سورپرایز فلورا!
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: بسته ی هفتم / درس: سورپرایز فلورا!سرفصل های مهم
سورپرایز فلورا!
توضیح مختصر
خانواده ی فلورا باغبانی رو دوست دارن. هر کسی یه چیزی میکاره. ولی فلورا فقط یه آجر کوچولو میکاره. بعد از مدتی دونه های همه به گل های زیبا یا سبزیجات خوشمزه تبدیل میشن. ولی هیچ اتفاقی برای آجر فلورا نمیفته. بعد از زمستون، آجر فلورا تبدیل به یه خونه ی زیبا میشه ...
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
Flora’s surprise!
Flora’s family loved their garden.
Norah planted a huge amaryllis. Cora planted 20 pink tulips. “be careful, Flora,” said her sisters.
Sam planted lettuce, Tom planted sunflowers, and Max sprinkled alfalfa seeds on a wet towel. “Don’t touch, Flora,” said her brothers.
“why don’t you grow something?” said Flora’s dad. “Some pretty flowers?” said Flora’s mom. Flora planted a small brick. “I am growing a house,” said Flora.
“your brick won’t grow as quickly as my alfalfa sprouts,” said Max. “or as well as my lettuce,” said Sam. “or as tall as my sunflowers,” said Tom. “it’s not a brick, it’s a house,” said Flora.
Up sprang Cora’s tulips, and Norah’s amaryllis grew and grew and grew …
“how’s your brick, Flora?” Asked Norah and Cora. “it’s not a brick, it’s a house,” muttered Flora.
every night for a week, day ate Sam’s lettuce with a garnish of Max’s sprouts. “how’s your brick, Flora?” Asked Tom. “it’s not a brick, it’s a house,” sniffed Flora.
Norah’s amaryllis burst open and Cora’s tulips were beautiful. Flora poked at her house hopefully.
flora put her house outside, beside Tom’s spectacular sunflowers, but still nothing happened. “I think you’re brick is dead,” said Sam. “ it’s not a brick!” wailed Flora. “it’s a house!” Winter came, and snow fell. nothing grew inside or out.
then, one day, spring came back, and Flora’s family emerged from their burrow. “look!” yelled Flora. “my house!” For Flora’s brick had grown … into a perfect house
ترجمهی درس
سورپرایز فلورا!
خانواده ی فلورا باغچه شون رو دوست دارن.
نوراه یه گل نرگس بزرگ کاشت. کورا بیست تا لاله ی صورتی کاشت. خواهراش گفتن: “مراقب باش، فلورا!”
سم کاهو کاشت، تام گل آفتاب گردان کاشت، و مکس روی حوله ی مرطوب بذرهای یونجه پاشید. برادراش گفتن: “دست نزن، فلورا!”
بابای فلورا گفت: “چرا تو چیزی نمی کاری؟” مامان فلورا گفت: “چند تا گل خوشگل؟” فلورا یه آجر کوچولو کاشت. فلورا گفت: “من یه خونه می کارم.”
مکس گفت: “آجر تو به سرعت جوانه های یونجه ی من رشد نمی کنه.” سم گفت: “یا به خوبی کاهو های من.” تام گفت: “یا به بلندی گل های آفتاب گردان من.” فلورا گفت: “این یه آجر نیست، یه خونه است.”
لاله های کورا به سمت بالا رشد کردن و نرگس نوراه رشد کرد و رشد کرد و رشد کرد … نوراه و کورا پرسیدن: “آجرت تو چه وضعیه، فلورا؟” فلورا غر غر کرد که: “آجر نیست، یه خونه است.”
هر شب به مدت یه هفته، اونها کاهوهای سم رو با چاشنی ای از جوانه های مکس خوردن. تام پرسید: “آجرت تو چه وضعیه، فلورا؟” فلورا فن فن کرد و گفت: “آجر نیست، یه خونه است.”
گل نرگس نوراه باز شد و لاله های کورا زیبا بودن. فلورا با کنجکاوی و امیدوارانه به خونه اش نگاه می کرد.
فلورا خونه اش رو گذاشت بیرون، کنار گل های آفتاب گردان دیدنیِ تام، ولی هنوز هم هیچ اتفاقی نیفتاد. سم گفت: “فکر کنم آجرت مرده.” فلورا عصبانی شد: “آجر نیست! یه خونه است!”
زمستون اومد و برف بارید. چیزی توش یا بیرونش رشد نکرد.
بعد، یه روز، بهار دوباره اومد. و خانواده ی فلورا از لونه شون بیرون اومدن. فلورا داد کشید: “ببینید! خونه ی من!” آجر فلورا به یه خونه ی بی نقص، تبدیل شده بود.