داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

نخودهاتو بخور

توضیح مختصر

داستان نخودهایت را بخور، داستانی است درباره ی اینکه نمی توان به اجبار کودکان را مجبور به میل کردن غذایی کرد که دوست ندارند و به جای آن می توان با دادن خوراکی های مورد علاقشان به آنها از میل کردن خوراکی با آنها لذت برد.

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

Eat your peas

It was dinnertime again and Daisy just knew what her mom was going to say. Before she even said it. “Eat your peas.” Said Mom.

Daisy looked down at the little green balls that were ganging up on her plate. “I don’t like peas.” Said Daisy.

Mum sighed one of her usual sighs. “If you eat your peas, you can have some pudding,” said Mum.

“I don’t like peas.” Said Daisy.

“If you eat your peas, you can have some Pudding and you can stay up for an extra half hour.”

“I don’t like peas.” Said Daisy.

“If you eat your peas, you can have some pudding, stay up for an extra half hour and you can skip your bath.” “I don’t like peas.” Said Daisy.

“If you eat your peas, you can have ten puddings, stay up really late, you don’t have to wash for two whole months and I’ll buy you a new bike.” “I don’t like peas.” Said Daisy.

“If you eat your peas, you can have 48 puddings, stay up past midnight, you never have to wash again, I’ll buy you two new bikes and a baby elephant.” “I don’t like peas. “Said Daisy.

“If you eat your peas, you can have 100 puddings, you can go to bed when you want, wash when you want, do what you want when you want, I’ll buy you ten new bikes, two pet elephant, three zebras, a penguin and a chocolate factory.

“I don’t like peas.” Said Daisy.

“if you eat your peas, I’ll buy you a supermarket stacked full of puddings, you never have to go to bed again ever, or school again, you never have to wash, or brush your hair, or clean your shoes, or tidy your bedroom. I’ll buy you a bike shop, a zoo, ten chocolate factories. I’ll take you to Super land for a week and you can have your very own space rocket with double retro laser blammers.” “I don’t like peas,” said Daisy.

“If you eat your peas, I’ll buy you every supermarket, sweet shop, toy shop and bike shop in the world. Seventeen swimming pools, you never have to go to bed again, or go to school, or wash, or brush your hair or clean your shoes, or clean your teeth, or clean your hamster out, or tidy your bedroom, or put the videos in yourself, or get dressed. I’ll buy you Africa and ninety-two chocolate factories. Well move to Super land, you can have all the space rockets you want, I’ll buy you the earth, the moon, the stars, the sun and…and…and… and a new fluffy pencil case!” “You really want me to eat my peas, don’t you?” Said Daisy. “Yes,” said Mum.

“I’ll eat my peas if you eat your Brussels,” said Daisy.

Mum looked down at her own plate and her bottom lip began to wobble. “But I don’t like Brussels,” said Mum.

“Exactly” said Daisy. “You don’t like Brussels and I DON’T LIKE PEAS!”

“But we both like pudding!”

THE END

ترجمه‌ی درس

نخودهاتو بخور

دوباره وقت شام بود و قبل از اینکه مادر بگوید ، دیسی می دانست که مادرش چه می خواهد بگوید. مادر گفت: نخودهاتو بخور.

دیسی به توپ های سبز کوچکی که در بشقاب او جمع شده بودند نگاه کرد. دیسی گفت: من نخود دوست ندارم.

مادر یکی از آن آه هایی که همیشه می کشید، کشید . او گفت: اگر نخودهایت را بخوری ، می تونی مقداری پودینگ بخوری.

دیسی گفت: من نخود دوست ندارم.

اگر نخودهایت را بخوری می توانی مقداری پودینگ بخوری و نیم ساعت بیشتر بیداربمانی.

دیسی گفت: من نخود دوست ندارم.

اگر نخودهایت را بخوری ، می توانی مقداری پودینگ بخوری ، نیم ساعت بیشتر بیداربمانی و می توانی حمام نروی.

دیسی گفت: من نخود دوست ندارم.

اگر نخودهایت را بخوری ، می توانی ده تا پودینگ بخوری، تا دیروقت بیدار بمانی، مجبور نیستی برای دو ماه کامل حمام کنی، و من برای تو یک دوچرخه جدید خواهم خرید.

دیسی گفت: من نخود دوست ندارم.

اگر نخودهایت را بخوری ، می توانی چهل و هشت تا تا پودینگ بخوری، تا بعد از نیمه شب بیداربمانی،هیچ وقت دوباره مجبور نیستی حمام کنی. من برای تو دوتا دوچرخه جدید و یک بچه فیل خواهم خرید.

دیسی گفت: من نخود دوست ندارم.

اگر نخودهایت را بخوری ، می توانی صد تا پودینگ بخوری، میتوانی هر زمان که خواستی به تخت بروی، هر زمان که خواستی حمام کنی، هر زمان که خواستی هرکاری خواستی انجام بدهی. من برای تو ده تا دوچرخه جدید، دو تا حیوان خانگی فیل، سه تا گورخر، یک پنگوئن و یک کارخانه ی شکلات خواهم خرید.

دیسی گفت: من نخود دوست ندارم.

اگر نخودهایت را بخوری، من برای تو یک سوپرمارکت پر از پودینگ خواهم خرید. توهرگز مجبور نیستی دوباره به تخت ، به مدرسه بروی، هرگز مجبورنیستی حمام کنی یا موهایت را شانه بزنی یا کفش هایت را تمیزکنی یا اتاق خوابت را مرتب کنی. من برای تو یک مغازه دوچرخه ، یک باغ وحش و ده تا کارخانه شکلات خواهم خرید.برای یک هفته تو را به شهربازی خواهم برد.و تو می توانی موشک فضایی اختصاصی خودت را با موشک هایی با صدای لیزری دوتایی داشته باشی.

دیسی گفت: من نخود دوست ندارم.

اگر نخودهایت را بخوری، من برای تو تمام سوپرمارکت ها، مغازه های شیرینی فروشی، اسباب بازی فروشی ها و دوچرخه فروشی های دنیا، هفده تا استخر شنا را خواهم خرید.تو هرگز مجبور نیستی دوباره به تخت بروی، یا به مدرسه بروی، یا حمام کنی، یا موهایت را شانه کنی یا کفشهایت را تمیزکنی یا دندانهایت را مسواک بزنی، یا خانه موش همسترت را تمیز کنی یا اتاق خوابت را مرتب کنی یا ویدئوهایت را خودت بگذاری یا لباس بپوشی و آماده بشوی. من برای تو قاره آفریقا و نوزده تا کارخانه شکلات خواهم خرید. ما به شهربازی اسباب کشی خواهیم کرد. تو می توانی هرچندتا موشک فضایی که بخواهی داشته باشی. من برای تو زمین، ماه، ستاره ها، خورشید و…و…و… را خواهم خرید و یک جامدادی نرم جدید…

دیسی گفت: تو واقعا می خواهی که من نخودهایم را بخورم؟ نمی خواهی؟

مادرگفت: بله.

دیسی گفت: اگر تو کلم هایت را بخوری من نخودهایم را خواهم خورد.

مادر به بشقابش نگاه کرد و لب پایین شروع کرد به تکان خوردن. مادر گفت: اما من کلم دوست ندارم.

دیسی گفت: دقیقا همینه! تو کلم دوست نداری و من نخود دوست ندارم.

اما هردوی ما پودینگ دوست داریم.