فقط من و مادربزرگم
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: مخلوقات کوچک / داستان انگلیسی: فقط من و مادربزرگمسرفصل های مهم
فقط من و مادربزرگم
توضیح مختصر
پسربچه با مامانبزرگش به دریا میرن و خیلی خوش میگذره.
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
این داستان انگلیسی را میتوانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید
راهنمای خواندن این داستان انگلیسی
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی داستان انگلیسی
Just grandma and me
We went to the beach, just grandma and me. I wanted to set up the beach umbrella, but the wind was too strong. I flew my kite instead.
I bought hotdogs for grandma and me, but they fell in the sand. So I washed them off.
I found a nice seashell for grandma, but it was full of a crab.
I wanted to blow up my seahorse, but I didn’t have enough air. So grandma helped a little.
I told grandma to take me away out in the deep water, but not too far.
I put on my fins and my mask. And showed grandma how I can snorkel.
I dug a hole in the sand for grandma. Then I covered her up and tickled her toes.
I built a sandcastle just for grandma, but a big wave came. Grandma said that’s what happens to sandcastles, and we will build a new one next time.
On the way home grandma was tired, so I told her I would watch for our stop.
We had a good time at the beach, just grandma and me.
ترجمهی داستان انگلیسی
فقط من و مادربزرگم
من و مادربزرگم، دوتایی، رفتیم به دریا. من میخواستم که برای خودمون تو ساحل چتر باز کنم. ولی باد خیلی شدید بود. به جاش من بادبادکم رو پرواز دادم.
من برای مامانبزرگ و خودم ساندویچ سوسیس خریدم، ولی اونا افتادن روی شنها. منم شستمشون.
من برای مامانبزرگ یه صدف قشنگ پیدا کردم، ولی پر از خرچنگ بود.
میخواستم تیوپ اسب دریاییام رو باد کنم، ولی هوای کافی نداشتم (ولی نفس کم آوردم). پس مامانبزرگ کمی کمکم کرد.
به مامانبزرگم گفتم منو ببره سمت عمیق دریا، ولی زیاد دور نشیم.
من کفشهای غواصیم رو پوشیدم و ماسکم رو هم گذاشتم. و به مامانبزرگم نشون دادم، چطور میتونم زیر آب غواصی کنم .
یه گودال توی شنها برای مامانبزرگ کندم. بعد روش شن ریختم و انگشتهای پاش رو غلغلک دادم.
یه قلعه شنی برای مامانبزرگ درست کردم، ولی یه موج بزرگ اومد. مامانبزرگ گفت، این اتفاقیه که برای قلعههای شنی میافته. سری بعد، یکی دیگهاش رو درست میکنیم.
تو راه خونه، مامانبزرگ خسته بود. بهش گفتم، من حواسم به ایستگاه خونهمون هست.
ما لحظات خوبی تو ساحل داشتیم، من و مامانبزرگم.