مِیزی به سینما میره
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: بسته ی نهم / درس: مِیزی به سینما میرهسرفصل های مهم
مِیزی به سینما میره
توضیح مختصر
میزی و دوست هاش به سینما رفتن. اونها یه فیلم ماجراجویانه انتخاب کردن. بازیگر مورد علاقه شون توش بازی کرده بود. اونها فیلم رو به قدری دوست داشتن که تصمیم گرفتن دوباره ببیننش.
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
Maisy goes to the movies
today Maisy and her friends are going to the movies. “oh, I’m so excited!” says Tallulah. “can we buy popcorn?” asks Charlie. “I love popcorn.” there are lots of different movies showing. which one will they decide to see?
Maisy buys five tickets for hero in the jungle and some snacks, Popcorn, juice and ice cream. “YUM!” Maisy and her friends like adventure movies and Troy T tiger, a very big movie star, is starring in this one.
“tickets please, show me your tickets,” wow! it’s a big screen. Tallulah wants to sit in the middle and Cyril wants to sit next to Maisy. Eddie and Charlie want to sit at the very front.
the lights come down slowly and the movie begins. Cyril doesn’t like the dark theater. “don’t worry, Cyril,” says Maisy. “you can hold my hand!” “that’s my favorite movie star!” cries Eddie when Troy T tiger appears on the screen.
everybody in the theatre says “Shh! Be quite!” “this movie is so exciting and so funny!” Charlie laughed so much that he knocks some popcorn on the floor. “oops!”
it’s nearly halfway through the movie now, and Tallulah needs to go to the bathroom. “me too,” says Cyril. “me three,” says Eddie. so they go as fast as they can and wash their hands very quickly. “Hurry, hurry,” says Eddie.
they don’t want to miss anything. there’s one very scary part when troy tee tiger meets a big, huge dinosaur. “I can’t watch,” says Cyril and he hides behind his hands. “fyooo, it’s a happy ending,” Eddie shouts. “I love Troy T Tiger!” and this time the audience says, “hooray!”
afterward Maisy and her friends talk about their favorite parts of the movie. “what should we do now?” asks Cyril. “I know,” says Eddie. “let’s go see the movie again.”
ترجمهی درس
مِیزی به سینما میره
امروز میزی و دوستاش به سینما می رن. تالولا میگه: “وای، من خیلی هیجان زدم!” چارلی میپرسه: “میتونیم پاپ کورن هم بخریم؟ من پاپ کورن دوست دارم.” فیلم های مختلفی در حال نمایشه. اونها تصمیم میگیرن کدوم یکی رو تماشا کنن؟ مِیزی پنج تا بلیط برای فیلمِ قهرمان در جنگل، چند تا اسنک، پاپ کورن، آبمیوه و بستنی هم می خره. “به به!” میزی و دوستاش فیلم های ماجراجویانه رو دوست دارن، و ببر تروا، که یه بازیگر خیلی بزرگیه، نقش اول این فیلمه.
“بلیط ها لطفاً! بلیط هاتون رو به من نشون بدین!” صفحه نمایش خیلی بزرگه! تالولا می خواد وسط بشینه و سیریل میخواد کنارِ مِیزی بشینه. اِدی و چارلی می خوان جلویِ جلو بشینن.
چراغ ها به آرومی خاموش میشن و فیلم شروع میشه. سیریل از سالن تاریک خوشش نمیاد. میزی میگه: “نگران نباش سیریل. میتونی دست من رو بگیری.” ادی وقتی که ببر تروا روی صفحه نمایش نشون داده میشه، داد میکشه: “این بازیگر مورد علاقه منه!”
همه توی سالن میگن: “شیش! ساکت باش!” “این فیلم خیلی مهیج و خنده داره!” چارلی طوری میخنده که کمی پاپ کرن رو میریزه روی زمین. “وای!”
حالا دیگه تقریباً وسط های فیلمه که تالولا احتیاج داره به دستشویی بره. سیریل میگه: “من هم!” ادی میگه: “من هم!” پس اونها در نهایت سرعتی که میتونن میرن و خیلی سریع دست هاشون رو میشورن. اِدی میگه: “عجله کنید! عجله کنید!”
اونها نمی خوان چیزی رو از دست بدن. یه صحنه خیلی ترسناک وجود داشت که ببر تروا با یه دایناسور بزرگ و گنده رو به رو می شه. سیریل می گه: “من نمی تونم تماشا کنم.” و با دستاش صورتش رو می-پوشونه. ادی داد میزنه: “ووهووو! و این هم پایان خوش! من ببر تروا رو دوست دارم!” و این بار بیننده ها میگن: “هورا!”
بعد از اون میزی و دوستاش با هم درباره صحنه های مورد علاقه شون تو فیلم حرف میزنن. سیریل میپرسه: “حالا چیکار کنیم؟” ادی میگه: “من میدونم. بیایید دوباره بریم فیلم رو تماشا کنیم.”