داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

ممکن بود از این بدتر بشه!

توضیح مختصر

موشی داره از خونه ی پسرعموش برمیگرده خونه که با یه سری اتفاقات ناخوشایند روبرو میشه.

  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

It Could Have Been Worse

Mouse was on his way back home after visiting his town cousin when… helost his balance and fell to the ground.“Ouch!” said Mouse.“This isn’t my lucky day.” But it could have been worse!

Mouse picked himself up and continued on hisway.He came to an open field and was scurrying across it when… he fellinto a dark hole.“Why do things always go wrong for me?” grumbled Mouse.But it could have been worse!

Mouse climbed out of thehole and was off again, but soon he got sleepy.“I think I’ll take a rest,”Mousesaid.He had just found a comfortable spot when… he sat on a thistle andshot into the air.“Everything bad happens to me!” wailed Mouse as he pulled the thorns out of his fur.But it could have been worse!

Mouse trotted down the hill until he reached a stream.He began to cross itusing the stepping stones when… he slipped and fell.“I’ll catch a cold!” complained Mouse.But it could have been worse!

Mouse paddled to the edge of the stream and climbed out of the water.Shakinghimself dry, he was just about to scramble down a steep bank when… helost his footing and skidded to the bottom.“I’ll be black and blue all over,” cried Mouse.But it could have been worse!

Mouse staggered to his feet and ran the rest of the way home.“It’s been aterrible day,” he said to his mother as she bathed his cuts and bruises.“I fellinto a hole, got wet in the river, and-““Never mind, son,” she said.“It could have been muchworse!”

ترجمه‌ی درس

ممکن بود از این بدتر بشه

موشی داشت از خونه ی پسرعموی شهرنشینش برمیگشت خونه که… تعادلش رو از دست داد و افتاد زمین. موشی گفت: آخ! امروز روز شانسم نیست. اما ممکن بود از این بدتر بشه!

موشی خودش رو کشید بالا و به راهش ادامه داد. رسید به یه زمین باز و داشت تند تند ازش رد میشد که… افتاد توی یه چاله ی تاریک. موشی غرغرکنان گفت: چرا همیشه برای من مشکل پیش میاد؟ اما ممکن بود از این بدتر بشه!

موشی از چاله اومد بیرون و دوباره راه افتاد، اما خیلی زود خوابش گرفت. موشی گفت: گمونم یه کم استراحت کنم. تازه یه جای راحت پیدا کرده بود که… نشست روی یه کپه ی خار و پرت شد توی هوا. موشی همینطور که تیغ ها رو از لای موهاش درمیاورد با ناله گفت: هرچی اتفاق بد هست برای من میفته!اما ممکن بود از این بدتر بشه!

موشی تند تند از تپه پایین رفت تا به یه رودخونه رسید. شروع کرد با استفاده از سنگ های توی آب از رودخونه رد شدن که… پاش سر خورد و افتاد. موشی با گله گفت: الآن سرما میخورم! اما ممکن بود از این بدتر بشه!

موشی شلپ شولوپ کنان رفت تا لبه ی رودخونه و خودش رو از آب بیرون کشید. داشت خودش رو میتکوند که خشک بشه و میخواست به سرعت از یه پشته ی سراشیبی پایین بره که… تعادلش رو از دست داد و افتاد پایین پشته. موشی فریاد زد: الآن تمام تنم سیاه و کبود میشه. اما ممکن بود از این بدتر بشه!

موشی سرپا شد و بقیه ی راه رو تا خونه دوید. وقتی مادرش داشت زخم ها و کبودی هاش رو شستشو می داد موشی گفت: روز وحشتناکی بود. افتادم توی یه چاله، توی رودخونه خیس شدم و… مادرش گفت: اشکالی نداره، پسرم. ممکن بود خیلی از این بدتر بشه!