داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 داستان انگلیسی

یه پیرزنی بود که یه جوجه قورت داد

توضیح مختصر

این بار پیرزن گرسنه ی ما یه جوجه و چند تا نی و یه تخم مرغ و چند تا آبنبات و یه سبد و یه پاپیون قورت میده! یعنی میخواد با این چیزا چیکار کنه

  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این داستان انگلیسی

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی داستان انگلیسی

There Was an Old Lady Who Swallowed a Chick

There was an old lady who swallowed a chick. I don’t know why she swallowed that chick, but she didn’t get sick.

There was an old lady who swallowed some straw. The chick looked in awe as she swallowed the straw.She swallowed the straw tocover the chick.I don’t know why she swallowed that chick, but she didn’t get sick.

There was an old lady who swallowed an egg.She didn’t beg to swallow that egg. She swallowed the egg to jazz up the straw.She swallowed the straw to cover the chick. I don’t know why she swallowed that chick, but she didn’t get sick.

There was an old lady who swallowed some candy.She knew the candy would come in handy. She swallowed the candy to sweeten the egg. She swallowed the egg to jazz up the straw. She swallowed the straw to cover the chick. I don’t know why she swallowed that chick, but she didn’t get sick.

Therewas an old lady who swallowed a basket.Atisket, a tasket, a brightly coloredbasket.She swallowed the basket to carry the candy.She swallowed the candy to sweeten the egg. She swallowed the egg to jazz up the straw. She swallowed the straw to cover the chick. I don’t know why she swallowed that chick, but she didn’t get sick.

There was an old lady who swallowed a bow. Oh, what a show, when she swallowed that bow. She swallowed the bow to tie on the basket. She swallowed the basket to carry the candy. She swallowed the candy to sweeten the egg. She swallowed the egg to jazz up the straw. She swallowed the straw to cover the chick. I don’t know why she swallowed that chick, but she didn’t get sick.

There was an old lady who started to hop. She jumped up and down and just wouldn’t stop. As she skipped down the trail on a day that was sunny, guess who she met…Wow! The Easter Bunny!

ترجمه‌ی داستان انگلیسی

یه پیرزنی بود که یه جوجه قورت داد

یه پیرزنی بود که یه جوجه قورت داد. نمیدونم چرا جوجه رو قورت داد، ولی حالش بد نشد.

یه پیرزنی بود که چند تا نی قورت داد. وقتی پیرزنه نی ها رو قورت می داد، جوجه با شگفتزدگی بهش نگاه می کرد. نی ها رو قورت داد که روی جوجه رو بپوشونه. نمیدونم چرا جوجه رو قورت داد، ولی حالش بد نشد.

یه پیرزنی بود که یه تخم مرغ قورت داد. برای قورت دادنتخم مرغ التماس نکرد. تخم مرغ رو قورت داد تا نی ها رو خوشگل تر کنه. نی ها رو قورت داد که روی جوجه رو بپوشونه. نمیدونم چرا جوجه رو قورت داد، ولی حالش بد نشد.

یه پیرزنی بود که چند تا آبنبات قورت داد. میدونست آبنبات به دردش میخوره. آبنباتها رو قورت داد تا تخم مرغ رو شیرین کنه. تخم مرغ رو قورت داد تا نی ها رو خوشگل تر کنه. نی ها رو قورت داد که روی جوجه رو بپوشونه. نمیدونم چرا جوجه رو قورت داد، ولی حالش بد نشد.

یه پیرزنی بود که یه سبد رو قورت داد. یه سبد که رنگش روشن بود. سبد رو قورت داد که آبنبات ها رو توش بذاره. آبنبات ها رو قورت داد تا تخم مرغ رو شیرین کنه. تخم مرغ رو قورت داد تا نی ها رو خوشگل تر کنه. نی ها رو قورت داد که روی جوجه رو بپوشونه. نمیدونم چرا جوجه رو قورت داد، ولی حالش بد نشد.

یه پیرزنی بود که یه پاپیون قورت داد. وای، وقتی پاپیون رو قورت داد عجب تماشایی بود. پاپیون رو قورت داد تا اون رو ببنده روی سبد. سبد رو قورت داد که آبنبات ها رو توش بذاره. آبنبات ها رو قورت داد تا تخم مرغ رو شیرین کنه. تخم مرغ رو قورت داد تا نی ها رو خوشگل تر کنه. نی ها رو قورت داد که روی جوجه رو بپوشونه. نمیدونم چرا جوجه رو قورت داد، ولی حالش بد نشد.

یه پیرزنی بود که شروع کرد به جهیدن. بالا و پایین می پرید و دست بردار هم نبود. همینطور که یه روز آفتابی می پرید و مسیر یه جاده ی خاکی رو طی می کرد، حدس بزنین چه کسی رو دید… واای! خرگوش عید پاک رو!