چی باعث شده پدر من خاص باشه؟
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: بسته ی سوم / درس: چی باعث شده پدر من خاص باشه؟سرفصل های مهم
چی باعث شده پدر من خاص باشه؟
توضیح مختصر
کیت از مامانش می پرسه که چی باعث شده پدرش انقدر خاص باشه. مامانش بهش همه ی کارهایی که پدرش براش انجام داده رو توضیح میده. اینکه تو تمام مراحل زندگیش کنارش بوده و هواش رو داشته و حمایتش کرده، و خیلی چیزها یادش داده. و همه ی لحظات زندگیش رو باهاش تقسیم کرده. به همین علته که پدرش خیلی خاصه.
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
What makes my dad special?
One-day mom and Kate were playing in the garden. Kate- with many questions- said, “ Mom, I beg your pardon … but what makes my dad special?” she asked with a stare. “sit down and I will tell you.” Mom pulled out a chair.
Mom took a deep breath and sat next to Kate. “I’ll tell you the story of what your dad is so great!”
“he used to change your diaper when you were so small … he followed you around the house when you began to crawl.”
“he fed you in your high chair and always wiped your nose … kept your hands nice and clean, he even washed your toes.”
He held your hand tightly when you began to walk … listened to your mumbling when you started to talk.”
“he watched you at nursery school on your very first day … you were nervous and quite shy. You asked him, “please, do stay!”
“he watched you ride a bike for the very first time … waited below to catch you when you wanted to climb.”
“he taught you how to cook and you both made dinner … he never let you feel sad; you were always his winner.”
“he cleaned you up, and brushed you off whenever you fell down … dried your tears and cheered you up. Took away your frown.”
He sat with other parents and watched you sing at school … he made sure you didn’t swallow too much water at the pool.”
“he showed you how to tie your laces when you didn’t know … he took you sledding on the hills outside in the snow.”
Mom said, “I picked a special dad, just for me and you. I met him when you were a baby, our love blossomed and grow. You sat next to us at church when we got married. You wore a beautiful dress with the flowers that you carried.”
“I hope you understand why your dad’s a special man … he loves you to the moon and back. He’s your biggest fan.”
Dad said, “I’m so proud that you call me dad, dear little Kate. Our family is wonderful and amazingly great. I am very lucky and so happy that we are a fabulous family. You, your mom, and me.”
ترجمهی درس
چی باعث شده پدر من خاص باشه؟
یه روز مامان و کِیت تو باغچه بازی می کردن. کیت، با کلی سؤال پرسید، “مامان، عذر می خوام … ولی چی باعث شده پدر من خاص باشه؟” اون با نگاه خیره پرسید. مامان یه صندلی بیرون کشید و گفت: “بشین تا بهت بگم.”
مامان یه نفس عمیق کشید و کنار کیت نشست. “من بهت داستان اینکه چرا بابات اینقدر عالیه رو می-گم!”
“وقتی خیلی کوچولو بودی اون پوشکت رو عوض می کرد … وقتی شروع به چهار دست و پا رفتن کردی، اون پشت سرت تو خونه می گشت.”
“اون تو صندلی کودکت بهت غذا می داد و همیشه دماغت رو پاک میکرد. دستات رو تمیز و خوب نگه میداشت، حتی انگشت های پات رو می شست.”
“وقتی شروع به راه رفتن کردی، دستت رو محکم می گرفت … وقتی شروع به حرف زدن کردی به مِن مِن کردنات گوش میداد.”
“تو اولین روز مهدکودتت مراقبت بود … تو نگران و کاملاً خجالتی بودی. ازش خواستی که، “لطفاً بمون!””
“وقتی برای اولین بار سوار دوچرخه شدی، مراقبت بود … وقتی می خواستی بری بالا، اون پایین بود تا بگیرتت.”
“بهت یاد دا چطور غذا بپزی و دوتایی شام پختین … و هیچ وقت اجازه نداد ناراحت بشی، تو همیشه فرد برنده ی اون بودی.”
“هر وقت میفتادی، تو رو می شست و تمیزت می کرد … اشک هات رو پاک می کرد و خوشحالت می کرد و اخم هات رو از بین می برد.”
“با والدین دیگه نشست و آواز خوندنت رو تو مدرسه تماشا کرد … مطمئن شد که آب زیادی تو استخر قورت نمیدی.”
بهت یاد داد چطور بند کفش هات رو ببندی، وقتی بلد نبودی … تو برف تو رو برد بیرون برای سورتمه سواری رو تپه ها.”
مامان گفت: “من یه بابای خاص انتخاب کردم. فقط برای خودم و تو. وقتی تو کوچیک بودی، باهاش آشنا شدم. عشقمون جوونه زد و رشد کرد.” “وقتی ما ازدواج کردیم تو کنار ما تو کلیسا نشستی. تو یه لباس قشنگ پوشیده بودی و گل هایی تو دستت داشتی.”
“امیدوارم متوجه شده باشی که چرا پدرت یه مرد خاصه … تو رو به اندازه ی فاصله ی ماه تا زمین و بالعکس دوست داره. اون بزرگ ترین طرفدار توئه.”
پدر گفت: “از اینکه منو پدر صدا می کنی احساس غرور می کنم، کیت کوچولوی عزیز. خانواده ی ما بی-نظیر و بی نهایت شگفت انگیزه. من خیلی خوش شانس و خوشحالم که ما همچین خانواده ی شگفت آوری هستیم. تو، مامانت و من.”