آموزشگاه پرواز
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: بسته ی هفتم / درس: آموزشگاه پروازسرفصل های مهم
آموزشگاه پرواز
توضیح مختصر
یه پنگوئن کوچولو رفت به مدرسه ی پرواز تا یاد بگیره چطور پرواز کنه. ولی معلم ها گفتن پنگوئن ها برای پرواز ساخته نشدن. پنگوئن کوچولو قبول نکرد چون حس می کرد روحش، روح عقابه. ولی نتونست پرواز کنه و ناراحت شد. معلم هاش کمکش کردن تا پرواز کنه و به آرزوش برسه.
- سطح متوسط
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
Flight school
“I was hatched to fly.” said Penguin. “when do classes start?” “but you, dear, are a penguin,” teacher replied. “undeniable,” said penguin, “but I have the soul of an eagle.” teacher and flamingo weren’t so sure, but they let Penguin stay. flight practice started immediately. like this, flip, flap. flip, flap, flap … penguin and the other birds practiced for weeks.
at last all the birds were cleared for the first flight. one by one they took to the wind. and then it was penguin’s tern. GERONIMO!
Gablub!
“I’m sorry, birdie,” said teacher. “penguins just aren’t built to fly.”
how can this be true? thought Penguin. in my heart I live on the wind. but as he watched his classmates fly high above, he knew it was time to go home. penguin was too Broken Heart to even wave goodbye. his teachers didn’t know what to do.
then flamingo had an idea. “wait!”
“Let’s try again.” flip, flap. flip, flap, flap …
and up, up, up! suddenly penguin was soaring above the sea and the cluods.
penguin was right. he did have the soul of an eagle. he just needed a little help with the technical parts.
but however he felt inside, he is still had the body of Little, round … Penguin.
but penguin didn’t care. he had soared on the wind, just as he had done in his dreams. he left flight school a happy little Penguin.
it wasn’t long before he came back.
“my friend ostrich has the soul of a swallow.” eep!
ترجمهی درس
آموزشگاه پرواز
پنگوئن گفت: “من برای پرواز کردن از تخم بیرون اومدم. کلاس ها کی شروع میشن؟” معلم جواب داد: “ولی عزیزم، تو یه پنگوئنی.” پنگوئن گفت: “انکار نمی کنم. ولی روحِ من روح عقابه.”
معلم و فلامینگو زیاد مطمئن نبودن ولی اجازه دادن پنگوئن بمونه. تمرین پرواز بلافاصله شروع شد. اینطوری، پر پر پر و بالا بالا …
پنگوئن و پرنده های دیگه هفته ها تمرین کردن.
نهایتاً همه ی پرنده ها برای پرواز اول خودشون آماده شدن. یکی یکی با باد همراه شدن. و بعد نوبت پنگوئن رسید. گرانیموووو!
قلوپ!
معلم گفت: “متاسفم، پرنده کوچولو. پنگوئن ها برای پرواز ساخته نشدن.”
پنگوئن فکر کرد، چطور همچین چیزی می تونه حقیقت داشته باشه؟ من تو دلم همراه با باد زندگی می-کنم. ولی وقتی هم کلاسی هاش رو می دید که بالا بالاها پرواز می کنن، می دونست که وقتشه که بره خونه. پنگوئن دلش انقدر شکسته بود که حتی برای خداحافظی دست هم تکون نداد. معلمش نمی دونست چیکار کنه.
بعد فلامینگو یه فکری به ذهنش رسید. “صبر کن! بیا یه بار دیگه امتحان کنیم!” پَر پَر، پَر پَر، پَر …
و بالا، بالا، بالا! یهو پنگوئن داشت بالای دریا و ابرها پرواز می کرد.
حق با پنگوئن بود. اون روح یه عقاب رو داشت. اون فقط به کمی کمک تو قسمت فنیِ کار نیاز داشت.
ولی هر چند درونش احساس می کرد، اون هنوز هم بدن یه پنگوئنِ گرد و کوچولو … رو داره.
ولی پنگوئن اهمیت نمی داد، اون همراه باد پرواز کرده بود، درست مثل رویاهاش. اون آموزشگاه پرواز رو مثل یه پنگوئن کوچولوی شاد ترک کرد.
زیاد طول نکشید که دوباره برگشت.
“دوستم شترمرغ روح یه گنجشک رو داره.” اوه!