داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

شب پیش از کریسمس

توضیح مختصر

شب پیش از کریسمس شعری مشهور از کلمنت سی مور است. این شعر تاثیر زیادی بر سنت هدیه دادن در کریسمس داشته است. قبل از اینکه این شعر به محبوبیتی گسترده برسد، تصور آمریکایی ها از بابانوئل و دیگر مهمانان کریسمس تفاوت های قابل توجهی داشت.

  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

THE NIGHT BEFORE CHRISTMAS

It was the night before Christmas, When all through the house Not a creature was stirring, not even a mouse The stockings were hung by the chimney with care, In hopes that St. Nicholas soon would be there.

The children were nestled All snug in their beds, While visions of sugarplums Danced in their heads.

And Ma in her kerchief And I in my cap

Had just settled our brains for a long winter’s nap When out on the lawn there arouse such a clatter, I sprang from the bed to see what was the matter.

Away to the window I flew like a flash,

Tore open the shutters, and threw up the sash.

The moon on the breast of the new-fallen snow Gave the lustre of midday to objects below, When what to my wondering Eyes should appear But a miniature sleigh and eight tiny reindeer, With a little old driver so lively and quick, I knew in a moment it must be St. Nick.

More rapid than eagles His coursers they came And he whistled and shouted and called them by name “Now, Dasher! Now, Dancer! Now, Prancer and Vixen!

On, Comet! On, Cupid! On, Donder and Blitzen!

To the top of the porch! To the top of the wall!

Now, dash away! Dash away! Dash away all!” As dry leaves that before the wild hurricane fly, When they meet with an obstacle Mount to the sky, So up to the housetop the coursers they flew, With the sleigh full of toys, And St. Nicholas too.

And then, in a twinkling, I heard on the roof The prancing and pawing of each little hoof.

As I drew in my head and was turning around, Down the chimney St. Nicholas came with a bound.

He was dressed all in fur, from his head to his foot, And his clothes were all tarnished with ashes and soot.

A bundle of toys He had flung on his back,

And he looked like a peddler just opening his pack.

His eyes, how they twinkled! His dimples, how merry!

His cheeks were like roses, His nose like a cherry!

His droll little mouth was drawn up like a bow, And the beard of his chin was as white as the snow.

The stump of a pipe He held tight in his teeth, And the smoke, it encircled His head like a wreath.

He had a broad face and a little round belly That shook, when he laughed, Like a bowlful of jelly.

He was chubby and plump, a right jolly old elf, And I laughed when I saw him, In spite of myself.

A wink of his eye and a twist of his head

Soon gave me to know I had nothing to dread.

He spoke not a word, but went straight to his work And filled all the stockings, then turned with a jerk, And laying his finger Aside of his nose,

And giving a nod, up the chimney he rose.

He sprang to his sleigh, to his team gave a whistle, And away they all flew like the down of a thistle.

But I heard him exclaim, ere he drove out of sight, “Merry Christmas to all, And to all a Goodا Night!”

ترجمه‌ی درس

شب پیش از کریسمس

شب پیش ازکریسمس بود، وقتی در کل ساختمان تکان نمی خورد چیزی، حتی موش هم نبود جنبان جوراب ها بود آویزان ، کنار دودکش به دقت به امید این که بابانوئل آنجا برسد به سرعت بچه ها لمیده بودند، راحت تو تخت هایشان در حالیکه تصویر آبنبات ها می چرخید در سرهایشان مامان با روسری اش، من با کلاه

ذهنمان را آماده کرده بودیم در زمستان بلند برای چرتی کوتاه وقتی بیرون از خانه، رو چمن ها ، بلند شد سرو صدا پریدم از تختخواب تا بدانم دلیل آن صدا را به سمت پنجره دویدم، به سرعتی برق آسا تا پرده ها را باز کنم و باز کنم پنجره را ماه، روی سینه برف های تازه باریده روی زمین درخشش روز را میداد به چیزهای آن پایین جلوی چشمان حیرانم، ظاهر شد در آن هنگام سورتمه ای کوچک و هشت گوزن شمالی کوچک اندام با راننده ای کمی پیر، که خیلی بود سرزنده و زبردست خیلی زود فهمیدم که، بابانوئل در راه است سریعتر از عقاب ها، با اسب هایش آمد

سوت زد و فریاد کشید، و آنها را با اسمشان صدا زد حالا، دشر! حالا، دنسر! حالا پرنسر و و ویکسن!

ادامه بده کامت! ادامه بده، کیوپید، ادامه بدهید داندر و بلیتزر!

به بالای ایوان! به بالای دیوار بروید ! حالا همه سریعتر! سریعتر! سریعتر بروید ! مثل برگ های خشک که می پرند در وزش تندباد نافرمان وقتی می رسیدند به مانع، می رفتند به آسمان بالای سقف خانه، پرواز کردند اسب ها

با سورتمه ای مملو از اسباب بازی، بابانوئل هم با آنها و بعد با یک پلک زدن، شنیدم روی سقفمان صدای خرامیدن و مالیدن سم های کوچکشان سرم را که بردم تو و بودم در حال چرخش

بابانوئل آمد پایین از دودکش، به سرعت با یک پرش لباس هایش بود پشمی، از سر تا پا اینطور بود لباسهایش شد کبود، به خاطر خاک و دود

کلی اسباب بازی، گذاشته بود رو پشتش

مثل یک دستفروش که، باز می کند کیسه اش چه برقی زد دو چشمش، چه جالبند چالهای رو صورتش گونه اش چون گل رز، مثل گیلاس بینی اش!

آن دهان بامزه کوچکش، مثل کمان به بالا بود هر طرف و ریش رو چانه اش، بود به سفیدی برف

ته یک پیپ را، محکم داشت با دندان

و دودی که در بر داشت، سرش را حلقه زنان داشت صورتی پهن، با شکمی گرد و کوچک

که لرزید وقتی خندید، چون بشقابی لرزانک چاق و چله بود و تپل، پیرمرد کوتاه قد و شاد وقتی دیدمش خندیدم، با اینکه نباید این اتفاق می افتاد با یک چشمک او، و وقتی که به سر خود داد حرکت خیلی زود فهمیدم که، نیست دلیلی برای ترس و وحشت حرفی نزد او اصلاً، و رفت سراغ کارش

و همه جوراب ها را پر کرد، بعد با یک حرکت برگشت انگشتش جا گرفته، کنار بینی اش بود

تکانی داد سرش را، از دودکش او کرد صعود پرید روی سورتمه اش، زد برای تیمش سوت

پرواز کردند و رفتند، مثل ته خاربن بود ولی شنیدم زد صدا و رفت و شد ناپیدا

کریسمستان مبارک و شب بخیر بر شما!”