داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

آشپزخانه ی شب

توضیح مختصر

میکی یه صدا از آشپزخونه ی شب می شنوه و میفته اون پایین. آشپزها اون رو به جای شیر با خمیر مخلوط می کنن. ولی میکی میگه، من شیر نیستم و پرواز می کنه تا کمی شیر بیاره. بعد اون شیر رو از بالا تو خمیر میریزه و آشپزها کیک رو میپزن. به همین علته که ما صبح ها کیک داریم.

  • سطح متوسط

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

In the night kitchen

Did you ever hear of mickey, how he heard a racket in the night and shouted, quiet down there!

And fell through the dark, out of his clothes past the moon and his mama and papa sleeping tight into the light of the night kitchen Where the bakers who bake till the down so we can have cake in the morn mixed micky in batter, chanting: milk in the batter! Milk in the batter! Stir it! Scrape it! Make it! Bake it!

And they put the batter up to bake a delicious mickey cake. But right in the middle of the steaming and the making and the smelling and the baking mickey poked through and said: I’m not the milk and the milk is not me! I’m mickey! so he skipped from the oven and into bread dough all ready to rise in the night kitchen. He kneaded and punched it and pounded and pulled till it looked okay.

Then mickey in dough was just on his way when the bakers ran up with the measuring cup howling: milk! Milk! Milk for the morning cake!

What’s all the fuss! I’m mickey the pilot! I get milk the mickey way! And he grabbed the cup as he flew up and up and up and over the top of the milky way in the night kitchen.

Mickey the milkman dived down to the bottom singing: I’m in the milk and milk’s in the me. God bless milk and god bless me!

Then he swam to the top, pouring his milk from his cup into batter below- so the bakers they mixed it and beat it and baked it.

Milk in the batter! Milk in the batter! We bake cake! And nothing’s the matter!

Now mickey in the night kitchen cried: cock a doodle doo! And slid down the side straight into bed cakefree and dried.

And that’s why, thanks to mickey we have cake every morning.

ترجمه‌ی درس

آشپزخانه ی شب

تا حالا درباره ی میکی شنیدی، که چطور تو شب، یه سر و صدا شنید و داد زد: اون پایین ساکت باشید!

و تو تاریکی از لباس هاش جدا شد و از ماه و مامان و باباش که تو خوابی عمیق بودن، گذشت و افتاد تو روشناییِ آشپزخونه ی شب، جایی که آشپزها تا طلوع صبح میپزن تا ما بتونیم تا صبح یه کیکی داشته باشیم که میکی قاطی خمیرش شده، آواز می خونن: شیر توی خمیر! شیر توی خمیر! قاطیش کن! وَرزِش بده! آماده اش کن! بپزش!

بعد خمیر رو گذاشتن تا یه کیک خوشمزه ی میکی پخته بشه.

ولی درست وسط بخار کردن و آماده کردن و بو کشیدن و پختن، میکی صاف اومد بیرون و گفت: من شیر نیستم و شیر هم من نیست! من میکی ام!

پس از اجاق فرار کرد و از تو خمیرِ نون و آماده شد تا از آشپزخونه ی شب بره بالا. اون خمیر رو ورز داد و سوراخش کرد و گردش کرد و کشید تا درست دیده شد.

بعد میکی تو خمیر تو راهش بود، وقتی آشپزها با پیمانه ی تو دستشون دویدن و با ناراحتی فریاد میزدن: شیر! شیر! شیر برای کیک صبح!

این همه جنجال برای چیه؟ من خلبان میکی هستم! من شیر رو به روش میکی تهیه میکنم! بعد درحالیکه پرواز میکرد پیمانه رو از دستشون کشید.

و بالاتر پرواز کرد و بالاتر و بالای راه شیری تو آشپزخونه ی شب.

میکی مردِ شیر، شیرجه زد تا ته و آواز خوند: من توی شیرم و شیر توی منه. خدا شیر رو حفظ کنه و خدا من رو حفظ کنه!

بعد شنا کرد به سمت بالا، و شیر رو از تو پیمانه اش از بالا ریخت اون پایین تو خمیر. پس آشپزها قاطیش کردن و کوبیدنش و پختنش.

شیر تو خمیر! شیر تو خمیر! ما کیک می پزیم! و دیگه هیچ مشکلی نیست!

حالا میکی تو آشپزخونه ی شب داد کشید: قوقولی قوقو! و از یه طرف سُر خورد اومد پایین، مستقیم تو تخت خواب، بدون کیک و خشک.

و به همین علته که به لطف میکی همیشه صبح کیک داریم.