دلم میخواست پاهای اردکی داشتم
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: بسته ی پنجم / درس: دلم میخواست پاهای اردکی داشتمسرفصل های مهم
دلم میخواست پاهای اردکی داشتم
توضیح مختصر
اگه پاهای اردکی یا شاخ گوزنی یا فواره ی نهنگ یا یه دم خیلی دراز داشتید، چه اتفاقی می افتاد؟
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
I wish that I had duck feet
I wish that I had duck feet. And I can tell you why. You can splash around in duck feet. You don’t have to keep them dry. I wish that I had duck feet. No more shoes! No shoes for me! The man down at the shoe store would not have my size, you see. If I had two duck feet, I could laugh at Big Bill Brown. I would say, “YOU don’t have duck feet! These are all there are in town!” I think it would be very good to have them when I play. Only kids with duck feet on can ever play this way.
But… My mother would not like them. She would say. “Get off my floor!” She would say, “You take your duck feet and you take them out that door! Don’t ever come in here again with duck feet on. Now, Don’t.” So… I guess I can’t have duck feet. I would like to. But I won’t. So… If I can’t have duck feet, I’ll have something else instead… Say! I know what!
I wish I had two horns up on my head! I wish I had two deer horns. They would be a lot of fun. Then I could wear ten hats up there! Big bill can just wear one. I think they would be very good to have when I play ball. Then nobody could stop me. No, sir! Nobody at all! My horns could carry books and stuff like paper, pens and strings and apples for my teacher and a lot of other things!
But… If I had two big deer horns, I would never get a ride. I could never ride the school bus. I could never get inside! And so… I won’t have deer horns. I’ll have something else instead.
I wish I had a whale spout. A whale spout on my head! When days get hot it would be good to spout my spout in school. And then Miss Banks would say, “Thanks! Thanks! You keep our school so cool.” I could play all day in summer. I would never feel the heat. I would beat Big Bill at tennis. I would play him off his feet.
But… My mother would not like it. I know just what she would say: “Not in the house! You shut that off! You take that spout away.” I know that she would tell me, “I don’t want that spout about!” And when Mother does not want a thing, it’s o-u-t. It’s out! And so… I will not have one. I don’t wish to be a whale.
I think it would be better if I had a long, long tail. I wish I had a long, long tail. Someday I will. I hope. And then I’ll show the kids in town new ways to jump a rope! If I had a long, long tail I know what I would like. I would like to ride down State Street pulling girls behind my bike. I wish I had a long, long tail. And I can tell you why. I could hit a fly ten feet away and hit him in the eye. I know Miss Banks would like this. She would smile and she would say, “No other boy in town can hit a fly so far away.”
But… If I had a long, long tail, I know that Big Bill Brown would tie me in a tree! He would! Then how would I get down? I don’t think that I would like it with my tail tied in a tree. The more I think about it… No! No long, long tail for me.
And so… If I can’t have a tail, I’ll have a long, long nose! A nose just like an elephant’s, the longest nose that grows. I wish I had a long, long nose and I can tell you why. I think it would be very good to get at things up high. Every kid in town would love it. Every kid but Big Bill Brown. And every time I saw him I would sneeze and blow him down. Say! I could help the firemen! My nose would be just right. I could help them put out fires a hundred times a night. Oh, I would do a lot of things that no one ever did. And everyone in town would say, “Just watch that long-nose kid!”
But… if I had a long, long nose, I know what Dad would do. My dad would make me wash the car! The house and the windows, too! My dad would make me work all day and wash things with that hose! I guess it would not be so good to have a long, long nose.
Now… Let me think about it. All these things I want are bad. And so I wish… I wish… I wish… What Do I wish I had?… I know what! I know just what! I know just what to do! I wish that I had all those things! I’d be a Witch-what-who! If I could be a Witch-what-who, I’d jump high in the air. I’d splash and spout and run about. I’d give the town a scare!
But… The people would not like it. They would be so scared, I bet, they would call the town policemen. They would catch me in a net! They would put me in the zoo house with my horns and nose and feet. And hay, just hay, two times a day is all I’d get to eat. I think I would be very sad when people came to call. So… I don’t think a Witch-What-Who would be much fun at all.
And so… I think there are some things I do not wish to be. And that is why I think that I just wish to be like me.
ترجمهی درس
دلم میخواست پاهای اردکی داشتم
دلم میخواست پاهای اردکی داشتم. و دلیلش رو هم میتونم بهتون بگم. با پاهای اردکی میتونین شلپ و شولوپ کنین. لازم نیست خشک نگهشون دارین. دلم میخواست پاهای اردکی داشتم. اونوقت دیگه کفش نمیخواستم! به کفش نیازی نداشتم! فروشنده ی کفش فروشی کفشی نداشت که اندازه ی پام بشه. اگه دو تا پای اردکی داشتم، میتونستم به بیل براون گنده هه بخندم. میگفتم: تو پاهای اردکی نداری! اینها فقط همین دو تا دونه ان! فکر میکنم خیلی خوب میشه وقتی بازی می کنم هم پاهای اردکی داشته باشم. فقط بچه هایی که پاهای اردکی دارن میتونن اینجوری بازی کنن.
اما… مادرم از اونها خوشش نمیومد. میگفت: پات رو از کف زمین خونه ی من بردار. میگفت: اون پاهای اردکیت رو بردار و از اون در ببر بیرون! دیگه هیچوقت با پاهای اردکی اینجا نیا. نیا، فهمیدی؟ پس… گمونم نمیتونم پای اردکی داشته باشم. دوست دارم. ولی نمیخوام. پس… اگه نمیتونم پای اردکی داشته باشم، به جاش یه چیز دیگه انتخاب می کنم… هی! فهمیدم چی!
دلم میخواست دو تا شاخ روی سرم داشتم! دلم میخواست دو تا شاخ گوزن داشتم. اینجوری خیلی باحال میشد. اونموقع میتونستم ده تا کلاه بذارم سرم. بیل گنده هه فقط یه کلاه میتونه بذاره سرش. گمونم موقع فوتبال هم خیلی به دردم میخوردن. اونوقت هیچکس جلودارم نبود. نخیر! هیچکسِ هیچکس! میتونستم کتاب و چیزایی مثل کاغذ و خودکار و نخ و سیب برای معلمم و کلی چیزای دیگه رو با شاخ هام حمل کنم!
اما… اگه دو تا شاخ گوزن بزرگ داشتم، هیچوقت نمیتونستم سوار ماشین بشم. هیچوقت نمیتونستم سوار اتوبوس مدرسه بشم. هیچوقت نمیتونستم برم توش! بنابراین… شاخ گوزن هم نمیخوام. به جاش یه چیز دیگه انتخاب می کنم.
دلم میخواست یه فواره ی نهنگ داشتم. یه فواره ی نهنگ روی سرم! وقتی روزا گرم میشدن حال میداد که فواره ام رو توی مدرسه روشن کنم. اونوقت خانوم بنکس میگفت: ممنون! ممنون! تو باعث میشی مدرسه مون حسابی خنک بمونه. میتونستم توی تابستون کل روز رو بازی کنم. هیچوقت گرما رو احساس نمی کردم. بیل گنده هه رو توی تنیس می بردم. با بازیم شگفتزده اش میکردم.
اما… مادرم از این وضع خوشش نمی اومد. میدونم دقیقاً چی میگفت: توی خونه نه! قطعش کن! اون فواره رو ببر بیرون. میدونم که بهم میگفت: نمیخوام اون فواره این طرفا باشه. و وقتی مادر چیزی رو نخواد، باید بره بیرون. بیرون. بنابراین… فواره هم نمیخوام. دلم نمیخواد نهنگ باشم.
به نظرم اگه یه دم خیلی دراز داشتم بهتر بود. دلم میخواست یه دم خیلی دراز داشتم. یه روزی صاحب یه دم خیلی دراز میشم. البته امیدوارم. اونوقت به بچه های شهر روش های جدید طناب زدن رو نشون میدم! اگه یه دم خیلی دراز داشتم میدونم دوست داشتم چیکار کنم. دوست داشتم توی خیابون استیت دوچرخه سواری کنم و دخترا رو پشت دوچرخه ام بکشم. دلم میخواست یه دم خیلی دراز داشتم. و دلیلش رو هم میتونم بهتون بگم. میتونستم یه مگس رو از سه متری روی هوا بزنم و صاف هم بزنم توی چشمش. میدونم که خانوم بنکس از این کار خوش میومد. اون لبخند میزد و میگفت: هیچ پسر دیگه ای توی شهر نمیتونه یه مگس رو از فاصله ای به این دوری بزنه.
اما اگه یه دم خیلی دراز داشتم، میدونم که بیل براون گندهه من رو به شاخه ی درخت می بست! اینکار رو میکرد! اونوقت چطوری باید میومدم پایین؟ فکر نمیکنم خوشم میومد که دمم به شاخه ی یه درخت بسته بشه. هرچی بیشتر فکرش رو می کنم… نه! من دم خیلی دراز نمیخوام.
بنابراین… اگه نمیشه دم داشته باشم، پس یه دماغ خیلی دراز میخوام! یه دماغ درست مثل دماغ فیل، که درازترین دماغ دنیاست. دلم میخواست یه دماغ خیلی دراز داشتم و دلیلش رو هم میتونم بهتون بگم. فکر میکنم برای برداشتن چیزایی که توی جاهای بلندن خیلی به درد میخورد. تمام بچه های شهر عاشقش میشدن. تمام بچه به جز بیل براون گندهه. و هر باری که اون رو میدیدم عطسه میکردم و مینداختمش زمین. میگما! میتونستم به آتشنشان ها کمک کنم! دماغم دقیقاً خوراک همین کار بود. میتونستم شبی صدبار توی آتیش خاموش کردن بهشون کمک کنم! وای، کلی کارا میکردم که هیچکس تا حالا نکرده بود. و همه توی شهر میگفتن: اون بچه ی دماغ دراز رو تماشا کنین!
اما… اگه یه بینی خیلی دراز داشتم، میدونم بابا چیکار می کرد. بابام وادارم میکرد ماشین رو بشورم! همینطور خونه و پنجره ها رو! بابام وادارم میکرد کل روز کار کنم و با اون شلنگ چیز میزا رو بشورم! گمونم داشتن یه بینی خیلی دراز خیلی هم خوب نبود.
حالا. بذارین درباره اش فکر کنم. تمام چیزایی که میخوام بدن. بنابراین دلم میخواد… دلم میخواد… دلم میخواد چه داشتم؟ فهمیدم چی! دقیقاً فهمیدم چی! دقیقاً میدونم چیکار کنم! دلم میخواست تمام اون چیزا رو داشتم! میشدم یه شتر گاو پلنگ باشم، می پریدم توی هوا. شلپ و شولوپ میکردم و از فواره ام آب می ریختم و می دویدم اینطرف اونطرف. کل شهر رو میترسوندم!
اما… مردم خوششون نمیومد. شرط میبندم اونقدر میترسیدن که پلیس های شهر رو خبر می کردن. اونها با تور گیرم مینداختن! بعد من رو با شاخ هام و دماغم و پاهام مینداختن توی یه قفس باغ وحش. و تنها چیزی که برای خوردن گیرم میومد روزی دوبار یونجه بود، فقط یونجه. فکر میکنم وقتی مردم میومدن تماشام کنن خیلی غمگین میشدم. پس… فکر نمیکنم شتر گاو پلنگ شدن اصلاً چیز باحالی باشه.
بنابراین… فکر میکنم یه چیزایی هستن که دلم نمیخواد باشم. برای همین هم فکر میکنم که فقط دلم میخواد مثل خودم باشم.