جورج کنجکاو به سینما می رود

آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: جرج کنجکاو / داستان انگلیسی: جورج کنجکاو به سینما می رود

داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 داستان انگلیسی

جورج کنجکاو به سینما می رود

توضیح مختصر

فیلمی که جورج و مرد کلاه زرد منتظرش بودن اکران شده! ببینیم کنجکاوی جورج توی سینما چه کاری دستش میده؟

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این داستان انگلیسی

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی داستان انگلیسی

Curious George Goes to a Movie

This is George. George was a good little monkey and always very curious. One afternoon George took a trip into town with his friend, the man with the yellow hat. “Look, George,” the man said as they walked by the theater. “The movie we’ve been waiting to see is here. If we hurry, we can make the next show.” “Two tickets, please,” said the man with the yellow hat. As they walked through the lobby, the smell of popcorn made George hungry. But when he stopped in front of the concession stand, his friend said, “Let’s find our seats first, George. The movie is about to begin.” Inside the theater, they found two seats right in front. The man with the yellow hat whispered, “George, I’ll go get some popcorn now. Stay here and watch the movie and please stay out of trouble.” George promised to be good.

George was enjoying the movie when all of a sudden a big dinosaur jumped onto the screen. It made George jump right out of his seat! George was curious. Was he the only one to jump out of his seat? He looked around. He was. Looking around, George saw a bright light coming from a little window at the back of the theater. Was that what made the movie appear on the screen?

Though he had promised to be good, little monkeys sometimes forget… And soon George was at the back of the theater. But the window was so high, not even a monkey could climb up to see through it. Usually there is a room behind a window, thought George. But how could he get inside? Then he saw a door.

George raced up the stairs and peeked inside. He saw a strange machine with two spinning wheels. It was making a funny noise- and it was making the light that came through the window! Now he could see how the movie worked. But when he stepped into the room, George was surprised to see a boy sitting in a chair. The boy was surprised to see a monkey standing in his room. In fact, the boy was so surprised, he jumped right out of his seat- and knocked the wheels right off the machine!

Downstairs in the theater, the audience began to shout and stomp their feet. They wanted to watch the movie… But the movie was all over George! George felt awful. The movie had stopped and it was all his fault. “This is no place for a monkey,” the boy said, working quickly to unwind George and rewind the movie. “Why don’t you wait by that window while I fix this mess?” As George waited, he looked out the window at the audience and the big blank screen. When he moved in front of the light that was coming from the machine, he saw his shadow down below. This reminded George of a trick! He arranged his hands just so… And a bunny appeared on the screen. Then George made a dog, and a duck, and another dog. “It’s a puppy!” Someone from the audience shouted. Others joined in. “It’s a bird!” They said. George made the bird fly away.

Then the audience saw George’s shadow up on the screen. They were delighted. “It’s a monkey!” A child yelled, and the audience laughed and clapped. “This is better than a movie!” said a girl to her friend.

Just as George was about to run out of tricks, the boy announced that the movie was ready to go. The audience cheered – once for the movie and once for George!

The audience was still cheering when the man with the yellow hat ran into the room. “I thought I’d find you here, George,” he said, and he apologized to the boy for the trouble George caused. “He did give me a scare,” the boy said. “But thanks to his hand shadows, everyone waited patiently for the movie to be fixed.” Then the boy restarted the movie. “Would you like a treat for your performance, George?” He asked. And before the dinosaur appeared again on the screen… George and the man with the yellow hat were back in their seats. This time, with popcorn.

ترجمه‌ی داستان انگلیسی

جورج کنجکاو به سینما می رود

این جورجه. اون میمون کوچولوی خوبیه و همیشه هم خیلی کنجکاوه. یه روز عصر جورج با دوستش مرد کلاه زرد رفتن شهر. همینطور که از کنار سینما رد میشدن مرد کلاه زرد گفت: نگاه کن، جورج. فیلمی که منتظرش بودیم اکران شده. اگه عجله کنیم، میتونیم به سانس بعدی برسیم.

مرد کلاه زرد گفت: دو تا بلیط، لطفاً. همینطور که داشتن توی سالن قدم می زدن، بوی پاپ کورن باعث شد جورج گرسنه اش بشه. اما وقتی جلوی یه غرفه ی پاپ کورن فروشی ایستاد، دوستش گفت: بیا اول بریم جامون رو پیدا کنیم، جورج. الآن فیلم شروع میشه.

داخل سالن، صندلی هاشون رو که تو ردیف جلو بود پیدا کردن. مرد کلاه زرد آروم گفت: جورج، الآن میرم پاپ کورن می گیرم. تو همینجا بمون و فیلم رو تماشا کن و خواهش میکنم دردسر هم درست نکن. جورج قول داد بچه ی خوبی باشه.

جورج داشت از فیلم لذت می برد که یه مرتبه یه دایناسور بزرگ پرید روی پرده و باعث شد جورج از جاش بپره! جورج کنجکاو بود. یعنی فقط اون بود که از جاش پریده بود؟ جورج نگاهی به اطراف کرد. بله، فقط اون بود. جورج وقتی داشت اطراف رو نگاه می کرد، نور روشنی رو دید که از یه پنجره ی کوچولو ته سالن بیرون میومد. یعنی اون چیزی بود که باعث میشد فیلم روی پرده ظاهر شه؟ درسته که جورج قول داده بود بچه ی خوبی باشه، اما میمون های کوچولو بعضی اوقات فراموش کار میشن… و کمی بعد جورج رفته بود انتهای سالن. اما پنجره اونقدر بالا بود که حتی یه میمون هم نمیتونست بره بالا تا پشتش رو ببینه. جورج با خودش فکر کرد که معمولاً پشت هر پنجره ای یه اتاقه. اما آخه اون چطوری میتونست وارد اتاق بشه؟ بعد جورج یه در دید.

جورج سریع از پله ها بالا رفت و یواشکی داخل اتاق رو نگاه کرد. اون یه دستگاه عجیب و غریب دید که دو تا چرخِ چرخون داشت. دستگاه صدای عجیبی تولید می کرد و نوری که از پنجره میومد رو هم همین دستگاه درست می کرد! حالا جورج می دید که طرز کار سینما چطوریه. اما وقتی جورج وارد اتاق شد، از دیدن پسر نوجوونی که روی صندلی نشسته بود غافلگیر شد. پسر هم از اینکه می دید یه میمون وسط اتاقش وایساده غافلگیر شده بود. راستش، پسر اونقدر غافلگیر شده بود که از جاش پرید و پاش خورد و چرخ ها از توی دستگاه در اومدن!

طبقه ی پایین توی سالن، تماشاگرا شروع کردن به فریاد زدن و پا کوبیدن. اونها میخواستن فیلم رو ببینن، اما فیلم پیچیده بود دور جورج! جورج خیلی ناراحت بود. فیلم قطع شده بود و همه اش هم تقصیر اون بود. پسر در حالیکه به سرعت فیلم رو از دور جورج باز می کرد و برش می گردوند عقب گفت: اینجا جای میمون ها نیست، چطوره تا من این خرابکاری رو درست می کنم تو کنار اون پنجره منتظر بمونی؟ جورج همینطور که منتظر بود، به بیرون از پنجره و تماشاگرا و پرده ی بزرگ و خالی نگاه کرد. وقتی جورج جلوی نوری که از دستگاه خارج می شد حرکت می کرد، سایه ی خودش رو اون پایین دید. این موضوع جورج رو یاد یه شیرین کاری انداخت! اون دستهاش رو روی هم گذاشت… و یه خرگوش روی پرده ظاهر شد. بعد جورج یه سگ درست کرد، و یه اردک، و یه سگ دیگه. یه نفر از بین تماشاگرا داد زد: یه سگ! بقیه هم بهش ملحق شدن و گفتن: یه پرنده! جورج با دستاش پرواز کردن و دور شدن پرنده رو نشون داد.

بعد تماشاگرا سایه ی خود جورج رو روی پرده دیدن. خیلی خوششون اومده بود. یه بچه داد زد: یه میمون! و تماشاگرا خندیدن و دست زدن. یه دختربچه به دوستش گفت: این از فیلم هم بهتره!

درست همون موقعی که شیرین کاری های جورج داشت تموم میشد، پسر اعلام کرد که فیلم آماده ی پخشه. تماشاچیا تشویق کردن، یه بار فیلم رو و یه بار هم جورج رو!

تماشاچیا هنوز داشتن تشویق میکردن که مرد کلاه زرد دوید توی اتاق. اون گفت: فکر میکردم اینجا پیدات کنم، جورج. بعد هم به خاطر دردسری که جورج درست کرده بود از پسر عذرخواهی کرد. پسر گفت: درسته که من رو ترسوند، اما به لطف سایه هایی که با دستاش درست کرد، همه صبورانه منتظر موندن تا فیلم درست بشه. بعد پسر فیلم رو دوباره از اول شروع کرد و از جورج پرسید: دوست داری به خاطر نمایشت یه جایزه بگیری، جورج؟ و قبل از اینکه دایناسور دوباره روی پرده ظاهر شه… جورج و مرد کلاه زرد برگشته بودن سر جاشون. البته این دفعه، با پاپ کورن.