خرس های برنستین ما عاشق کامیون ها هستیم!

آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: خرس های برنستین / داستان انگلیسی: خرس های برنستین ما عاشق کامیون ها هستیم!

داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 داستان انگلیسی

خرس های برنستین ما عاشق کامیون ها هستیم!

توضیح مختصر

با خرس های برنستین همراه شوید تا انواع کامیون ها را بشناسید.

  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این داستان انگلیسی

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی داستان انگلیسی

The Berenstain Bears WE LOVE TRUCKS!

Grizzly Gramps drives a pickup truck. He is driving it to farmer Ben’s farm. He needs to pick up things at the farm.

Brother, Sister, and Honey Bear are going with him.

They love Gramps’s pickup truck.

“You cubs like trucks, right?” asks Gramps.

“Yes!” they say.

“We will see lots of trucks on our way,” says Gramps.

“Yay!” say the cubs.

“Hiya, Joe!” calls Gramps. “How are the flowers today?” “Nice and fresh!” calls Joe.

“Any letters for me, Herb?” asks Gramps. “Not today, Gramps,” says Herb.

They see builders at work. “Hey, Gus!” calls Gramps. “Can we see your dump truck?” “Sure!” says Gus.

Gramps and the cubs get into the dump truck. It is huge!

Gus dumps a big load of dirt out the back.

“Wow!” say the cubs.

They pass more trucks. “They’re on the way to the hospital,” says Gramps.

“It’s loud!” says Sister, holding her ears.

A tow truck is towing a car.

“Careful, Jane!” calls Gramps.

“Don’t scratch it!”

They come to a firehouse. The fire trucks are parked outside. The firefighters are practicing.

Gramps and the cubs stop to watch. The firefighters squirt water from a hose. They climb up a big ladder.

Gramps and the cubs pass bears picking up the trash.

They pass bears pouring cement for a sidewalk.

“Someone is moving in here,” says Gramps, stopping.

He shakes hands with the new family.

“Welcome to the neighborhood!” he says.

Gramps drives on. They pass a car sale lot. Bears are unloading cars.

“Be careful, boys!” says Gramps. “Don’t drop any of ‘em!” Gramps stops at a gas station. Bears are at work pumping gas.

They pump it into big tanks in the ground.

Out on the highway, they pass a really big truck.

The cubs ask the driver to blow his horn.

“HONNNK!” goes the horn.

Gramps visit his friends the Browns. They are getting ready for a trip. They are going in a big truck.

It is like a house on wheels. The cubs go in. It is nice inside. They even have TV!

Back on the road, they pass a line of trucks. Soldiers are on the trucks. They are from the army.

Gramps and the cubs salute. The soldiers salute back!

Finally, Gramps comes to farmer Ben’s farm. Gramps loads baskets of fruit into his truck.

Farmer Ben is going to a farm show. He is putting his donkey into his truck. The donkey doesn’t want to go!

“Good luck, Ben!” calls Gramps.

Gramps drives back to the tree house. Lizzy and Barry Bruin are visiting.

“Bye, cubs!” says Gramps.

“Bye, Gramps!” say the cubs. “We had fun!” “Bye-bye, little truck!” says little Honey.

ترجمه‌ی داستان انگلیسی

خرس های برنستین ما عاشق کامیون ها هستیم!

گرمپز گریزلی یک کامیون کوچک را می راند. او با کامیون کوچکش به سمت مزرعه بن کشاورز می رود. او باید چیزهایی را از مزرعه بار بزند.

برادر، خواخر و کوچولوی دلبند همراه او می روند.

آنها عاشق کامیون کوچک گرمپز هستند.

گرمپز می پرسد “بچه ها شما کامیون دوست دارید، مگر نه؟”

آنها می گویند “بله!”

گرمپز می گوید “کامیون های زیادی را در مسیرمان خواهیم دید،”.

بچه ها می گویند “هورا!”

گرمپز می گوید “هی، جو!” “ اوضاع گلها امروز چطور است؟”

جو می گوید “عالی و تازه!”

گرمپز می پرسد “ آیا هیچ نامه ای برایم رسیده؟” هرب می گوید “برای امروز نه ، گرمپز”

آنها چنده جاده ساز را در حال کار می بینند. گرمپز می گوید “هی گاس!” “می توانیم کامیون کمپرسی تو را ببینیم ؟”

گاس می گوید “حتماً!”

گرمپز و بچه ها سوار کامیون کمپرسی می شوند. خیلی بزرگ است!

گاس مقدار زیادی خاک را بیرون می ریزد.

بچه ها می گویند “وای!”

آنها از کنار کامیون های دیگری عبور می کنند. گرمپز می گوید “آنها در راه بیمارستان هستند.”

خواهر در حالی که گوشهایش را گرفته می گوید “صدایش خیلی بلند است!”

یک کامیون یدک کش ماشینی را یدک می کشد.

گرمپز می گوید “مواظب باش جین!”

“روی ماشین خط نیفتد!”

آنها به یک ایستگاه آتش نشانی می رسند. کامیون های آتش نشانی بیرون ساختمان پارک شده اند. آتش نشان ها در حال تمرین کردن هستند.

گرمپز و بچه ها می ایستند تا تماشا کنند. آتش نشان ها با یک شیلنگ آب می پاشند. آنها از یک نردبان بلند بالا می روند.

گرمپز و بچه ها از کنار خرس هایی که در حال جمع آوری زباله هستند عبور می کنند.

آنها از کنار خرس هایی که در حال ریختن سیمان برای پیاده رو هستند عبور می کنند.

گرمپز توقف می کند و می گوید “کسی در حال اسباب کشی به اینجا است.”

او با خانواده جدید دست می دهد.

او می گوید “به محله ما خوش آمدید!”

گرمپز به رانندگی ادامه می دهد. آنها از کنار محل فروش ماشین عبور می کنند. خرس ها در حال تخلیه ماشین ها هستند.

گرمپز می گوید “پسرها مواظب باشید!” “هیچکدامشان را پایین نیندازید.”

گرمپز در یک پمپ بنزین توقف می کند. خرس ها در حال پمپ کردن بنزین هستند.

آنها بنزین را در مخزن های بزرگ داخل زمین پمپ می کنند.

در بزرگراه از کنار کامیونی خیلی بزرگ عبور می کنند.

بچه ها از راننده می خواهند که بوق بزند.

صدای بوق در می آید “قاااات!”

گرمپز دوستانش یعنی خانواده براون را ملاقات می کند. آنها در حال آماده شدن برای یک سفر هستند. آنها با یک کامیون بزرگ به سفر می روند.

شبیه یک خانه چرخدار است. بچه ها به داخلش می روند. داخلش عالی است. آنها حتی تلویزیون هم دارند.

در جاده از کنار صفی از کامیون ها رد می شوند. سربازها سوار بر کامیون ها هستند. آنها ارتشی هستند.

گرمپز و بچه ها سلام نظامی می دهند. سربازها هم به آنها سلام نظامی می دهند.

سرانجام، گرمپز به مزرعه بن کشاورز می رسد. گرمپز سبدهای میوه را بار کامیونش می کند.

بن کشاورز می خواهد به یک نمایشگاه محصولات کشاورزی برود. او الاغش را سوار کامیون می کند. الاغ دوست ندارد که برود!

گرمپز می گوید “موفق باشی، بن!”

گرمپز به سمت خانه درختی رانندگی می کند. لیزی و بری برواین به مهمانی آمده اند.

گرمپز می گوید “خداحافظ بچه ها!”

بچه ها می گویند “خداحافظ گرمپز!” “به ما خوش گذشت!”

کوچولوی دلبند می گوید “بای-بای، کامیون کوچک!”