داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 داستان انگلیسی

من هم

توضیح مختصر

خواهر کوچولو، هر کاری که برادر بزرگش انجام می‌ده، میگه من هم

  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این داستان انگلیسی

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی داستان انگلیسی

Me too!

Mercer Mayer

When my sister saw me riding my skateboard, she said… me too! Then I had to help her ride.

I had a paper airplane that I made myself. But my little sister saw it and said… me too! Then she threw it in a tree.

I went hiking with my friends and my little sister said, “me too!” I had to carry her, because she got tired.

When my little sister saw us playing football she said… me too! Then we had to be too careful.

When the snow fell I got my sled and went to the top of the hill. Guess what my little sister said. Me too!

I went skating on the pond. My little sister said, me too! She doesn’t know how to skate, so I had to hold her up.

There was one last piece of cake my little sister said… me too! I had to cut it in half, even though I saw it first.

When I went fishing she said, “me too!” then she caught the biggest fish.

I went to my secret tree house. My little sister said… me too! Mom said I had to help her up.

Everything I do my little sister says, “me too!’

Today my little sister had a candy cane of her very own. So I said… me too? Guess what my little sister said. You too!

ترجمه‌ی داستان انگلیسی

من هم

نویسنده: مرسر مایر

وقتی خواهرم دید دارم اسکیت می‌رم، گفت … من هم! بعد من مجبور شدم ، کمکش کنم، اسکیت بره.

یه هواپیمای کاغذی داشتم که خودم ساخته بودمش. ولی خواهر کوچیکم دید و گفت … من هم می‌خوام! بعد پرتش کرد، توی درخت.

من با دوستام رفتم پیاده‌روی و خواهر کوچولوم گفت، “من هم!” مجبور شدم بغلش کنم، چون خسته شد.

وقتی خواهر کوچولوم دید، داریم فوتبال بازی می‌کنیم، گفت… من هم! ما هم مجبور شدیم، مراقب باشیم.

وقتی برف بارید، من سورتمه‌ام رو برداشتم و رفتم بالای یه تپه. حدس بزنید خواهر کوچولوم چی گفت! من هم!

من رفتم روی برکه، اسکیت کنم. خواهر کوچولوم گفت، من هم! اون بلد نبود چطور اسکیت کنه. پس من مجبور بودم، نگهش دارم تا نیفته.

یه تکه‌ی کوچولو کیک داشتیم. خواهر کوچولوم گفت… من هم! مجبور شدم نصفش کنم، هرچند اول من دیده‌بودمش.

وقتی داشتم ماهی‌گیری می‌کردم، گفت: من هم! بعد اون ماهی بزرگتر از من گرفت.

به خانه درختی مخفیم رفتم. خواهر کوچولوم گفت… من هم! مامان گفت باید کمکش کنم بیاد بالا.

هر کاری که می‌کنم، خواهر کوچولوم می‌گه، من هم!

امروز خواهر کوچولوم یه آبنبات عصایی داشت. من هم گفتم … من هم؟ حدس بزنید خواهر کوچولوم چی گفت. تو هم!