روز مادر
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: بسته ی هفتم / درس: روز مادرسرفصل های مهم
روز مادر
توضیح مختصر
هر کدام از بچه ها در کلاس خانم میداف می دانند که چطور روز مادر را جشن بگیرند. و وقتی که یک مهمان ویژه به کلاس می آید، بچه ها یاد می گیرند که چطور یک هدیه دست ساز بسازند . این یک قدردانی عاشقانه از همه مادر ها، مادربزرگ ها و کسانی است که قرار است مادر شوند و مناسب برای همه روزهای سال است.
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
Mother’s Day
“Eveline, what are you going to do at school today?” Maman asked me.
“I can’t tell you,” I said. “That’s a secret!”
At school, Nicholas and I walked down the hall together. He said, “Hey, Eveline! Did you remember to bring one?” I nodded and showed him my shiny gold button.
“Mine’s yellow with red stripes,” he said.
At circle time, Mrs. Madoff said, “what holiday will we celebrate this Sunday?”
“MOTHER’S DAY!” we shouted.
“Good. Did everyone remember to bring a button?” she asked.
Everyone had.
“Eveline, how will your family celebrate Mother’s Day?” asked Mrs. Madoff
“My Maman will be very happy!” I said. “My big brother will come home from college. He and Papa will make beignets and I’ll roll them in powdered sugar. We won’t let Maman help because Sunday is her special day.” “Mom and I are hiking to the top of Chickasaw Mountain.” Said Jessica. “Just the two of us. She loves to hike, and so do I. I bought the kind of sweet, fat, black seedless grapes she loves for our picnic.” “Dad and I are going to give Mom the bird house we built. It has a tiny hole,” Evan said. “The hole is tiny so that only wrens can fly in or out. Wren’s are the cutest birds in our yard. That’s what Mom says.” “My mother died when I was a baby,” Sarah said. “Dad and I live with Grandma, who’s his mother. She does everything for me that mothers do. On Mother’s day, Dad and I will take her to a restaurant that has the kind of food her mom cooked.”
Pablo said, “Last week, my father was bulldozing. Suddenly he saw a little dogwood tree. He stopped his bulldozer just in time. He dug it up, roots and all, and put it in our garage. On Mother’s day we’ll plant it in our yard! That little dogwood tree sure will make my mother happy!” “We’re not doing anything for Momma on Mother’s Day,” said Charlie. “Instead she is throwing a baby shower for her twin sister, Aunt Louisa. My aunt is going to have a baby. Then she’ll be a mother to her baby like Momma is to me!
Dad says Momma sure is nice to share her special day with Aunt Louisa.”
Kate said, “Daddy’s been teaching me to play the violin while Mommy’s at work. I can play the piece I learned for you.” Kate tucked the violin under her chin, picked up the bow, and played.
“I practice my piece every day,” she said, as soon as we’d finished clapping. “I want to play it perfectly on Mother’s Day!” Michiko said, “My mother is tired of only looking at pictures she draws. So my father and I decided the best gift we could give her was an all-day trip to the biggest museum in the city.” “On Mother’s Day, we’re going shopping at the mall for a new kitchen table. I took all the money out of my piggy bank, “Sam said. “It will help us buy my mother a new table with chairs to match.” “Don’t forget me!” said Nicholas.
“You know I never would!” Mrs. Madoff said.
“My mom loves animals, but all we have is a goldfish. You know what? She’s getting a puppy for Mother’s Day! I picked him out.” Mrs. Madoff said it was time to make Mother’s Day presents.
A lady I never saw before came into our classroom.
“Boys and girls, “said Mrs. Madoff. “Here’s Annie! She’s my mom. She’s going to show us how to make paper flowers with our buttons.” We started with a circle of construction paper.
Next we cut petals from tissue paper and glued them all around the circle that made a flower.
Then we glued our buttons in the center of each tissue-paper flower.
Finally we cut out leaves. We glued them to fuzzy pipe cleaners.
When we glued the pipe cleaners to the flowers, our flowers had leaves and stems!
My pink and red rose with its shiny gold center was the most beautiful thing in the world!
That’s what Maman said.
She loved that rose and the beignets that I brought to her on Mother’s Day.
ترجمهی درس
روز مادر
مامان از من پرسید “ اولن، امروز می خواهی در مدرسه چکار کنی؟”
من گفتم “ نمی توانم به تو بگویم،” “این یک راز است!”
در مدرسه، من و نیکولاس در راهرو حرکت می کردیم. او گفت، “هی، اولن! یادت ماند که یکی با خودت بیاوری؟”
سرم را تکان دادم و دکمه طلایی درخشانم را به او نشان دادم.
او گفت “مال من زرد با راه راه های قرمز است،”
در ساعت گفتگو، خانم میداف گفت، “در این یکشنبه چه جشنی برگزار می کنیم ؟”
فریاد زدیم “روز مادر!”
او پرسید “خوب است، همه یادشان بود که یک دکمه با خودشان بیاورند؟”
همه با خودشان داشتند.
خانم میداف پرسید “اولن، خانواده تو چطور روز مادر را جشن می گیرند؟”
من گفتم”مامانم خیلی خوشحال می شود!” “برادر بزرگم از دانشکده برمی گردد. او و بابا شیرینی بنیه درست می کنند و من آنها را در پودر شکر می غلتانم. اجازه نمی دهیم که مامان کمک کند چون یکشنبه روز مخصوص اوست.”
جسیکا گفت “من و مامان تا بالای کوه چیکسا پیاده روی می کنیم”. “فقط ما دو تا. او عاشق پیاده روی است، و من هم همینطور. من انگورهای بی دانه سیاه، درشت و شیرینی را که مامان عاشقشان است را برای پیک نیکمان خریده ام.”
ایوان گفت “بابا و من خانه پرنده ای که ساختیم را به مامان می دهیم. یک سوراخ کوچک دارد،”. سوراخش کوچک است تا فقط چکاوک ها بتوانند به داخل و بیرونش پرواز کنند. چکاوک ها قشنگترین پرنده های حیاط ما هستند. این را مامان می گوید.”
سارا گفت “وقتی بچه بودم مادرم مرد”. “بابا و من با مادربزرگ، که مادر بابا است زندگی می کنیم. او همه کارهایی که مادر ها انجام می دهند را برای من انجام می دهد. در روز مادر، بابا و من او را به رستورانی می بریم که غذاهایی که مادرش می پخت را دارد.”
پابلو گفت، “هفته پیش پدرم در حال خاکبرداری با بولدوزر بود. ناگهان یک درخت ذغال اخته کوچک را دید. او بولدوزرش را درست به موقع متوقف کرد. او آنرا با ریشه ها و همه چیز از زمین کند و در گاراژ ما گذاشت. در روز مادر آنرا در حیاطمان می کاریم! حتماً آن درخت ذغال اخته کوچک مادرم را خوشحال می کند!”
چارلی گفت “ما در روز مادر برای مامان کاری نمی کنیم.” “ بجای آن او برای خواهر دوقلوی خودش، خاله لوئیسا مهمانی کودک می گیرد. قرار است که خاله ام یک بچه بدنیا بیاورد. بعد او برای کودکش یک مادر خواهد بود مثل مامان برای من!
بابا می گوید که مامان خیلی خوب است که روز مخصوص خودش را با خاله لوئیسا تقسیم می کند.
کیت گفت ، “بابا در موقعی که مامان سر کار است به من ویلون زدن یاد می دهد. می توانم قطعه ای را که یاد گرفتم برای شما اجرا کنم. “ کیت ویلون را زیر چانه اش قرار داد، آرشه را برداشت، و اجرا کرد.
بعد از این که دست زدن ما تمام شد ، او گفت “من این قطعه را هر روز تمرین می کنم “ “می خواهم آن را در روز مادر عالی اجرا کنم! “ میچیکو گفت،”مادرم از نگاه کردن به نقاشی هایی که می کشد، خسته شده است. به همین خاطر پدرم و من به این نتیجه رسیدیم که بهترین هدیه ای که می توانیم به او بدهیم، یک روز کامل بازدید از بزرگترین موزه شهر است. “ سم گفت “ در روز مادر، برای خرید به فروشگاه می رویم تا یک میز آشپزخانه تازه بخریم. من همه پول های قلکم را برداشته ام.” این پول به ما کمک می کند تا برای مادرم یک میز تازه با صندلی هایی که با آن جور هستند بخریم.”
نیکولاس گفت “من را فراموش نکنید!”
خانم میداف گفت “می دانی که هرگز تو را فراموش نمی کنم!”
“مامان من عاشق حیوانات است، ولی تنها حیوانی که ما داریم یک ماهی قرمز است؟ می دانید؟ او در روز مادر یک سگ کوچولو هدیه می گیرد! من انتخابش کردم.”
خانم میداف گفت که وقت درست کردن هدایای روز مادر شده است.
خانمی که هرگز قبلاً او را ندیده بودم به داخل کلاس ما آمد.
خانم میداف گفت “پسرها و دخترها” “این انی است! او مامان من است. او به ما نشان می دهد که چطور با دکمه های خودمان گل های کاغذی درست کنیم.”
با دایره ای از کاغذ نقاشی کارمان را شروع کردیم.
بعد با برش دستمال کاغذی گلبرگ ها را درست کردیم و آنها را دور دایره چسباندیم تا یک گل درست شود.
بعد دکمه هایمان را در وسط هر کدام از گلهای درست شده از دستمال کاغذی چسباندیم.
در نهایت برگ ها را بریدیم. آنها را به لوله پاک کن های پرزدار چسباندیم.
وقتی که لوله پاک کن ها را به گل ها چسباندیم، گلهای ما برگ و ساقه داشتند.
گل رز صورتی و قرمز من با مرکز طلایی درخشانش قششنگترین چیز در دنیا بود!
این چیزی است که مامان گفت.
او عاشق گل رز و شیرینی های بنیه ای بود که در روز مادر برایش آوردم.