دربارهی این مجموعه:
این مجموعه شامل 37 درس زیر است:
یک روزِ فرگوس، پسر خوب ...
از لحظه ای که بلا از خواب بیدار میشه، روزش خراب میشه و تا آخر روز مدام میگه نه!
ماهیای که فکر میکنه بزرگترین موجود اقیانوس هست، توسط یه نهنگ خورده میشه.
داستان نخودهایت را بخور، داستانی است درباره ی اینکه نمی توان به اجبار کودکان را مجبور به میل کردن غذایی کرد که دوست ندارند و به جای آن می توان با دادن خوراکی های مورد علاقشان به آنها از میل کردن خوراکی با آنها لذت برد.
همه ی مردم شهر ادوینا رو دوست دارن به جز یه پسر کوچولو که مصممه به همه و به خود ادوینا ثابت کنه که دایناسورها منقرض شدن.
اگه همه قوانین رو بشکنن چی میشه؟ اونوقت دنیا رو هرج و مرج برمیداره.
قهرمان قصه مون افتخار میکنه که جثه اش اندازه ی یه جزیره بزرگه. اما اون احساس تنهایی هم میکنه، چون اقیانوس از اون هم بزرگتره.
یه جوجه تیغی کوچولو به یه خرده محبت نیاز داره. اما به خاطر تیغ های نوک تیزش، هر حیوونی که ازش میخواد بغلش کنه، دست رد به سینه اش میزنه.
پرل بارلی و چارلی پارسلی بهترین دوست های همدیگه ان. اما تقریباً از همه لحاظ با هم فرق دارن!
همه ی آدما شبیه هم نیستن. آدما میتونن تفاوت های زیادی داشته باشن. اما هیچ اشکالی نداره که آدم متفاوت باشه!
توی جنگل فیل کوچولویی بود که اسمش ببار بود و ماجراهای زیادی براش اتفاق افتاد.
توی این داستان، قهرمان کوچولو چیزایی رو که درباره ی همسایه و جاهای مهم شهرش میدونه باهامون درمیون میذاره.
گاو، گوزن و اسب همه شون عین موریس چهار تا پا و یه دم دارن. اما هیچکدومشون موس -گوزن شمالی- نیستن.
شبه. یه بچه تو خونشه. و اگه ماه می تونست حرف بزنه، درباره ی خیلی چیزا می گفت ....
مکس لباس گرگیش رو می پوشه و شیطنت می کنه. مامانش بهش می گه وحشی! اون شب، اتاق مکس به یه دنیای دیگه تبدیل میشه، جایی که وحشی ها زندگی می کنن. اون وحشی ها رو رام می کنه و پادشاهشون میشه. ولی وقتی تنهاست، دلش می خواد جایی باشه که یکی خیلی دوستش داره. پس دوباره برمیگرده به اتاقش. جایی که شامش اونجاست و هنوز گرمه.
مادلین یه دختر کوچولوئه. اون با دخترهای دیگه زندگی می کنه. اون از هیچ چیز نمی ترسه. یه شب، مدالین شروع به گریه می کنه. دکتر میاد و می گه آپاندیسشه. اونها میبرنش بیمارستان و آپاندیسش رو در میارن. دخترهای دیگه، به ملاقاتش میرن. ولی وقتی اسباب بازی ها و شکلات هاش رو می بینن، اونها هم می خوان که آپاندیسشون رو در بیارن.
دو تا بچه درباره ی اینکه بادکنک کدوم یکی بهترینه با هم دعوا می کنن.
بچه لاما می خواد بخوابه. ولی وقتی مامانش برای انجام کاری میره طبقه پایین، بچه لاما شروع به داد و بیداد می کنه و مامانش رو می خواد. وقتی مامانش میاد طبقه ی بالا پیشش، بهش می گه گاهی اوقات مامان ها سرشون شلوغه و کار دارن. نیازی به این همه قیل و قال نیست و باید صبور باشی.
گاوها یه دستگاه تایپ گیر آوردن. تمام روز تایپ می کنن. اونها از کشاورز چند تا پتوی برقی می خوان. ولی کشاورز قبول نمی کنه پتو بده بهشون. پس، گاوها و مرغ ها اعتصاب می کنن. کشاورز هم نمی دونه چطور بدون شیر و تخم مرغ مزرعه رو اداره کنه. بنابراین، پیشنهاد گاوها رو قبول می کنه و دستگاه تایپ رو با پتو برقی تعویض می کنه. ولی اینبار دستگاه تایپ میفته دست اردک ها...
سم و سید شروع به آواز خوندن می کنن. ولی سید بس نمی کنه. سم چیکار می تونه بکنه وقتی ترانه ی سید خیلی بلنده؟
گربه ی کوچولو گم شده. همه ی حیوون ها و همه ی آدم ها می گن، "کیشّه گربه!" گربه میره و میره تا اینکه به خونه میرسه.
آلیور همیشه دلش میخواسته یه فیل رقاص بشه، اما وقتی می فهمه سیرک دیگه فیل لازم نداره باید چیکار کنه؟
تو این داستان با صدای خاص هر کدوم از حیوونهای باغ وحش آشنا میشیم.
توی این داستان ماجرای یه کرم ابریشم خیلی گرسنه رو میخونیم که کلی خوراکی جور واجور میخوره.
این داستان ماجراهای پیتر رو روایت میکنه که یه خرگوش شیطون و حرف گوش نکنه.
ماه کامل شده و توی خونه ی در حال چرت زدن، همه بی قرارن!
مهربون بودن آسونه، اما اینکه بدونی چطوری باید مهربون باشی یه موضوع دیگه است.
بعضیا فکر میکنن تنها یه راه برای شیر بودن وجود داره، اما لئونارد نظر دیگه ای داره.
خرس چیزایی برای تقسیم کردن داره. ولی آیا همشون رو با دیگران تقسیم می کنه؟
همه توی کاستلویل برای بخصوص ترین روز سال هیجان دارن روز هدیه! شاید هیولای عشق یه ایده ای برای بهترین هدیه ی ممکن داشته باشه- هدیه ای که از ته دلش میاد.
کیه که اینقدر سر و صدا می کنه؟ یعنی جکسون میتونه بالأخره بخوابه؟
این داستان زیبل در مورد تاثیرات تولید بیش از حد زباله است و به ما هشدار می دهد که نسبت به این مشکل مسئولیت پذیر باشیم. ماجراهای ناخدا دافی در این داستان به ما یادآوری می کند که باید مراقب محیط زیست خودمان باشیم.
مارسنیا یه دختر کوچیکه که عاشق بیسبال بازی کردنه. اون با پسرها بازی می¬کنه.
کوری و بابا میرن فروشگاه. بعد برمیگردن خونه و با هم اسپاگتی درست می کنن. کوری به باباش کمک می کنه. بعد مامان میاد خونه و شام میخورن. کوری تو ظرف شستن مامانش رو کمک می کنه. بعد بابا تبدیل به بتمن میشه و کوری میره به وان. بعد سگ میشه و شلوار کوری رو می پوشه رو سرش. بعد داستان می خونن و همدیگه رو میبوسن و شب بخیر می گن.
پادشاه همیشه عجله داشت. یک شب، اون یه بوسه به شاهزاده فرستاد ولی بوسه خطا رفت. شوالیه بوسه رو تا به جنگلی با حیوون های ترسناک تعقیب کرد. ولی بوسه ی سلطنتی دل همه رو آب میکرد و قلبشون رو نرم و مهربون کرد. همه شون به قلعه برگشتن و پادشاه براشون داستان شب خوند.
چستر باید به مدرسه بره. ولی اون نمی خواد به مدرسه بره و می خواد تو خونه، کنار مادرش بمونه. مامانش یه رازی داره. اون کف دست چستر رو می بوسه و می گه، هر وقت احساس تنهایی کردی، کافیه دستت رو به گونه ات فشار بدی و اینطوری دیگه هیچ وقت احساس تنهایی نمی کنی.
خانم مری ودر خیلی درباره ی قوانین کتابخونه سختگیره. اما وقتی یه روز یه شیر وارد کتابخونه میشه، هیچکس نمیدونه باید چه کاری انجام بده.