قوهای وحشی
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: بسته ی سوم / درس: قوهای وحشیسرفصل های مهم
قوهای وحشی
توضیح مختصر
یه ملکه بدجنس یازدهتا شاهزاده رو تبدیل به قو میکنه. پرنسس الیزا، با بافتن لباسهایی از گزنه، برادراش رو از شر طلسم خلاص میکنه
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
The wild swans
Far away, there are eleven princesand princess Eliza.
There is an evil queen. She is a witch. She hates Eliza and the eleven princes. The queen thinks, “I will make them go away!” “Abracadabra! Princes, become swans!” the queen makes the princes into swans.
“Honk! Honk!” now the princes sound like swans.
The queen makes Eliza’s face black. So, Eliza goes to the lake. And she washes her face. Now, her face is clean and beautiful. The swans fly to the lake. When the sun sets, the swans become princes. “oh, there you are!” Eliza says. She meets the princes.
When the sun rises, the princes become swans again. They fly in the sky with Eliza. And arrive in island land. An angel appears and says, “if you make nettle shirts, for your brothers, they will become princes again! But you can’t tell anyone, while you make the clothes.”
So Eliza gathers the nettle and makes shirts. Her hands bleed. But she thinks, “I will do it for my brothers.”
In island land, the king sees Eliza. He falls in love with her. “will you marry me?” he asks. She nods without saying anything.
The king marries Eliza. But people think she is strange. “queen Eliza only makes clothes all day.” “maybe she is a witch.” Queen Eliza must leave the castle. People shout, “witch! Go away!” she thinks, “I just want to finish the clothes.”
Finally she finishes. Then she throws the nettle shirts to the swans. The swans become princes. “the princes are free from the magic!” now Eliza can speak.
ترجمهی درس
قوهای وحشی
یه جای دور، یازده تا شاهزاده، و یه پرنسس اِلیزا زندگی میکردن.
یه ملکه بدجنس هم بود، که جادوگر بود. اون از یازده تا پرنسس و پرنسس الیزا متنفر بود. ملکه، با خودش فکر کرد: “کاری میکنم، از اینجا برن! اَجی مَجی! پرنسها تبدیل به قو بشن!” ملکه شاهزادهها رو تبدیل به قو کرد.
“قار! قار!” حالا دیگه شاهزادهها، صدای قوها رو درمیاوردن.
ملکه صورت الیزا رو سیاه کرد. الیزا رفتکنار برکه، و صورتش رو شست. حالا دیگه صورتش تمیز و زیباست. قوها پرواز کردن و رفتن به برکه. وقتی آفتاب غروب کرد، قوها دوباره شاهزاده شدن. الیزا گفت: “اوه، شمایین!” اون با شاهزادهها دیدار کرد.
وقتی آفتاب طلوع کرد، شاهزادهها دوباره تبدیل به قو شدن. اونها با الیزا پرواز کردن، و رسیدن به یه جزیره. یه فرشته اومد و گفت: “اگه برای برادرت بلوزهاییاز گزنه درست کنی، اونها دوباره تبدیل به شاهزاده میشن. ولی وقتی داری بلوزها رو درست میکنی، نباید با کسی حرف بزنی.”
الیزا رفت و کلی گزنه جمع کرد، و باهاشون بلوز بافت. دستاش، زخم شدن و خونریزی کردن. ولی اون با خودش فکر کرد: “به خاطر برادرهام این کا رو میکنم.”
تو جزیره، پادشاه، الیزا رو دید. پادشاه، عاشق الیزا شد. ازش پرسید: “با منازدواج میکنی؟” اون بدون اینکه چیزی بگه، سرش رو تکون داد.
پادشاه با الیزا ازدواج کرد. ولی مردم فکر میکردن، الیزا عجیب و غریبه. “ملکه الیزا همهی روز رو لباس میبافه.” “شاید جادوگره.” ملکه الیزا باید قصر رو ترک میکرد. مردم داد میزدن: “جادوگر، از اینجا برو!” اون با خودش فکر کرد: “من فقط دلم میخواد این لباسها رو تموم کنم.”
بالاخره ، اون بافتن لباسها رو تموم کرد. و بعد بلوزهای گزنهای رو تن قوها کرد. قوها تبدیل به شاهزادهها شدن. “شاهزادهها از طلسم نجات پیدا کردن.” حالا دیگه الیزا میتونه حرف بزنه.