داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

درخت کریسمس میپل و ویلو

توضیح مختصر

میپل و ویلو عاشق زمستان هستند و حالا اولین درخت واقعی کریسمس خودشان را خواهند داشت. قرار است که این کریسمس، بهترین کریسمسی که تا به حال داشته اند باشد! بعد از پیدا کردن درخت مناسب حالا وقت تزئین کردن آن است. ولی هر بار که میپل به درخت نزدیک می شود، شروع به عطسه کردن می کند. آیا او واقعاً به درخت کریسمس حساسیت دارد؟ و اگر اینطور است، دخترها چه راهی را برای اینکه این کریسمس بهترین کریسمس عمرشان باشد پیدا می کنند؟

  • سطح متوسط

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

Maple & Willow’s CHRISTMAS TREE

Maple and Willow loved winter

Winter brought snow and also . . . Christmas!

Getting ready for Christmas was hard work. Maple and Willow didn’t mind.

This year, Maple and willow were getting a real Christmas tree.

Choosing the right tree was the hardest work of all.

But when the work was done, the girls were convinced their Christmas tree was the best Christmas tree . . . in the whole wide world.

The tree just fit inside their door.

“It’s perfect,” said Willow. “I’m so glad we got rid of our fake tree . . . and it’s my year to put the star on top.” “You look like Rudolph,” said Willow. “Why is your nose so red?” AAAAH . . .

AAAAH . . .

AAAAH . . .

. . . CHOOOO!

Maple sneezed all afternoon. “Oh no! Maybe you are allergic to the Christmas tree,” Willow said.

“I hope not,” Maple said.

But when the girls went outside to play, Maple stopped sneezing.

Back inside the house, Maple’s sneezing started all over again. She really was allergic to the Christmas tree, so the tree couldn’t stay inside.

“At least we have an outside tree,” said Maple.

“I wish you weren’t allergic to Christmas,” said Willow.

“I’m not allergic to Christmas,” said Maple. “Just Christmas trees.” While getting ready for bed, Maple said, “Willow, I’m sorry I ruined Christmas.” “I’m sorry you ruined Christmas, too,” said Willow.

That night, Willow couldn’t fall asleep. Willow felt sad about the Christmas tree. She felt even worse for hurting Maple’s feelings.

Then Willow got an idea.

Getting ready for her idea was hard work.

Willow didn’t mind.

When all the work was done, Willow decided to wake up Maple and show her the big surprise.

And there, in the living room, stood the best Christmas tree ladder . . . in the whole wide world!

“It’s perfect!” said Maple. “I know,’ said Willow, and she handed Maple the star to place on top.

ترجمه‌ی درس

درخت کریسمس میپل و ویلو

میپل و ویلو عاشق زمستان هستند و حالا اولین درخت واقعی کریسمس خودشان را خواهند داشت. قرار است که این کریسمس، بهترین کریسمسی که تا به حال داشته اند باشد! بعد از پیدا کردن درخت مناسب حالا وقت تزئین کردن آن است. ولی هر بار که میپل به درخت نزدیک می شود، شروع به عطسه کردن می کند. آیا او واقعاً به درخت کریسمس حساسیت دارد؟ و اگر اینطور است، دخترها چه راهی را برای اینکه این کریسمس بهترین کریسمس عمرشان باشد پیدا می کنند؟ متن:

میپل و ویلو عاشق زمستان بودند

زمستان با خود برف و همچنین . . . کریسمس را می آورد.

آماده شدن برای کریسمس کار سختی بود. اما این برای میپل و ویلو مهم نبود.

امسال، میپل و ویلو یک درخت کریسمس واقعی می گرفتند.

پیدا کردن درخت مناسب سخت ترین کار بود.

ولی وقتی که انتخابشان را کردند، دخترها مطمئن بودند که درخت کریسمس آنها بهترین درخت کریسمس . . . در تمام دنیا بود.

درخت، درست داخل در جا شد.

ویلو گفت “عالی است” “خیلی خوشحالم که از دست آن درخت کریسمس مصنوعی خلاص شدیم . . . و امسال نوبت من است که ستاره را در بالای درخت بگذارم.”

ویلو گفت “شبیه رادولف شده ای،” “چرا دماغت اینقدر قرمز است؟”

آآآآه . . .

آآآآه . . .

آآآآه . . .

چوووو!

میپل کل بعد از ظهر عطسه می کرد. ویلو گفت “وای نه! شاید به درخت کریسمس حساسیت داری”

میپل گفت “امیدوارم که اینطور نباشد”

ولی وقتی که دخترها برای بازی به بیرون خانه رفتند، عطسه کردن میپل متوقف شد.

ولی در داخل خانه، عطسه کردن میپل دوباره شروع شد. او واقعاً به درخت کریسمس حساسیت داشت، بنابراین نمی توانستند درخت را داخل خانه نگه دارند.

میپل گفت “ حداقل یک درخت در بیرون از خانه داریم”

ویلو گفت “کاش به کریسمس حساسیت نداشتی”

میپل گفت “من به کریسمس حساسیت ندارم” “فقط به درخت کریسمس حساسیت دارم.”

موقعی که آماده رفتن به تخت خواب می شدند، میپل گفت “ ویلو، متاسفم که کریسمس را به هم زدم.”

ویلو گفت “من هم از اینکه کریسمس را به هم زدی متاسفم”

آن شب، ویلو نمی توانست بخوابد. ویلو به خاطر درخت کریسمس ناراحت بود. و بیشتر به خاطر اینکه میپل را ناراحت کرده بود، غمگین بود.

بعد ایده ای به ذهن ویلو رسید.

آماده شدن برای اجرای ایده اش کار سختی بود.

ولی این برای ویلو مهم نبود.

وقتی که کار کاملاً انجام شد، ویلو تصمیم گرفت که میپل را از خواب بیدار کند و سورپرایز بزرگ را به او نشان بدهد.

و در اتاق نشیمن، بهترین نردبان درخت کریسمس . . . در تمام دنیا قرار گرفته بود!

میپل گفت “عالی است!” ویلو گفت “می دانم “ و ستاره را به میپل داد تا آنرا در بالای درخت بگذارد.