there and she offered to help me find a job and settle down.

من دوستی دارم که در آنجا زندگی می‌کند و او به من پیشنهاد داد که به من کمک کند تا کار پیدا کنم و مستقر شوم.

My first priority is to find a job as an English teacher.

اولویت من پیدا کردن یک شغل به‌عنوان معلم زبان انگلیسی است. این جمله را می‌توان برای بیان هدف یا برنامه‌ی شغلی در کشور مقصد استفاده کرد. مثلا می‌توان گفت:

My first priority is to start a business as an IT consultant.

اولویت اول من راه‌اندازی کسب‌وکار به‌عنوان مشاور فناوری اطلاعات است.

I'm going to miss you a lot, though.

هرچند دلم برایت خیلی تنگ خواهد شد. این جمله را می‌توان برای بیان احساس دوست داشتن و دلتنگی یک فرد قبل از مهاجرت استفاده کرد. مثلا می‌توان گفت:

I'm going to miss you a lot, too.

من هم خیلی دلم برایت تنگ خواهد شد.

سخن پایانی

در این مقاله، به بررسی موضوع مهاجرت پرداختیم. مکالمه‌ی روزمره‌ی انگلیسی یکی از بهترین روش‌های یادگیری زبان به‌خصوص برای کسانی است که قصد مهاجرت دارند. با این مکالمه‌ها می‌توانید در زمینه‌ی مهاجرت به‌صورت تخصصی اطلاعات زیادی به دست آورید.