نخود کوچولو
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: بسته ی دوم / درس: نخود کوچولوسرفصل های مهم
نخود کوچولو
توضیح مختصر
نخود کوچولو شکلات دوست نداره، چون مجبوره هر شب برای شام شکلات بخوره. عوضش اسفناج، دسر مورد علاقهاشه.
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
little pea
This is the story of little pea, Mama pea, and Papa pea. Little pea was a happy little guy. He liked to do a lot of thing. He liked rolling down hills, for example, super fast. He liked hanging out with his pea pals.
He liked it when papa pea came home at the end of day. Papa pea would fling little pea off a spoon high into the air, and little pea would scream, “Again! Again!”
At bed time little pea very much liked snuggling with mama pea, and hearing stories about what mama pea was like when she was a little pea.
But there was one thing that little pea did not like…
Candy. That’s what you have to eat for dinner every night when you’re a pea. Candy. Candy. Candy.
Monday, red candy. Tuesday, orange candy. Wednesday, yellow candy. Thursday, purple and pink polka-dotted candy. Friday, striped candy. Saturday, swirly candy. Sunday, rainbow candy. Little pea hated all of it.
“if you want to grow up to be a big, strong pea, you have to eat your candy.” Papa pea would say. “if you don’t finish your candy then you can’t have dessert,” Mama pea would say. “how many pieces do I have to eat?” “eat five pieces and” you can have dessert.”
“five pieces?” he whined. “five pieces,” the chimed.
“one, yuck.” “two, blech.” “three, plck” “four, pleh”
“five pieces of candy! Now can I have dessert?”
“yes, now you can have dessert.” Said mama pea and papa pea. Little pea couldn’t wait to see what it was.
“spinach!” squealed little pea. “my favorite!”
Little pea licked his dessert plate clean. Yum. Yum. Extra yum.
And they lived hap-pea-ly ever after.
ترجمهی درس
نخود کوچولو
این داستان نخود کوچولو، مامان نخود و بابا نخود هست. نخود کوچولو، یه پسر خوشحال کوچولو بود. اون دوست داشت کارهای زیادی بکنه. مثلاً دوست داشت از تپهها خیلی سریع قل بخوره، بیاد پایین. اون دوست داشت با رفیقهای نخودش وقت بگذرونه.
اون خیلی دوست داشت وقتی آخر روز، بابا نخود میاومد خونه. بابا نخود، نخود کوچولو رو میذاشت تو قاشق و پرت میکرد تو هوا، و نخود کوچولو داد میزد: “دوباره! دوباره!”
موقع خواب خیلی دوست داشت با مامان نخود به رختخواب بره و داستانهایی درباره چیزایی که مامانش وقتی نخود کوچولو بود دوست داشت، بشنوه.
ولی یه چیزی هست که نخود کوچولو دوست نداره…
شکلات. وقتی نخودی، این چیزیه که باید هر شب برای شام بخوری. شکلات، شکلات، شکلات.
دوشنبه، شکلات قرمز. سه شنبه، شکلات نارنجی. چهارشنبه، شکلات زرد. پنجشنبه، شکلات خال خالی بنفش و صورتی. جمعه، شکلات راهراه. شنبه، شکلات چرخشی. یکشنبه، شکلات رنگینکمانی. نخود کوچولو از همشون بدش میاومد.
بابانخود میگفت: “اگه میخوای یه نخود بزرگ و قوی باشی، باید شکلاتت رو بخوری.” ماماننخود میگفت: “اگه شکلاتت رو تموم نکنی، از دسر خبری نیست.” “چند تکه باید بخورم؟” “پنج تکه بخور، بعدش میتونی دسرت رو بخوری.” اون غر میزد که: “پنج تکه؟” اونا یک صدا جواب میدادن: “پنج تکه.”
یک، مزخرف. دو، اَه. سه، واه. چهار، اَهاَه. “پنج تکه شکلات. حالا میتونم دسرم رو بخورم؟”
مامان نخود و بابا نخود گفتن: “بله، الان میتونی دسرت رو بخوری.” نخود کوچولو نمیتونست صبر کنه تا ببینه دسر چیه.
“اسفناج” نخود کوچولو داد زد که : “مورد علاقه من.”
نخود کوچولو بشقاب دسرش رو قشنگ لیس زد. (نخود کوچولو دسرش رو تا تهش خورد.) خوشمزه، خوشمزه، خیلی خوشمزه.
و اونها تا همیشه با شادی زندگی کردن.