خواهشا این یکی کتاب رو دیگه باز نکن!

توضیح مختصر

هیولای آبی رنگ برگشته و دو مرتبه ازتون میخواد که کتاب رو باز نکنین و صفحاتش رو ورق نزنین. این بار چه دلیلی میتونه داشته باشه؟

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این داستان انگلیسی

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی داستان انگلیسی

Do Not Open This Book Again

Oh! You again. Well, you’ll notice I’m back to being little, old, non-froggy normal me. So, no point reading on because this book is very very boring.

Hmm… I get it! You actually meant to turn the page the other way to close the book, didn’t you? Well, you’ve accidentally gone further in. Honest mistake. Just please don’t turn the page again.

What are you doing? We’ve just gone over this. As I mentioned before there is nothing to see in this book. Everything is perfectly normal, so please don’t turn the page again.

Eeeek! You’ve done it again. Okay, let’s just talk about this. I’ll put my washing away and then we can discuss it, monster to human. In the meantime please don’t turn the page again.

It’s getting chilly in this book, isn’t it? (That’s the only reason I’ve put all these clothes on.) You better close it up before you catch a cold. For the sake of your own health, please don’t turn the page again.

Just joking! It’s not really that cold and I didn’t need that jacket anyway. Anyhooo… as I said this is a really boring book because I’m just relaxing today. I’m doing nothing, so there’s no point in turning the page again.

Ah! I’m not sure you understand, but I’ll level with you. I did a deal with a wizard who changed me from being a frog back to being me. But he warned me of one side effect. I don’t know if you’ve noticed it, but I’m telling you… please don’t turn the page again.

Holy heck! You’re not stopping. Do you realize that every time you turn the page my clothes disappear? That’s why I ask you, for the sake of a little privacy… please don’t turn the page again.

You silly duffer. You’ve got the book upside down… turn it around. That’s better. Now feel free to read all the way to the end of the book. Go for it. Please turn the page again.

Aaargh! Drat, I tried to trick you into thinking the book went the other way. you are too smart for me. I’m begging you though… please don’t turn the page again.

Golly gosh! You cannot be stopped. Wow! Look at this beautiful painting… I hear you can look at it for a thousand hours and never get bored. I guess you’ll never turn the page again.

Okay…This is it. It’s just you, me and my underpants. I’m confident you’ll do the right thing. Please, please, please don’t turn the page again.

Can someone please pass me the sunscreen?

ترجمه‌ی داستان انگلیسی

خواهشا این یکی کتاب رو دیگه باز نکن!

اه! بازم تو. خب، می بینی که دوباره شدم همون خود سابق و غیر قورباغه ای خودم. پس، دلیلی نداره به خوندن ادامه بدی چون این کتاب خیلی خیلی کسل کننده است.

همم… متوجه شدم! در اصل میخواستی اونوری ورق بزنی که کتاب رو ببندی، مگه نه؟ خب، اتفاقی بیشتر وارد کتاب شدی. از عمد نبوده. فقط خواهش میکنم دوباره ورق نزن.

چیکار میکنی؟ تازه این بحث رو با هم داشتیم. همونطور که قبلاً گفتم هیچ چیز دیدنی ای توی این کتاب نیست. همه چیز کاملاً عادیه، پس خواهش میکنم دوباره ورق نزن.

اه! بازم این کار رو کردی. خیلی خب، بیا درباره اش حرف بزنیم. الآن لباس شسته هام رو میذارم کنار و بعد میتونیم یه گپ هیولا و انسانیه حسابی بزنیم. تا اونموقع لطفاً دوباره ورق نزن.

هوا داره توی این کتاب سرد میشه، مگه نه؟ (فقط برای همینه که این همه لباس پوشیدم.) بهتره تا سرما نخوردی کتاب رو ببندی. به خاطر سلامتی خودت هم که شده، لطفاً دوباره ورق نزن.

شوخی کردم! واقعاً اونقدرا هم سرد نیست و منم در هر صورت به اون ژاکت نیازی نداشتم. در هر صورت… همونطور که گفتم این کتاب واقعاً کسل کننده است چون امروز فقط میخوام استراحت کنم. هیچ کاری نمی خوام بکنم، پس دلیلی نداره که دوباره ورق بزنی.

اااه! مطمئن نیستم درک کنی، ولی میخوام باهات روراست باشم. من با جادوگری که من رو از قورباغه به خودم تبدیل کرد یه معامله ای کردم. ولی اون درباره یکی از عوارض جانبی این کار بهم هشدار داد. نمیدونم متوجه شدی یا نه… ولی خواهش میکنم دوباره ورق نزن.

ای داد بیداد! دست برنمیداری ها. متوجه میشی که هربار که ورق میزنی یه تیکه از لباس هام غیب میشه؟ برای همینه که ازت میخوام، به خاطر اینکه حریم خصوصیم حفظ بشه… خواهش میکنم دوباره ورق نزن.

ای بچه ی خنگ. کتاب رو سر و ته گرفتی… برش گردون. حالا بهتر شد. حالا راحت باش و تا آخر کتاب رو بخون. زود باش. خواهش میکنم ورق بزن.

آآاااه! لعنتی، سعی کردم بهت کلک بزنم تا فکر کنی کتاب از اونوریه. تو نسبت به من خیلی باهوشتری. با اینحال التماست میکنم… خواهش میکنم دوباره ورق نزن.

خدای من! نمیشه جلوی تو رو گرفت. واای! این نقاشی زیبا رو ببین… شنیدم میشه هزار ساعت بهش نگاه کرد و اصلاً هم خسته نشد. گمونم دیگه هیچوقت ورق نزنی.

خیلی خب… رسیدیم آخر خط. دیگه فقط تو موندی و من و زیرشلواریم. مطمئنم الآن دیگه کار درست رو انجام میدی. خواهش میکنم، خواهش میکنم، خواهش میکنم دوباره ورق نزن.

میشه لطفاً یکی کرم ضدآفتاب رو بده به من؟