داستان های کوتاه

156 فصل | 312 درس

داستان انگلیسی سفر خطرناک یک پناه‌جو

توضیح مختصر

این داستان واقعی، داستان بسیار غم‌انگیز یک دختر ۱۹ ساله‌ی سوری است که به خاطر جنگ، مجبور شد کشور خود را ترک بکند. این سفر که به همراه نامزد و ۵۰۰ نفر دیگر در دریای مدیترانه انجام شده بود، باعث کشته شدن تعداد بسیار زیادی، از جمله نامزد دعا شد.

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل صوتی

دانلود فایل صوتی

متن انگلیسی درس

Life Risking Journey Of A Refugee

19 year-old Doaa is a Syrian refugee who decided to take a dangerous trip across the Mediterranean Sea hoping for a new life in Europe. Her family’s business was blown up by a bomb during the war, and once, a man on a motorcycle even tried to kidnap her. She lived every day in fear, and couldn’t take it anymore.

Eager for a new life, Doaa boarded a boat with her boyfriend Baseem and 500 other refugees. She was terrified to stay, but also terrified to go. Doaa had a fear of the sea, and she never learned to swim. It was August, and that same year 2,000 refugees had already drowned trying to reach Europe.

They were crammed on the old fishing boat. Doaa and her boyfriend sat with their knees against their chests, holding hands. The third day on the boat, Doaa had a premonition . She told Baseem she thought the boat would sink.

Then, on their fourth day at sea, another smaller boat approached the refugees and told them to leave their boat and board the smaller one. When they refused, the small boat began to ram them. Soon, the refugees’ boat had a hole in it. The crew of the other boat yelled, “Let the fish eat your flesh!”

The boat carrying the refugees sank. The 300 people below the deck were doomed. Initially, one hundred people survived and prayed together for help as they tread water . Baseem, who was a strong swimmer, found a life ring for Doaa to use to stay afloat as he held her hand. But with time, most of the remaining survivors grew weak and drowned. Two dying parents gave their children to Doaa to care for. Even Baseem drowned right before Doaa’s eyes. His last words were, “I have never loved anyone as much as I love you.”

Doaa floated for four days without any food or water, holding two children before rescue boats finally arrived.

Of the original 500 refugees aboard the boat, only 11 survived. Doaa and one of the children she cared for were two of the survivors.

While so many refugees’ horror stories go unheard, Doaa’s story won’t soon be forgotten. One of Greece’s most prestigious institutions gave her an award for bravery. The media love to tell her story of survival. But her struggle isn’t over. Doaa, like thousands of other refugees, still dreams of bringing the rest of her family to a safe place in Europe.

Can you imagine being forced to risk your own life to find a safe place to live?

ترجمه‌ی درس

پناهجوی سوری

داستان پناهجویی از سوریه

“دعا”ی 19 ساله، یک پناهنده سوری است که تصمیم گرفت، سفری خطرناک را در طول دریای مدیترانه، به امید یک زندگی جدید در اروپا، داشته باشد. کسب‌وکار خانواده‌اش در جنگ، توسط یک بمب منفجر شد. یک‌بار هم یک مرد موتورسیکلت‌سوار، تلاش کرد که او را برباید.هرروز با ترس زندگی میکرد و بیش از این دیگر نمیتوانست تحمل کند.

مشتاقانه برای یک زندگی جدید، دعا به همراه دوست‌پسرش، و 500 پناه‌جوی دیگر، سوار یک کشتی شد. او از ماندن، وحشت‌زده شده بود، اما از رفتن هم میترسید. دعا از دریا ترس عجیبی داشت، و هیچ‌وقت شنا کردن یاد نگرفته بود. ماه آگوست بود؛ در همان سال، 2000 پناه‌جو، در تلاش برای رسیدن به اروپا غرق شده بودند.

آن‌ها به‌زور درون قایق ماهی گیری فرسوده‌ای، چپانده شده بودند. دعا و دوست‌پسرش سینه‌به‌سینه در مقابل هم، روی دو زانوی خود نشسته بودند و دستان یکدیگر را گرفته بودند. روز سوم، دعا دلهره‌ی عجیبی داشت. به باسم (دوست‌پسرش) گفت که احساس میکند که کشتی غرق میشود.

سپس، روز چهارم، قایق کوچکی به‌سوی پناه‌جویان آمد و به آن‌ها گفت که کشتی خود را ترک کنند و سوار قایق کوچک‌تر شوند. وقتیکه پناه‌جویان از این کار امتناع ورزیدند، قایق کوچک‌تر شروع به کوبیدن به آن‌ها کرد. خیلی زود، در کشتی پناه‌جویان سوراخی ایجاد شد. خدمه‌ی قایق کوچک‌تر فریاد زدند: پس ماهیها گوشتتان را میخورند (خوراک ماهیها میشوید).

کشتی پناه‌جویان غرق شد. 300 نفری که زیر عرشه بودند، به‌زودی جان باختند. در ابتدا، 100 نفر زنده ماندند و درحالیکه در آب، دست‌وپا میزدند، باهم برای رسیدن به کمک، دعا میکردند. باسم که شناگر قدرتمندی بود، حلقه‌ی نجاتی برای دعا پیدا کرد تا وی بتواند روی آب معلق بماند و باسم نیز دست وی را گرفته بود. اما در طول زمان، خیلی از نجات‌یافتگان ضعیف شدند و آن‌ها نیز غرق شدند. دو پدر و مادری که در حال مردن بودند، بچه‌هایشان را برای مراقبت به دعا دادند. حتی باسم نیز در مقابل چشمان دعا غرق شد. آخرین کلماتش این بود: هیچ‌وقت هیچ‌کسی را به‌اندازه‌ی تو دوست نداشتم.

دعا برای مدت چهار روز بدون آب و غذا، روی آب، درحالیکه دو بچه را نگه داشته بود، شناور بود، تا اینکه قایق نجات رسید. از 500 پناه‌جوی اولیه‌ی روی عرشه، تنها 11 نفر زنده ماندند. دعا، و یکی از بچه‌هایی که او از وی مراقبت میکرد، دو تا از بازماندگان بودند.

درحالیکه داستان ترسناک خیلی از پناه‌جویان اصلاً شنیده نمیشود، قصه‌ی دعا به‌زودی از یادها نمیرود. یکی از موسسه‌های خیلی معتبر یونان، به وی مدال شجاعت داد. رسانه‌ها عاشق بازگویی داستان زنده ماندن وی هستند. اما بدبختیهای او هنوز به پایان نرسیده است. دعا، همانند هزاران پناه‌جوی دیگر، هنوز رویای این را دارند که خانواده‌های خود را نیز به مکان امنی در اروپا بیاورند.

آیا تو میتوانی تصور کنی که زندگی خود را برای رسیدن به یک مکان امن‌تر به خطر بیندازی؟