داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

وای خدای من، خانم مک ناش

توضیح مختصر

یه روز که خانم مک ناش سگش جورج رو برای قدم زدن میبره، یه سنجاب بازیگوش سرراهشون پیدا میشه.

  • سطح متوسط

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

Oh My Gosh, Mrs. McNosh!

Mrs. McNosh took a walk in the park. Her dog saw a squirrel and started to bark. “Stop barking! Stop pulling!” said Nelly McNosh. But George wouldn’t listen and so- Oh, my gosh!

He zipped through the flowers and skipped through the trees, barking at bicycles, babies and bees. He dove and he wove right past Mrs. McNosh. “I’ll catch you!” cried Nelly. But then- Oh, my gosh!

The boat sprang a leak, so George had to jump out. “I’ll catch you!” cried Nelly. She caught… a big trout. He crashed through a wedding and trashed the buffet. “I’ll catch you!” cried Nelly. She caught… the bouquet. “Come back here right now,” hollered Mrs. McNosh. But George just kept running until- Oh, my gosh!

He bumped the plump umpire, then jumped the stone wall. “I’ll catch you!” cried Nelly. She caught… a fly ball. He danced and he pranced, then he shook and he rolled. “I’ll catch you!” cried Nelly. She caught… a bad cold.

“That’s it, I give up. I can’t catch you, it’s true. I know when I’m licked. I’ve been licked, George, by you.” So Nelly walked back to her house all alone, and there on the porch she saw George’s old bone. “I wish he’d come back,” sniffled Mrs. McNosh. Then she opened the door and she cried- Oh, my gosh!

ترجمه‌ی درس

وای خدای من، خانم مک ناش

خانم مک ناش رفت توی پارک که قدم بزنه. سگش یه سنجاب دید و شروع کرد به واق واق کردن. نلی مک ناش گفت: اینقدر واق واق نکن! اینقدر من رو نکش. اما جورج گوش نمی داد و به این ترتیب- وای خدای من!

جورج قژی از بین گل ها گذشت و با سرعت از بین درخت ها رد شد و برای دوچرخه ها و بچه ها و زنبورها واق واق می کرد. جورج با اشتیاق پرید و جهید و از جلوی خانم مک ناش گذشت. نلی فریاد زد: الآن می گیرمت. اما اونموقع- وای خدای من!

قایق یه مرتبه شروع کرد به پر شدن از آب، پس جورج مجبور شد بپره بیرون. نلی فریاد زد: الآن می گیرمت. اما به جاش یه قزل آلای بزرگ گرفت. جورج خودش رو انداخت وسط یه جشن عروسی و میز خوراکی ها رو به هم ریخت. نلی فریاد زد: الآن می گیرمت. اما به جاش دست گل عروس رو گرفت. خانم مک ناش فریاد زد: فوراً برگرد اینجا. اما جورج به دویدن ادامه داد تا اینکه- وای خدای من.

جورج خورد به داور چاق و چله ی مسابقات، بعد از روی دیوار سنگی پرید. نلی فریاد زد: الآن می گیرمت. اما به جاش یه توپ بیسبال رو گرفت که توی هوا معلق بود. جورج رقصید و روی دو پا بلند شد، بعد خودش رو تکون داد و غلت زد. نلی فریاد زد: الآن می گیرمت. اما به جاش بدجوری سرما خورد.

دیگه کافیه، من تسلیمم. درسته، من نمیتونم تو رو بگیرم. وقتی شکست میخورم می فهمم. تو من رو شکست دادی جورج. پس نلی تک و تنها به سمت خونه اش راه افتاد، بعد روی ایوون استخون قدیمی جورج رو دید. خانم مک ناش فین فین کنان گفت: ای کاش برگرده. بعد در خونه رو باز کرد و فریاد زد- وای خدای من!