فقط برای تو می خندم!
آموزش رایگان زبان انگلیسی > دوره: انگلیسی با لونا / فصل: داستانی / فصل: فقط برای تو می خندم!سرفصل های مهم
فقط برای تو می خندم!
توضیح مختصر
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل ویدیویی
متن انگلیسی فصل
The first time I saw him,
I couldn’t believe my heart would be
bursting with his love,
but it happened!
Have you ever been scared of something,
while that thing keeps coming straight
into your life!
I was scared of love!
I used to wonder
what happens to a person
who needs someone else in their lives!
But now my life is like
I can’t live without him!
When I cook,
I just want him to be the first one
who tastes my food!
When I watch a movie
I imagine ourselves as the movie characters!
When I read a book
I just think about him!
Can you believe me?
Even watering the flowers reminds me of him!
Because
Because he always gives me flowers
for no particular reason!
He knows me better than anyone else does!
It’s like he’s read me like a book!
We never fight!
He’s never shouted at me!
Well, to be honest,
He sometimes yells out,
‘I love you’!
that’s insane…
I know!
He breaks the laws,
and pushes back the boundaries for me!
It was last year that he proposed to me,
and I gave my most certain answer ever:
Yes…
I’ll marry you!
He was crazy about my smile and…
Hey
Hi sweetie, Are you OK?
Couldn’t be better!
How about you?
Fine
what are you doing?
I was cooking,
and now I’m waiting for him to come home!
Do you like to go out for a walk
And maybe eat something?
Are you kidding me, girl?
I’ve been busy making his
favorite dish all day long,
and now you’re asking me to go out?
sorry
I can’t leave him alone today!
Hey…
It’s been almost 7 months
since you’ve secluded yourself in the house!
You have to admit that he
he passed away!
No.
He’s not dead!
listen
I promised him to smile…
I will always smile for him…
ترجمهی فصل
اولین باری که دیدمش
باورم نمیشد که قلبم
سرشار از عشقش بشه
ولی این اتفاق افتاد!
تا حالا شده از چیزی بترسی
درحالی که اون چیز مستقیما داره
میاد تو زندگیت؟
من از عشق میترسیم!
همش برام سوال بود
چه اتفاقی برای یه آدم میوفته
که به کس دیگهای تو زندگیش نیاز داره!
اما الان زندگیم اینطوریه که
نمیتونم بدون اون زندگی کنم!
وقتی آشپزی میکنم
فقط میخوام اون اولین نفری باشه
که غذامو میچشه!
وقتی فیلم تماشا میکنم
خودمون رو جای شخصیتهای فیلم تصور میکنم!
وقتی کتاب میخونم
بهش فکر میکنم!
میتونی حرفامو باور کنی؟
حتی آب دادن گلها هم منو یاد اون میندازه!
چون
چون اون همیشه بهم گل میده
بدون هیچ دلیل خاصی!
اون منو بهتر از هرکس دیگهای میشناسه!
انگار منو مثل یه کتاب خونده!
هیچوقت باهم دعوا نمیکنیم!
هیچوقت سرم داد نزده!
خب، راستش رو بگم
گاهی اوقات فریاد میزنه
دوستت دارم!
دیوونگیه.
میدونم!
اون قوانین رو میشکنه
و حد و مرزها رو برام جابجا میکنه!
پارسال ازم خواستگاری کرد
و من مطمئنترین جواب عمرم رو دادم:
آره.
باهات ازدواج میکنم!
اون دیوونهی لبخند من بود و.
سلام
سلام عزیزم، حالت خوبه؟
بهتر از این نمیشه!
تو چطوری؟
خوبم
داری چیکار میکنی؟
داشتم غذا میپختم
و الان منتظرشم تا بیاد خونه!
دوست داری بریم بیرون قدم بزنیم
و شاید یه چیزی هم بخوریم؟
دختر شوخیت گرفته؟
من کل روز رو مشغول این بودم که
غذای موردعلاقهش رو درست کنم
و الان ازم میخوای بریم بیرون؟
متاسفم
نمیتونم امروز تنهاش بذارم!
هی.
تقریبا ۷ ماه گذشته
از وقتی گوشهی خونه کز کردی!
تو باید اینو بپذیری که
اون مرده!
نه.
اون نمرده!
گوش کن
من بهش قول دادم که لبخند بزنم.
من همیشه براش لبخند میزنم.