نانسی کلانسی، کتابِ خیره کننده

آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: نانسی کلانسی / داستان انگلیسی: نانسی کلانسی، کتابِ خیره کننده

داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 داستان انگلیسی

نانسی کلانسی، کتابِ خیره کننده

توضیح مختصر

نانسی و کلاسش باید یه گزراش از کتاب بنویسن. کتاب نانسی یه کتاب بیوگرافی درباره ی یه دخترِ شجاعه. اون زمان زیادی صرف جلد می کنه و وقتی برای نوشتن گزارش نمی مونه. وقتی میره مدرسه فقط دو خط برای خوندن داره. خجالت می کشه. خانم گلس بهش می گه درباره ی کتابش حرف بزنه. اون هم همون کار رو می کنه.

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این داستان انگلیسی

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی داستان انگلیسی

Fancy Nancy, the dazzling book

Monday is my favorite day. Why? Monday is library day.

Before we leave, we select a book. (select is a fancy word for pick.) it is like getting a present for a week. Bree selects a book on dinosaur, Robert selects a book of funny poems, Teddy selects a scary story.

I select a book about an Indian girl. She has a fancy name, Sacajawea. You say it like this: sack-uh-jah-way-ah. Later Ms. Glass has thrilling news. (thrilling is even more exciting than exciting.) we get to do a book report!

“your first book report! How grown up.” My mom says at dinner. “yes, I know,” I say. “my book is biography. It is about a real person.”

After dinner I read my book. Dad helps with the hard words. I learn all about Sacajawea. Sacajawea was a princess. She lived two hundred years a go out west. She helped two explorers reach the Pacific Ocean.

Mom takes me to the art store. I need stuff for the cover of my book report. I want it to be great! (I am the second best artist in our class.) this isn’t bragging. You can ask anybody.) I get a bag of little beads, some yarn, and markers. I start working on the cover. I work on it every night. I make Sacajawea look very brave, because she was. She found food for the explorers. She kept them safe from enemies.

“just remember leave the time for the words,” mom keeps saying. “I will, I will,” I tell her. “Ms. Glass wants you to write about the book,” dad says over and over. “that’s what a report is,” “I know that!” I tell him. Writing the word will be easy.

Ta-da! The cover is finished. Sacajawea has yarn braids. Beads and fringe are glued on her clothes. I must admit it is dazzling. (that is fancy for eye- popping.) now I will write my report. I get out lined paper and a pen with a plume. (that is fancy word for feather.) The trouble is, I am tired. I know all about Sacajawea. But the right words won’t come. What am I going to do? I have to hand in my report tomorrow! “I am desperate,” I tell mom. (that means I am in trouble.) Mom lets me stay up longer. Still my report ends up only two sentences long. The next day, everyone sees my cover and says, “wow!”

But hearing other reports makes me nervous. All of them are longer than mine. All of them are more interesting. I read my report. “ Sacajawea was a heroine. She helped people in trouble.” Everyone waits to hear more. But there is no more.

I am crestfallen. (that is fancy for sad and ashamed.) “I spent too much time in the cover,” I tell Ms. Glass. Ms. Glass understands. “why don’t you tell the class about your book?”

So I do. I tell them all about the brave things Sacajawea did. Sacajawea was a heroine. Ms. Glass is heroine too. At least, she is too me!

ترجمه‌ی داستان انگلیسی

نانسی کلانسی، کتابِ خیره کننده

دوشنبه، روزِ مورد علاقه ی منه. چرا؟ چون دوشنبه روز کتابخونه است.

قبل از اینکه کتابخونه رو ترک کنیم، یه کتاب انتخاب می کنیم. (انتخاب کردن، تجملیِ برداشتنه.) مثلِ به مدت یه هفته، هدیه گرفتن می مونه! بری، یه کتاب درباره ی دایناسورها انتخاب می کنه. رابرت، یه کتاب درباره ی شعرهای خنده دار انتخاب می کنه. تِدی، یه کتاب داستانِ ترسناک انتخاب می کنه.

من یه کتاب درباره ی یه دخترِ هندی انتخاب می کنم. اون یه اسم تجملی داره، ساکاجاوِآ. این طور تلفظش می کنی: سا-کا-جا-وِ-آ. کمی بعد، خانم گلس یه خبر پُر شعف داره. (پر شعف، حتی هیجان بر انگیزتر از هیجان انگیزه.) ما قراره یه گزارش از کتاب تهیه کنیم!

مامان موقع شام می گه: “اولین گزارش کتابه. چقدر بزرگ شدی!” می گم: “بله، می دونم! کتابِ من یه بیوگرافیه. درباره ی یه شخصیت واقعی.”

بعد از شام کتابم رو می خونم. بابا تو خوندن لغات سخت کمکم می کنه. همه چیز درباره ی ساکاجاوِآ رو یاد می گیرم. ساکاجاوِآ یه شاهزاده خانم بود. اون دویست سال قبل تو غرب زندگی می کرد. اون به دو تا کاشف کمک کرد تا به اقیانوس آرام برسن.

مامان، من رو به مغازه ی هنری می بره. به چند تا وسیله برای جلدِ کتابِ گزارشم نیاز دارم. می خوام عالی باشه. (من دومین هنرمندِ خوبِ کلاسمون هستم. لاف نمی زنم. می تونی از هر کسی بپرسی.) یه کیفِ بزرگِ مهره ی کوچیک می خرم. کمی نخ، و ماژیک. کار رویِ جلد رو شروع می کنم. هر شب روش کار می کنم. ساکاجاوِآ رو طوری درست می کنم که شجاع به نظر برسه، چون واقعاً بود. اون، برای کاشف ها غذا پیدا کرد. اون، اونها رو از دستِ دشمن حفظ کرد.

مامان همش می گه: “فقط یادت باشه برای نوشتنِ گزارش هم وقت باقی بذاری.” بهش می گم: “می ذارم! می ذارم!” بابا، بارها و بارها می گه: “خانم گلس ازتون خواسته درباره ی کتاب بنویسید. اون میشه گزارش.” بهش می گم: “خودم می دونم!” نوشتنِ گزارش آسونه.

تا تامً! جلدِ کتاب تموم شد. ساکاجاوِآ، موهای بافته ی نخی داره. مهره ها و یقه ی چین دار به لباسش چسبیده شدن. باید اقرار کنم که خیره کننده است. (این کلمه تجملیِ چشم نوازه.) حالا گزارشم رو می-نویسم. کاغذِ خط دار و یه مداد با شاهپر در میارم. (اون یه کلمه ی تجملی برای پَره.) مشکل اینه که من خستم. من همه چیز رو درباره ی ساکاجاوِآ می دونم. ولی کلماتِ درست به ذهنم نمیاد. چیکار می خوام بکنم؟ فردا باید گزارشم رو تحویل بدم! به مامان می گم: “هیچ چاره ای ندارم!” (معنیش اینه که تو دردسر افتادم.) مامان بهم اجازه میده، بیشتر بیدار بمونم. هنوزم گزارشم فقط دو خط شده. روزِ بعد همه جلد کتابِ من رو می بینن، و می گن: “وای!”

ولی وقتی گزارش های بقیه رو شنیدم نگران شدم. همه ی اونها طولانی تر از مال منه. همه شون خیلی جالب ترن. من گزارش خودم رو خوندم. “ ساکاجاوِآ یه شیرزن بود. به مردمی که مشکل داشتن کمک می کرد.” همه منتظرن تا بیشتر در موردش بشنون. ولی بیشتری در کار نیست.

من سرافکندم. (این تجملیِ خجالت زده و ناراحته.) به خانم گلس می گم: “زمان زیادی رو برای جلد صرف کردم.” خانم گلس درک می کنه. “چرا درباره ی کتابت برای کلاس حرف نمی زنی؟”

من هم همین کار رو می کنم. درباره ی همه ی کارهای شجاعانه ای که ساکاجاوِآ انجام داده، حرف می زنم. ساکاجاوِآ یه شیرزن بود. خانم گلس هم یه شیرزنه. حداقل، برای من هست!