سرفصل های مهم
سیندرلا
توضیح مختصر
بعد از مرگ غیرمنتظره پدر سیندرلا، سیندرلای کم سن و سال مجبوره به هرچیزی که نامادری ظالم و خواهرخونده هاش میگن گوش بده.
- سطح متوسط
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
Cinderella
Cinderella is a very nice girl. She lives with her father, her mean stepmother and ugly stepsisters.
Soon, Cinderella’s father dies. Her stepmother says to her, “You must clean and do laundry!”
One day, there is a ball at the castle. So her stepmother and stepsisters wear beautiful dresses and nice shoes. “Take me to the ball, too,” Cinderella says. Her stepmother spills beans in the fireplace and says, “Pick up all the beans, and I will take you there.” Birds come and pick up the beans. Now, all of the beans are picked up. And she asks, “Please, take me to the ball.” But, her stepmother says, “No, you don’t have a beautiful dress or nice shoes.” And her stepmother takes only her stepsisters.
“Boo hoo! Boo hoo!” Suddenly, Fairy Godmother appears. She uses magic on a pumpkin, a mouse and a lizard. Rrring! Fairy Godmother waves her wand. A carriage, a horse and a driver appear. Cinderella has a beautiful dress and glass shoes. Fairy Godmother says, “You must come back before midnight!”
Cinderella goes to the ball. The prince sees beautiful Cinderella. “Will you dance with me?” he asks. The prince only dances with Cinderella.
“DING, DING, DING…” It is twelve o’clock. Cinderella runs and loses a glass shoe. Then the prince finds the shoe.
Servants look for the glass shoe’s owner. Finally, they come to Cinderella’s house. The shoe fits Cinderella’s foot. “Wow! It fits perfectly!”
Cinderella wears the glass shoes to the castle. The prince says, “Finally, I found you!” Cinderella marries the handsome prince. They live happily ever after.
ترجمهی درس
سیندرلا
سیندرلا دختر خیلی خوبیه. اون با پدرش، نامادری بدجنسش و خواهرخونده های زشتش زندگی میکنه.
خیلی زود، پدر سیندرلا فوت میکنه. نامادری سیندرلا بهش میگه: تو باید خونه رو تمیز کنی و لباس ها رو بشوری!
یه روز، توی قصر یه مراسم رقص برگزار میشه. پس نامادری و خواهر خونده های سیندرلا لباس های زیبا و کفش های قشنگ میپوشن. سیندرلا میگه: من رو هم ببرین مجلس رقص. نامادریش یه مقدار لوبیا می ریزه توی شومینه و میگه: تمام لوبیاها رو جمع کن، اونوقت می برمت. پرنده ها میان و لوبیاها رو جمع میکنن. حالا، تمام لوبیاها جمع شدن. سیندرلا میگه: خواهش میکنم، من رو هم ببرین مجلس رقص. اما، نامادریش میگه: نه، تو لباس زیبا یا کفش های قشنگ نداری. و نامادریش فقط خواهرخونده هاش رو میبره.
سیندرلا میشینه و گریه میکنه. یه مرتبه، پری مهربون ظاهر میشه. اون یه کدو حلوایی، یه موش و یه مارمولک رو جادو میکنه. زینگگگ! پری مهربون عصای جادوییش رو تکون میده. یه درشکه، یه اسب و یه درشکه چی ظاهر میشن. سیندرلا هم یه لباس قشنگ و کفش های شیشه ای پوشیده. پری مهربون میگه: باید قبل از نیمه شب برگردی!
سیندرلا میره به مجلس رقص. شاهزاده سیندرلای زیبا رو می بینه و میپرسه: با من می رقصین؟ شاهزاده فقط با سیندرلا می رقصه.
دینگ، دینگ، دینگ… ساعت دوازده شده. سیندرلا میدوه و یکی از کفش های شیشه ایش از پاش درمیاد. بعد شاهزاده کفش رو پیدا می کنه.
خدمتگزارهای شاهزاده به دنبال صاحب کفش میگردن. بالأخره، میان خونه ی سیندرلا. کفش به پای سیندرلا میخوره. خدمتگزار شاهزاده میگه: وای! کاملاً میخوره!
سیندرلا کفش های شیشه ای رو میپوشه و میره قصر. شاهزاده میگه: بالأخره پیدات کردم. سیندرلا با شاهزاده ی خوش قیافه ازدواج میکنه. اونها به خوبی و خوشی با هم زندگی می کنن.