بچه جدید
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: مخلوقات کوچک / داستان انگلیسی: بچه جدیدسرفصل های مهم
بچه جدید
توضیح مختصر
آموزش رفتار با کودکان تازه به دنیا آمده به خواهر و برادر بزرگتر آنها.
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
این داستان انگلیسی را میتوانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید
راهنمای خواندن این داستان انگلیسی
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی داستان انگلیسی
The new baby
Dad said. “we have a new baby and she is coming home today.” I got out my ball and bat and all my favorite games to show the baby.
I found my favorite picture book and read it out loud to the baby.
But the new baby didn’t pay any attention to me.
She cried a lot… even when I told her my best joke.
I made my funniest face ever and she cried even louder.
I tried to dress her but she was too wiggly and floppy.
And sometimes she smelled funny and Mom had to change her.
So what can you do with a new baby?
Mom says we can cuddle her…
… and rock her to sleep.
We can tickle her tummy and make her laugh… … or give her a rattle to play with.
I can give her my finger to grab…
… and let her pull my nose.
I can take her for a walk and show her to my friends.
They think I am so lucky.
ترجمهی داستان انگلیسی
بچه جدید
بابا گفت : ما یک بچه جدید داریم و امروز به خانه می آید.
من توپ و چوبم را و همه بازی های مورد علاقه ام را بیرون آوردم که به بچه نشان بدهم.
من کتاب عکس مورد علاقه ام را پیداکردم و آن را با صدای بلند برای بچه خواندم.
اما بچه جدید هیچ توجهی به من نمی کرد.
او خیلی گریه کرد… حتی وقتی من بهترین جوکم را برایش گفتم.
من بامزه ترین شکلک را برایش درآوردم و او بلندتر گریه کرد.
من سعی کردم که لباس به تنش کنم اما او خیلی تکان می خورد و خیلی نرم بود.
و گاهی اوقات او بوی جالبی میداد و مامان مجبور بود که عوضش بکنه.
پس با یک بچه جدید چه کاری می توان انجام داد؟
مامان گفت : ما میتونیم او را درآغوش بگیریم.
… و او را تاب بدیم تا بخوابه.
ما می تونیم شکمش رو غلغلک بدیم تا او را بخندانیم.
و میتونیم به او جغجغه بدیم تا با آن بازی کند.
من می تونم انگشتم را به او بدم تا بگیرتش
… و اجازه بدم که دماغم را فشار بده.
من میتونم او را به پیاده روی ببرم و او را به دوستانم نشون بدم.
دوستانم فکرمیکنند که من خیلی خوش شانس هستم.