داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

بیلی به اردو میره

توضیح مختصر

بیلی یه خرگوش کوچولوئه. برادر و خواهرش قرار به اردو برن ولی اون می مونه خونه. چون برای به اردو رفتن خیلی کوچولوئه. فکر می کنه اصلاً عادلانه نیست و ناراحته. ولی مامانش میگه می تونه همه ی کارهایی که تو اردو می کنن رو تو خونه انجام بده. پس هات داگ می خوره، تو چادر می مونه، شنا و ماهی-گیری می کنه و ...

  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

Baily goes camping

Bruce and Betty were bunny scouts. they were going camping. Bailey had to stay home.

“I want to go camping.” said Bailey. “you’re too little to go.” said Bruce. “but in a few years you can.” said Betty.

“don’t feel bad, Bailey.” said Bruce. “it’s not that great. all we do is eat hot dogs and live in a tent and go swimming and fishing and hunt for bears and tell ghost stories and fall asleep under the stars.” “and don’t forget roasting marshmallows.” said Betty. “that’s Best of all!” Bailey watched Bruce and Betty leave. “it’s not fair.” he said. “come on.” said papa. “let’s play baseball.” “no.” said Bailey.

“want to help me make cookies?” Said mama. “no,” said Bailey. “we could read a book,” said papa. “no,” said Bailey. “I want to go Camping.” “you too little to go,” said papa. “but in a few years you can,” said mama.

“don’t feel bad, Bailey.” said papa. “it’s not that great.” “oh, yes, it is,” said Bailey. “you get to eat hot dogs and live in a tent and go swimming and fishing and hunt for bears and tell ghost stories and fall asleep under the stars. and best of all, you roast marshmallows.” “you know,” said mama. “you can do all those things right here.” “I can?” said Bailey. “he can?” said papa. “yes,” said Mama, smiling.

that afternoon, Bailey ate hot dogs and lived in a tent.

he went swimming and fishing. that night, Bailey went on a bear hunt and told ghost stories.

and best of all, you roasted marshmallows-

before falling asleep under the stars.

ترجمه‌ی درس

بیلی به اردو میره

بروس و بتی خرگوش های پیش آهنگ بودن. اونها داشتن به اردو می رفتن. بیلی باید می موند خونه.

بیلی گفت: “من می خوام به اردو برم.” بروس گفت: “تو برای رفتن خیلی کوچولوئی.” بتی گفت: “ولی تو عرض چند سال می تونی.”

بروس گفت: “ناراحت نباش، بیلی. اونقدرها هم خوب نیست. همه ی کاری که می کنیم اینه که هات داگ می خوریم و تو چادر می مونیم، و می ریم شنا و ماهی گیری و شکار خرس و برای هم داستان جن و پری می گیم و زیر ستاره ها به خواب میریم.” بتی گفت: “و مارشملو برشته کردن هم یادت نره. این بهتر از همشونه!”

بیلی، بروس و بتی رو که داشتن می رفتن تماشا کرد. اون گفت: “عادلانه نیست!” بابا گفت: “بیا بیس بال بازی کنیم.” بیلی گفت: “نه.”

مامان گفت: “می خوای کمکم کنی بیسکویت درست کنیم؟” بیلی گفت: “نه.” بابا گفت: “می تونیم کتاب بخونیم.” بیلی گفت: “نه. من می خوام برم اردو.” بابا گفت: “تو برای رفتن خیلی کوچولوئی.” مامان گفت: “ولی تو عرض چند سال می تونی.”

بابا گفت: “ناراحت نباش بیلی. اونقدرها هم خوب نیست.” بیلی گفت: “آه چرا، هست. هات داگ می-خوری، و تو چادر می مونی، و می ری شنا و ماهی گیری و شکار خرس و برای هم داستان جن و پری می-گی و زیر ستاره ها به خواب میری. و بهتر از همه، مارشملو برشته می کنی.”

مامان گفت: “می دونی چیه. همه این کارها رو همین جا هم می تونی انجام بدی.” بیلی گفت: “می تونم؟” بابا گفت: “می تونه؟” مامان با لبخند گفت: “بله.”

اون روز بعد از ظهر، بیلی هات داگ خورد و تو چادر موند. اون شنا کرد و ماهیگیری کرد. اون شب، بیلی رفت به شکار خرس و داستان جن و پری گفت. و بهتر از همه، اون مارشملو برشته کردقبل از اینکه، زیر ستاره های شب به خواب بره.