داستان های کوتاه

156 فصل | 312 درس

فرار از دست تمساح جانی

توضیح مختصر

اگر ناگهان تمساح غول پیکری به شما حمله کرده و سعی کند شما را بخورد چه می کنید؟ اخیرا این اتفاق برای دختری 10 ساله در فلوریدا رخ داد. دختر کوچولوی تیز هوش به جای ضربات دست و پا برای مبارزه با تمساح (کاری که اکثر ما انجام می دهیم) ترفند ساده ای را که در یک باغ وحش آموخته بود به کار بست تا تمساح را وادار کند او را رها نماید.

  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل صوتی

دانلود فایل صوتی

متن انگلیسی درس

Little Girl Forgives Alligator Who Tried To Eat Her

A ten-year-old girl who fought off a bloodthirsty alligator with her bare hands claims they’re ‘misunderstood creatures.’

The Florida sun was fierce and high when ten-year-old Juliana Ossa went in Orlando’s Mary Jane Lake. Her attempts to cool off came to a sudden end when an alligator attempted to kill and eat her.

Wading in a foot of water, the terrified youngster was grabbed around the leg by a nine-foot alligator. Many people would have been paralyzed by fear. Not Juliana. Her survival instinct kicked in. She began to scream and hit the creature. Unfortunately, it had little effect. The reptile still had her leg in its mouth.

The quick-thinking youngster recalled a survival tip she had learned in Gatorland theme park. Without a second to lose, Juliana shoved two fingers up the predator’s nostrils. The trick saved her life. The reptile couldn’t breathe unless it opened its mouth. When it did, the little girl was able to free her leg and prevent further injury.

A nearby adult grabbed Juliana and took her to the safety of the shore. She was shaken but had survived an attack by one of nature’s deadliest creatures.

In the wake of the ordeal, Juliana said, “If you want to save your life you have to stay calm.” She then added, “I think the alligator thought I was like this enormous piece of chicken.”

Juliana had been bitten at least seven times. There were several puncture wounds to the back of her knee and she needed 14 stitches.

Paramedic Kevin Brito said, “She was a tough little girl. She said that if something is going to attack her, she has to attack back.”

Much to the dismay of Juliana, the alligator has since been captured and killed. The brave little girl has no hatred towards the predator who attacked her. Instead, she described it as a ‘misunderstood creature.’

Juliana said, “I still feel they have a cute inside because they’re misunderstood animals. It is now in heaven and it’s an alligator angel.”

For a ten-year-old girl to fight off an alligator is rare enough. Her refusal to give in to blind fear and bitter hatred is rarer still. Rather than condemn the alligator as a mindless monster, Juliana chose compassion for a wild creature governed solely by its instinct.

ترجمه‌ی درس

چگونه دختر ۱۰ ساله از چنگال تمساح گریخت؟

دختر کوچولو تمساحی را که سعی کرده بود او را بخورد، بخشید

دختر ده ساله‌ای که با دست خالی با یک تمساح خون آشام مبارزه کرد، ادعا می کند این موجودات درست شناخته نشده اند (مردم در شناخت آنها دچار سوء تفاهم شده اند.)

هنگامی که جولیانا اوسایِ ده ساله به دریاچه ی مری جین در اورلاندو رفت، آفتاب در فلوریدا به شدت می تابید. ناگهان تلاشهای او برای خنک شدن با تلاش یک تمساح برای کشتن و خوردن او به پایان رسید.

ناگهان یک تمساح نه فوتی پای بچه ی وحشت زده، که در آبی به عمق یک فوت، آب بازی می کرد، را گرفت. بیشتر مردم در چنین وضعیتی از ترس فلج می شوند. جولیانا اینطور نبود. غریزه بقای او وارد عمل شد. او شروع به جیغ زدن و ضربه به تمساح کرد. متاسفانه فایده ی چندانی نداشت. این خزنده هنوز پای او را در دهان گرفته بود.

کودک تیزهوش توصیه ای که در پارک تفریحی گاتورلند برای نجات یاد گرفته بود، را به یاد آورد. جولیانا بدون لحظه ای درنگ دو انگشت خود را در سوراخ های بینی شکارچی فرو کرد. این ترفند جانش را نجات داد. خزنده نمی توانست نفس بکشد مگر اینکه دهانش را باز می‌کرد. وقتی این کار را کرد، دختر کوچولوتوانست پایش را آزاد و از آسیب بیشتر جلوگیری کند.

فرد بزرگسالی که در آن نزدیکی بود، جولیانا را گرفت و او را به محل امنی در ساحل برد. او آشفته شده بود اما از حمله یکی از کشنده ترین موجودات طبیعت جان سالم به در برده بود.

جولینا پس از این آزمون سخت گفت: «اگر بخواهید جان خود را نجات دهید، باید آرامش خود را حفظ کنید.» او سپس افزود: «فکر کنم تمساح فکر کرده بود من مثل یک قطعه بزرگ مرغ بودم.»

جولیانا حداقل هفت بار گاز گرفته شده بود. چندین زخم سوراخ شدگی پشت زانویش بود که نیاز به 14 بخیه داشت.

پیراپزشک کوین بریتو گفت: «او دختر کوچولوی سرسختی بود. او می گفت اگر چیزی به او حمله کند، او هم باید به آن حمله کند.»

با اینکه جولیانا ناراحت شد اما تمساح را گرفته و کشتند. دختر کوچولوی شجاع از شکارچی که به او حمله کرده بود متنفر نبود. برعکس آن موجود را حیوانی توصیف کرد که مردم درست درکش نکرده اند.

جولیانا گفت: «من هنوز هم احساس می کنم که آنها درونی بامزه دارند زیرا آنها حیواناتی هستند که مردم درست نشناخته اند. او الان در بهشت است و یک تمساح فرشته شده است.»

مبارزه ی یک دختر ده ساله با یک تمساح بسیار نادر است. امتناع از تسلیم شدن در برابر ترس و نفرتِ تلخ حتی نادرتر از آن است. جولیانا به جای محکوم کردن آن تمساح به عنوان هیولایی نفهم، نسبت به آن مخلوق وحشی که فقط ازغریزه اش تبعیت می کند، شفقت را برگزید.