داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

هیولای عشق و هدیه ی عالی

توضیح مختصر

همه توی کاستلویل برای بخصوص ترین روز سال هیجان دارن روز هدیه! شاید هیولای عشق یه ایده ای برای بهترین هدیه ی ممکن داشته باشه- هدیه ای که از ته دلش میاد.

  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

Love monster and the perfect present

This monster … (hello, love monster.) thinks this monster is the most perfect monster in the world.

Yes, they are the bestest of friends. (aahhh. Monsters.)

They spend each and every day together. Sometimes doing fun stuff outside. Sometimes doing fun stuff inside. And sometimes … doing nothing at all.

But there is one day in cutesville, where these particular monsters live, that is different from all the others.

A very special day in fact, when the streets are filled with lights, the air is filled with music … and the whole town gets super excited. Yes, once a year in cutesville it’s …present day!

When everyone gives a lovely someone something lovely … (oh my goodness) to show how special they are. It’s pretty much the best day ever. (wow! What can it be? For me?) so why does this monster look so worried?

Well. This year love monster wanted to give certain someone something perfect … the most perfect present in the world. But finding such a thing is not easy. It was time to think very hard and to … Go shopping! And, oh! The shops were full of hundreds of wonderful, shinyful things!

Love monster was sure he’d come to the right place.

But as it turned out wonderful, shinyful things … can be expensive. Very expensive indeed. There just wasn’t enough in his saving-up jar. Oh dear! Poor monster!

What was he to do? It was almost present day, and there was only one thing worse than a not-perfect present … and that was no present at all! Love monster worried all the way home. He had nothing! Nothing to show his perfect monster how much he cared.

But that was when it hit him: (boink) perhaps he had everything he needed! He had paints and glitter. He had some wood and some glue. And most important of all, he had an idea!

There was a lot to do. And not a lot of time to do. He worked all night, until the sun came up. And when present day arrived … So did the most perfect monster in the world. And. Phew! Love monster did have something to give. Something to be very proud of.

You see, sometimes the perfect present doesn’t have to cost very much … to mean absolutely everything.

ترجمه‌ی درس

هیولای عشق و هدیه ی عالی

این هیولا … (سلام، هیولای عشق.) فکر می کنه که این هیولا… بهترین هیولای روی زمینه.

بله. اونها بهترینِ دوست ها هستن. (آآآآآآه، هیولاها.)

اونها هر روزشون رو با هم سپری می کنن. گاهی اوقات، بیرون با هم خوش می گذرونن. گاهی، داخل با هم خوش می گذرونن. و گاهی اوقات … اصلاً هیچ کاری نمی کنن.

ولی یه روز، تو کاستلویل هست. جایی که این هیولاهای بخصوص زندگی می کنن. که از بقیه ی روزها فرق می کنه.

یه روزِ خیلی بخصوص. در واقع، وقتی که همه ی خیابون ها چراغونی شدن. و همه جا پر از صدای موسیقه … و همه ی شهر بی نهایت هیجان دارن. بله. یک بار در سال در کاستلویل … روز هدیه است.

وقتی که همه به کسی که دوستش دارن، یه چیز دوست داشتنی میدن … (آه، خدای من) برای اینکه نشون بدن چقدر براشون مخصوصن و فرق دارن. این تقریباً بهترین روزه. (وای! چی می تونه باشه؟ برای منه؟) پس چرا این هیولا نگران به نظر میرسه؟ خوب. امسال. هیولای عشق می خواد به یه شخص خاص یه چیزِ عالی بده. بهترین هدیه ی دنیا رو. ولی پیدا کردن همچین چیزی آسون نیست. هممممم. وقتشه که خیلی فکر کنی و بری …

به خرید! و آه! مغازه ها پر از هزاران چیزِ فوق العاده و درخشان بودن!

هیولای عشق مطمئن بود که به جای درستی اومده!

ولی اونطور که مشخص شد، چیزهای فوق العاده و درخشان … می تونن گرون قیمت باشن. در واقع خیلی گرون. به اندازه ی کافی تو شیشه ی پس اندازش نبود. آه عزیزم. هیولای بیچاره.

باید چی کار می کرد؟ روز هدیه تقریباً رسیده بود. و تنها یه چیز بود که بدتر از یه هدیه فوق العاده ندادن، بود … و اون هم هیچ هدیه ای ندادن بود! هیولای عشق همه ی راه رو تا خونه نگران بود. هیچ چی نداشت. هیچی برای نشون دادن به هیولای عالیش که چقدرش براش اهمیت داره.

ولی وقتی این خورد بهش: شتَرَق! شاید همه چیزی رو که لازمه داره! اون رنگ و زَر داشت. کمی چوب و چسب داشت. و مهمتر از همه یه ایده داشت!

کلی کار داشت که انجام بده. و زمان زیادی برای انجامشون نداشت. همه ی شب رو کار کرد. تا اینکه خورشید طلوع کرد. و وقتی که روز هدیه سر رسید …

عالی ترین هیولای روی زمین انجامش داد. و، بووو! هیولای عشق چیزی برای هدیه دادن داشت. چیزی که ازش احساس غرور میکرد.

بله. می بینی که بعضی وقت ها برای دادن هدیه های عالی نیاز نیست زیاد هزینه کنی … تا همه ی منظورت رو برسونی.