برفِ جغد کوچولو
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: بسته ی نهم / درس: برفِ جغد کوچولوسرفصل های مهم
برفِ جغد کوچولو
توضیح مختصر
توی این قصه، جغد کوچولو اولین برف و اولین زمستون خودش رو تجربه می کنه.
- سطح متوسط
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
Little Owl’s Snow
A chill cut through the forest. Little Owl fluffed his feathers. “Something is happening!” he thought. Green leaves turned orange, gold, and brown, and then began to fall. Geese flew off to warmer places, navigating by starlight, and honking all the way. Dry, fallen leaves rustled and crackled, as animals scurried, preparing for the cold.
Bear was eating all day, and into the night. “Winter’s is almost here!” Little Owl said. “Isn’t it exciting?” “Winter’s too cold!” bear shuddered. “I’m staying in. “Bear sleeps through all the fun,” Raccoon whispered, “You’ll see.” Bats disappeared into a cave. Caterpillars closed up their cocoons. “Goodbye,” Hedgehog called. “See you in spring!” and he wiggled into his warm winter home.
Little Owl thought he saw a moth! But it was only a leaf in the wind. The forest felt so empty now. The friends were making fog when it happened… snow!
Soon, the forest was blanketed in snow, its crystals glinting in the light. Tracks began to appear. Not everyone was hidden away. Little Owl hopped atop the frozen pond, watching fish swimming underneath. How strange and wonderful it all was!
But one night, Little Owl started to miss Hedgehog. “Mama,” Little Owl asked, “how much longer till spring?” “Snow is like a special secret not everyone can know,” Mama said. “Are you ready for it to melt away so soon?” The forest was very quiet. Little Owl could hear the smallest sounds. Tap… tap… An icicle dripped onto a patch of slush.
Mama told Little Owl he would see fireflies again. He would see Hedgehog too, soon enough. Right now, though… it was time to enjoy the snow.
ترجمهی درس
برفِ جغد کوچولو
هوای سردی جنگل رو درنوردید. جغد کوچولو پرهاش رو پف داد و با خودش فکر کرد: یه اتفاقی داره میفته. برگ های سبز به رنگ های نارنجی و طلایی و قهوه ای دراومدن و بعد شروع کردن به ریختن. غازها در حالیکه از طریق نور ستاره ها جهت یابی می کردن و کل راه قات قات می کردن به سمت جاهای گرم تر پرواز کردن. برگ های خشک و ریخته خش خش می کردن و با صدای ترق و تروق خرد می شدن و همزمان حیوون ها که برای سرما آماده میشدن با سرعت به این طرف و اونطرف می دویدن.
خرس کل روز و قسمتی از شب رو مشغول خوردن بود. جغد کوچولو گفت: چیزی نمونده که زمستون از راه برسه. هیجان انگیز نیست؟ خرس با لرز و بیزاری گفت: زمستون خیلی سرده! من که تو لونه ام می مونم. راکون نجوا کنان گفت: خرس با خوابیدن کلی چیزهای باحال رو از دست میده. حالا می بینی.
خفاش ها توی یه غار ناپدید شدن. کرم های ابریشم پیله هاشون رو بستن. جوجه تیغی گفت: خداحافظ، بهار می بینمت! و لولید توی خونه ی زمستونی گرمش.
جغد کوچولو فکر کرد یه شاپرک دیده! اما فقط یه برگ بود که توی باد تکون میخورد. حالا جنگل خیلی خالی به نظر می رسید. وقتی اون اتفاق افتاد اون و دوستش داشتن مه درست میکردن… برف!
به زودی، جنگل از برف پوشیده شد و بلورهای برف توی نور می درخشیدن. کم کم ردپای حیوون ها ظاهر شد. همه خودشون رو مخفی نکرده بودن. جغد کوچولو پرید بالای برکه ی یخ زده، و ماهی هایی رو که اون زیر شنا می کردن تماشا کرد. چقدر همه چیز عجیب و شگفت انگیز بود!
اما یه شب، دل جغد کوچولو برای جوجه تیغی تنگ شد و پرسید: مامان، چقدر تا بهار مونده؟ مامان گفت: برف مثل یه جور راز مخصوصه که همه نمیتونن ازش باخبر بشن. یعنی آماده ای که به این زودی آب بشه؟ جنگل خیلی ساکت بود. جغد کوچولو کمترین صدایی رو می شنید. تپ… تپ… یه قندیل روی یه تیکه برفآب چکه می کرد.
مامان به جغد کوچولو گفت که اون باز هم کرم های شب تاب رو می بینه. به زودی جوجه تیغی رو هم می بینه. اما در حال حاضر، وقتشه که از برف لذت ببره.