داستان های کوتاه

156 فصل | 312 درس

داستان انگلیسی لری و صندلی پرنده

توضیح مختصر

خیلی از ما در کودکی آرزو داشتیم که خلبان شویم. البته این آرزو تنها یک آرزوی بچه‌گانه بود اما اگر واقعاً می‌خواستید خلبان شوید اما به خاطر بینایی ضعیفتان از این کار محروم می‌شدید، چه‌کار می‌کردید؟

  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل صوتی

دانلود فایل صوتی

متن انگلیسی درس

Lawnchair Larry

Becoming a pilot for the US Air Force was a childhood dream of Larry Walters. While he never achieved that goal due to poor eyesight, Larry never gave up his dream of flying. When he was 13, some weather balloons he saw hanging in a military surplus store gave him an idea: “What if I could fly with balloons?” 20 years later, he finally decided to give it a go .

In July of 1982, Larry bought 45 eight-foot weather balloons and a handful of helium tanks. In the backyard of his home in Los Angeles, he then tied the balloons to an aluminum lawn chair fitted with water jugs for ballast . He filled the balloons with helium, put on a parachute and strapped himself in. He also grabbed his pellet gun, a CB radio, and a few sandwiches. His idea was to reach an altitude of 300 feet, fly east toward the Rocky Mountains and then shoot the balloons with his pellet gun to control his descent .

As soon as Larry cut loose his makeshift craft - which he named Inspiration I - he ascended far more rapidly than he had anticipated . He shot up to an altitude of 15,000 feet and drifted into the main airspace for Long Beach Airport. He was afraid that if he shot the balloons he’d lose his balance and fall out of the chair. He used his CB to make a mayday call to the authorities. Larry tried to remain calm, knowing that he’d either fall to his death, be hit and killed by a commercial jet, or be arrested upon landing.

After about 45 minutes in the sky, he finally summoned up the courage to begin shooting some of the balloons, until he accidentally dropped his gun overboard. He descended slowly. Eventually, his balloons’ cords got caught in an electricity line, causing a neighborhood blackout in the city of Long Beach. In the end, Larry was arrested and fined $4,000. He said,

“It was something I had to do. I had this dream for twenty years, and if I hadn’t done it, I think I would have ended up in the funny farm .”

Larry’s dangerous stunt made the national news, and it wasn’t long before others began to mimic him. It eventually gave rise to the extreme sport of cluster ballooning, from which many have died or floated away, never to be seen again. Little did Larry know that the realization of his childhood dream would inspire so many others with the same lofty goals.

ترجمه‌ی درس

 لری والترز از طریق یک صندلی پرنده (وصل شده به چندین بالن) به رؤیای پروازش تحقق ببخشید.

لری و صندلی پرنده

لری والترز از بچگی آرزو داشت که خلبان نیروی هوایی ارتش آمریکا بشود. وی باوجوداینکه به دلیل بینایی ضعیف، هیچ‌وقت به هدفش نرسید؛ اما هیچ‌وقت هم از رؤیای پروازش منصرف نشد. وقتی 13 سالش بود، تعدادی بالن مختص کارهای آب و هوایی که در یک فروشگاه نظامی به‌صورت معلق آویزان بود، به وی ایده‌ی عجیبی داد: “چه میشود اگر بتوانم با بالن پرواز کنم؟”. بیست سال بعد بالاخره تصمیم گرفت که ایده‌اش را عملی کند.

لری، در ماه جولای سال 1982 ، 45 بالن آب و هوایی هشت فوتی، و تعدادی مخزن هلیوم خرید. سپس در حیات پشتی خانه‌اش در لس‌آنجلس، بالن‌ها را به یک صندلی چمنی آلومینیومی، که مجهز به چند مخزن آب به‌عنوان وزنه‌ی تعادل بود، گره زد؛ بالن‌ها را با گاز هلیم پر کرد؛ چتر نجاتی پوشید؛ و خودش را به داخل صندلی بست. وی همچنین تفنگی ساچمه‌ای، رادیوی بیسیم و چند ساندویچ به همراه خود آورده بود. ایده‌ای که در سر میپروراند این بود که ابتدا تا ارتفاع سیصد پایی بالا برود، سپس به‌سوی شرق و رشته کوه راکی تغییر مسیر بدهد و درنهایت با استفاده از تفنگ ساچمه‌ای، بالن‌ها را بترکاند که فرود خودش را کنترل کند.

اما به‌محض اینکه لری، شناور هوایی موقت خود - که نامش را امید 1 گذاشته بود- را رها کرد، خیلی سریع‌تر ازآنچه انتظار داشت، صعود کرد. وی به‌سرعت تا ارتفاع 15 هزار پایی بالا رفت و به سمت حریم هوایی اصلی فرودگاه ساحلی کشانده شد. لری از این ترسیده بود که اگر با تیر به بالن‌ها بزند، تعادلش را از دست بدهد و از روی صندلی بیفتد. در اینجا بود که وی تصمیم گرفت، با استفاده از رادیوی بیسیمش، تماسی اضطراری با مسئولین برقرار کند. لری خیلی سعی کرد که خونسردی خود را حفظ کند و میدانست که یا به‌سوی مرگ سقوط میکند، یا توسط یک هواپیمای تجاری مورد اصابت قرار میگیرد و کشته میشود، و یا در هنگام فرود دستگیر میشود.

لری، بعد از حدود 45 دقیقه که در آسمان معلق بود، عزم خودش را جزم کرد که تعدادی از بالن‌ها را با تیر بزند، تا اینکه به‌طور تصادفی تفنگش، از دستش افتاد. لری به‌آرامی فرود میآمد تا اینکه بالاخره طناب‌های بالون‌ها به سیم‌های برق، گیر کرد. این اتفاق باعث شد که برق یک منطقه در شهر “لانگ بیچ” برای مدتی بپرد. درنهایت وی که به خاطر این کار، توسط پلیس دستگیر شد و 4000 دلار جریمه شد.

لری پس‌ازاین ماجرا میگفت که: “این کار چیزی بود که من به مدت بیست سال رؤیای آن را در ذهنم داشتم. و اگر این کار را نمیکردم، درنهایت کارم به تیمارستان میکشید.”

شاهکار بسیار خطرناک لری، به اخباری ملی تبدیل شد و چیزی نگذشت که دیگران نیز سعی کردند که از وی تقلید نمایند. این کار وی درنهایت منجر به ایجاد ورزش بسیار سخت بالن‌سواری خوشه‌ای شد که در آن خیلیها جان خود را از دست دادند یا به‌صورت شناور از صحنه دور شدند و دیگر هیچ‌گاه دیده نشدند. لری حتی فکرش را نمیکرد که تحقق رؤیای دوران کودکیاش، ممکن است برای خیلیهایی که همین اهداف بزرگ را در سر میپروراندند، الهام‌بخش باشد.