بندانگشتی
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: بسته ی سوم / درس: بندانگشتیسرفصل های مهم
بندانگشتی
توضیح مختصر
بندانگشتی یه دختر خیلی کوچولوست، که یه موش کور میخواد باهاش ازدواج کنه، ولی بندانگشتی دلش نمیخواد با اون ازدواج کنه. در نهایت بندانگشتی با شاه ازدواج میکنه و خوشبخت میشه ....
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
Thumbelina
There is an old lady. every day, the old lady prays,”God please give me a child.”
but an angel bring her a flower seed.Soon, a pretty flower Blossoms. a tiny girl comes out of the flower. She is as small as a thumb. Her name is Thumbelina.
one night a scary toad goes into Thumbelina’s room. He says,”ho, ho, pretty girl!” and he takes her to a pond. the next morning, the toad says,”pretty girl, you will marry my son.” Thumbelina cries.
the pond fish say,”let’s help poor Thumbelina.” a crayfish cuts a water lily so she can cross the pond.Suddenly, a beetle takes Thumbelina into a forest. But his friends say, “she has only two legs!”“and where are her wings?” they leave Thumbelina.
there is a snow storm in the forest. Thumbelina finds a house. a field mouse lives there. The field mouse says, “you can live with me.” a mole visits the house. And he Falls in love withThumbelina. “Please marry me,” he asks her. but she doesn’t want to marry the mole.
Thumbelina runs to the forest. She sees a swallow. he has a broken wing. so she cares for the swallow. now they are good friends. when Spring comes, the Swallow Can Fly Again. he says,”Thumbelina, I must fly to flower country.” Thumbelina says, “goodbye swallow.”
today is the wedding day of Thumbelina and the mole. Before the male marries her, the Swallow comes.”Thumbelina, the king invites you.” Thumbelina flies away with the swallow. Thumbelina meets the King. he says,”please marry me.” so Thumbelina and the King marry. they live happily ever after.
ترجمهی درس
بندانگشتی
یه پیرزن بود که تنها زندگی می کرد، و هر روز دعا می کرد:”خدایا! لطفاً یه بچه به من بده!”
ولی فرشته، به جای بچه، تخم گل براش برد. به زودی، یک گل زیبا شکوفه کرد. یه دختره خیلی کوچیک از گل اومد بیرون. اون به اندازه انگشت شصت کوچیک بود. اسمش بند انگشتی بود.
یهشب،یهوزغترسناکرفتبهاتاقبندانگشتی.اونگفت:”ها ها ها!یه دخترزیبا!”واونوباخودشبردبهبرکه.صبحروز بعد، وزغ گفت:”دختر زیبا، تو باید با پسر من ازدواج کنی.” بند انگشتی گریه کرد.
ماهیهای برکه گفتن: “بیاین به بند انگشتی بیچاره کمک کنیم.” یه خرچنگ، نیلوفر آبی را از وسط برید تا اینکه بند انگشتی بتونه بره اون طرف برکه. یهویهسوسک اومد وبندانگشتیراباخودشبرداشتو برد به جنگل. ولی دوست داشت گفتن:”اون فقط دو تا پا داره و بالی هم نداره!” پس اونا بند انگشتی رو ول کردن و رفتن.
یه روز طوفانی برفی توی جنگل بند انگشتی تنها بود. بند انگشتی یه خونه پیدا کرد، که یه موش مزرعه توش زندگی میکرد. موش مزرعه گفت:”میتونی اینجا با من زندگی کنی.” یه موش کور اومد به دیدار شون، و عاشق بند انگشتی شد. از بند انگشتی تقاضای ازدواج کرد: “ لطفاً با من ازدواج کن.” ولی بند انگشتی نمیخواست با موش کور ازدواج کنه.
بند انگشتی دویدبهسمتجنگل،ویهپرستوکهبالششکستهبودرو دید. اون،ازپرستومراقبتکردودوستایخیلیخوبیبرایهمشدن.وقتیبهار اومد، پرستو دوباره میتونست پرواز کنه. پرستو گفت:”بندانگشتی، من باید برم به کشور گلها.” بندانگشتی گفت:”خداحافظ پرستو!”
امروز، روز جشن عروسی بندانگشتی و موش کورِ. قبل از اینکه موش کور با بند انگشتی ازدواج کنه، پرستو رسید و گفت:”بندانگشتی، شاه تو را دعوت کرده.” بندانگشتی با پرستو پرواز کرد و رفت. بندانگشتی و شاه با هم دیدار کردن. شاه گفت:”لطفاً با من ازدواج کن!” بنابراین، بندانگشتی و شاه با هم ازدواج کردند، و به خوبی و خوشی تا ابد، با هم زندگی کردن.